علوم پایه و مهندسی در DNA ما ردپای کدام انسان‌های باستانی دیده می‌شود؟

اجداد ما با انسان‌های باستانی ازجمله نئاندرتال‌ها آمیزش کرده‌اند؛ اما پژوهشگران ردپای DNA گونه‌هایی را در ژنوم ما پیدا کرده‌اند که قبلا ناشناخته بودند.

 

در سال ۲۰۱۰، وقتی ژنوم نئاندرتال‌ها اولین‌بار توالی‌یابی و با ژنوم انسان‌های کنونی مقایسه شد، دانشمندان متوجه شدند ژن‌های انسان نئاندرتال نیز در DNA ما وجود دارند. نتیجه‌گیری خیلی ساده بود: اجداد ما با انسان‌های دیگری که حالا منقرض شدند، آمیزش کرده‌اند و اکنون ژن‌های این انسان‌ها در ما باقی مانده است.

در سال ۲۰۱۲، هنگامی‌که ژنوم انسان دنیسووا نیز توالی‌یابی شد، نمونه‌ی دیگری از آمیزش بین‌گونه‌ای را آشکار کرد. اکنون می‌دانیم جمعیت‌های کوچکی از هر سه خانواده‌ی انسان‌تبار در زمان‌های مختلفی باهم آمیزش کرده‌اند؛ بدین‌ترتیب، امروزه DNA ما انسان‌های مدرن (هوموساپینس‌ها) اشتراکاتی با گروه‌هایی از انسان‌تبارهای باستانی دارد که روزگاری درکنار ما زندگی می‌کردند؛ اما نتوانستند تا امروز زنده بمانند. با‌این‌حال، ژن‌های نئاندرتال‌ها و دنیسوواها در DNA همه‌ی انسان‌ها باقی نمانده است. به‌عنوان مثال، آفریقایی‌ها هیچ‌کدام از این ژن‌ها را ندارند؛ در‌حالی‌که اروپاییان ژن‌های نئاندرتال‌ها را دارند. با تمام این‌ها، این پژواک‌های ژنتیکی برای دانشمندان به‌اندازه‌ی کافی واضح نیستند.

نئاندرتال‌ها و دنیسووا‌ها نزدیک‌ترین نمونه از بستگان منقرض‌شده‌ی ما انسان‌های مدرن بودند که بیش از ۳۹۰ هزار سال قبل از همدیگر جدا شدند. دنیسووا‌ها قبل از اجداد انسان‌های مدرن، آفریقا را ترک کردند و در تمام سیاره پراکنده شدند و درحدود ۳۰ تا ۵۰ هزار سال قبل در آسیا زندگی می‌کردند. یافته‌های اخیر نشان می‌دهد تمام جمعیت‌های انسانی خارج از آفریقا ۱ تا ۲ درصد DNA نئاندرتال را دارند و DNA بومیان استرالیا و ملانزی ۵ درصد DNA دنیسووا‌ها را دارد.

کپی از قطعه استخوان انگشت یک دنیسووان

کپی از قطعه استخوان انگشت یک دنیسووا در موزه‌ی تاریخ علوم بروکسل در بلژیک. این استخوان در سال ۲۰۰۸ در غار دنیسووا سیبری کشف شد.

حضور DNA دیگر گروه‌های انسانی در ما انسان‌های مدرنِ کنونی چندان شگفت‌آور نیست؛ چراکه هوموساپینس‌های امروزی حاصل میلیون‌ها سال تکامل هستند. ما می‌توانیم گونه‌های متعددی از انسان‌تبارهای باستانی را به‌عنوان اجداد خود نام ببریم؛ اما مشارکت نئاندرتال‌ها و دنیسووا‌ها در آرایش ژنیِ ما به‌تازگی اتفاق افتاده است؛ یعنی بعد از اینکه هوموساپینس‌ها از دیگر گروه‌های انسانی جدا شدند.

این آمیزش‌ها که اصطلاحا از آن به‌عنوان برون‌آمیزشی (Introgression) نام برده می‌شود، گونه‌ای انسان جدید را پدید نیاورده؛ بلکه تنها به غنی‌‌شدن برخی صفاتی منجر شده است که قبلا وجود داشته‌اند. حضور برخی از صفاتی که از این طریق به‌دست آورده‌ایم، امروزه هم در زندگی خود حس می‌کنیم.

آدام سایپل، زیست‌شناس محاسباتی از آزمایشگاه کلد اسپرینگ هاربر (CSHL) می‌گوید:

شواهد زیادی از آمیزش بین‌گونه‌ای انسان‌های باستانی با انسان‌های مدرن، خصوصا انسان‌های مدرن خارج از آفریقا، وجود دارد؛ ازاین‌رو، در این باره شبه‌ای وجود ندارد. برخی شواهد نشان می‌دهد ممکن است ژن‌های بیش از دو انسان‌تبار دیگر نیز در DNA ما وجود داشته باشد که برخی پژوهشگران گاهی اوقات از آن به‌عنوان تیره‌های شبح (Ghost Lineages) یاد می‌کنند. انسان‌های مدرنی که در آفریقا زندگی می‌کردند، احتمالا با چندین گونه‌ی انسان باستانی آمیزش کرده‌اند که ژن‌های بیشتری به DNA فعلی ما افزوده‌اند.

شواهد زیادی از آمیزش بین‌گونه‌ای انسان‌های باستانی با انسان‌های مدرن وجود دارد

پژوهشی که اخیرا درباره‌ی مردمان کنونی اندونزی انجام گرفت، نشان داد آنچه ما دنیسووا‌ها می‌نامیم، درواقع سه گروه مجزا از انسان‌تبارها بودند که هرکدام می‌توانستند گونه‌ای مجزا لقب بگیرند. ناگفته نماند اجداد آسیایی‌ها و ملانزی‌های با حداقل یکی از این گروه‌ها و احتمالا بیشتر آمیزش کرده‌اند.

شکار تیره‌ی شبح

دانشمندان با شیوه‌های گوناگونی تلاش می‌کنند گذشته‌ی پیچیده‌‌ی ما انسان‌ها را آشکار کنند. چنین کاری برای گونه‌هایی مانند نئاندرتال‌ها و دنیسووا‌ها ساده‌تر بوده که DNA آن‌ها هنوز در فسیل‌ها باقی مانده است. باستان‌شناسان پس از توالی‌یابی ژنوم این انسان‌های باستانی، ژنوم آن‌ها را با ما انسان‌های کنونی مقایسه کردند. شباهت بسیار زیاد DNA ما به برخی گونه‌های باستانی، اثباتی بر این است که اجداد ما با این انسان‌تبارها آمیزش داشتند.

باوجوداین، این ژن‌ها می‌توانند از گذشته‌ای دورتر نیز نشئت گرفته باشند؛ مثلا شاید از آخرین اجداد مشترکی که با نئاندرتال‌ها و دنیسووا‌ها داشته‌ایم. بااین‌حال، این انشعاب مدت‌ها قبل اتفاق افتاده است؛ به‌طوری‌که اکثر نواحی DNA مشترک ما با دیگر گروه‌های انسانی، جهش‌هایی تجربه کرده که موجب جدایی هرچه‌بیشتر این صفات از همدیگر در هر گروه از انسان‌ها شده است. به‌هر‌حال، هرکدام از این ژن‌ها نشانگری قوی از اختلاط بین‌نژادی است.

تیره شبح

براساس مدل‌سازی‌های پژوهشگران، حدود ۲ درصد از ژنوم آفریقایی‌هایی که توالی‌یابی شدند، از انسان باستانی ناشناخته یا همان «تیره شبح» نشئت گرفتند.

با تمام این‌ها، باید بدانیم دانشمندان برای اکثر گونه‌های باستانی که هم‌اکنون می‌شناسیم، استخوان‌ها یا بهتر است بگوییم فسیل‌هایی دراختیار دارند و کمتر پیش آمده است که بتوانند به شواهدی از DNA این انسان‌های باستانی دست پیدا کنند. مسئله این است که مولکول‌هایی که مارپیچ‌های اسیدنوکلئیک را تشکیل می‌دهند، به‌مرور زمان به‌ويژه در محیط‌های گرم و مرطوب از بین رفته‌اند؛ محیط‌هایی که اکثر اجداد ما در آن زندگی می‌کردند. با‌این‌حال، باستان‌شناسان تلاش کرده‌اند این خلأ DNA انسان‌تبارهای باستانی را ازطریق مدل‌سازی‌های آماری پر کنند. چندین پژوهش نیز نشان داده‌اند این اجداد اسرارآمیز در ژنوم ما مخفی شدند؛ باوجوداین، ضریب خطا نیز در چنین مدل‌های شبیه‌سازی‌شده‌ای زیاد است.

چندین پژوهش نشان دادند اجداد اسرارآمیزی در ژنوم ما مخفی شدند

مدل‌های ریاضیاتی به‌کاررفته‌ی دانشمندان برای پیداکردن تیره‌های شبح در اطلاعات ژنتیکی پیچیده هستند؛ اما اغلب برای جست‌وجوی خوشه‌های ژن در گروه‌های خاص انسانی امروزی کفایت می‌کنند. اخیرا گروهی از پژوهشگران چنین کاری انجام داده‌ و مجموعه‌ای از ۱۶۱ ژنوم از ساکنان امروزی اندونزی را بررسی کرد‌ه‌اند. پژوهشگران این اطلاعات ژنتیکی را با ژنوم دنیسووا‌ها و نئاندرتال‌ها و دیگر انسان‌های امروزی مقایسه کردند.

جمجمه نئاندرتالی که در سال ۱۹۰۸ در گورستان باستانی لاشاپیل‌آسینس

جمجمه‌ی نئاندرتالی که در سال ۱۹۰۸ در گورستان باستانی لاشاپیل‌آسینس در فرانسه کشف شد.

پژوهشگران علائمی از DNA دنیسووا‌ها را در ساکنان اندونزی پیدا کردند که چندان جای شگفتی نبود؛ اما پژوهشگران دریافتند این انسان‌های باستانی درواقع سه گروه مجزا بودند. این سه گروه اجداد مشترکی داشتند؛ اما وقتی در نواحی مختلف آسیا و اقیانوس آرام پراکنده شدند، جدایی از یکدیگر را آغاز کردند. گروهی که شواهد آن در سیبری پیدا شد، آن‌قدر با گروه دیگر تفاوت داشت که یک دنیسووا با نئاندرتال تفاوت دارد. به همین دلیل، حتی برخی پژوهشگران اعلام کردند می‌توان این گروه را گونه‌ای مجزا دانست؛ ولی هنوز فسیل‌هایی از این گروه پیدا نکردند تا این فرض را رسما اثبات کنند. 

مورای کوکس، متخصص ژنتیک جمعیت از دانشگاه ماسی در نیوزیلند و نویسنده اصلی این پژوهش گفت:

درمجموع، این تیره‌ی جدید دنیسووا‌ها به‌اندازه‌ای با دنیسووا‌های پیداشده در غار دنیسووا تفاوت دارد که اگر قرار است به نئاندرتال‌ها و دنیسووا‌ها نام‌های متفاوتی بدهیم، این گروه جدید نیز احتمالا احتیاج به نام جدید دارد. بنابراین، یافته‌های جدید ممکن است شواهدی ملموس از این عموزاده‌ی دنیسووا به ما بدهد؛ اما در‌حال‌حاضر، تنها سرنخ قطعه DNA است که درون ژنوم برخی از ما انسان‌های مدرن کنونی باقی مانده است.

با‌این‌حال، این دنیسووا‌های شبح‌گونه تنها نیستند. پژوهشگران دیگری نیز مشغول بررسی DNA قبایل شکارچی‌گردآور آفریقایی هستند تا شواهدی از آمیزش اجداد ما با این تیره‌ها را در ده‌هاهزار سال قبل پیدا کنند. شاید بزرگ‌ترین پژوهش از این دست، پژوهش‌هایی باشد که نتایج آن در سال ۲۰۱۱ اعلام شد و پژوهشگران در آن DNA ۶۱ آفریقایی از قبایل ماندانکا و بیاکا و سان را بررسی کردند. آن‌ها این ژنوم‌ها را با دو مدل جمعیت انسانی مقایسه کردند که یکی از این دو مقایسه نشان داد اجداد آفریقایی با گروه‌های انسانی آمیزش کرده‌اند؛ اما مقایسه دیگر چنین چیزی را نشان نداد. این مدل که متشکل از مهاجرت ژنی (Gene Migration) انسان‌های باستانی بود، نتایجی حاصل کرد که بیشتر با جمعیت واقعی ساکنان منطقه منطبق بود.

ساکنان امروزی آسیا در مقایسه با اروپایی‌ها، DNAهای بیشتری از نئاندرتال‌ها به‌ارث برده‌اند

پژوهشگران اعلام کردند براساس این مدل‌سازی، حدود ۲ درصد از ژنوم آفریقایی‌هایی که توالی‌یابی کردند، از یک انسان باستانی ناشناخته نشئت گرفتند. این دو گروه درحدود ۳۵ هزار سال قبل باهم آمیزش کرده‌اند. پژوهشگران در بررسی دیگری ژنی به‌نام MUCL7 را ارزیابی کردند. این ژن پروتئینی در بزاق ما ترشح می‌کند که دهان را در زمان جویدن غذا و صحبت‌کردن و بلعیدن، مرطوب نگه ‌می‌دارد و برخی باکتری‌های مضر را از بین می‌برد.

بدین‌ترتیب، پژوهشگران توانستند شواهد بیشتری از تیره‌ی شبح را در آفریقا پیدا کنند. ژن MUCL7 امروزه در انسان‌ها در چندین نوع وجود دارد و پژوهشگران می‌گویند می‌توان آن را به یکی از اجداد باستانی ناشناخته انسان نسبت داد. همچنین، در پژوهشی که در آن ژنوم ۱۵ نفر از مردمان قبایل هادزا، ساندوی، باکا، باکولا و بیزن در آفریقا بررسی شد، شواهدی از آمیزش بین‌گونه‌ای کشف شد. با‌این‌حال، پژوهشگران نتوانستند گونه‌ی مدنظر را شناسایی کنند.

میراث ما انسان‌های مدرن

ژن‌هایی که بسیاری از ما از دیگر گونه‌های انسانی به‌ارث برده‌ایم، امروزه هم در بدن ما فعال هستند. ژن‌های نئاندرتال‌ها و دنیسووا‌ها همین حالا هم روی عملکرد دستگاه ایمنی بدن ما تأثیر می‌گذارند. تصور بر این است که ژن‌های نئاندرتال روی کراتین بدن که مو و ناخن ما از آن تشکیل شده و نحوه‌ی واکنش بدن دربرابر اشعه‌ی ماوراءبنفش تأثیر می‌گذارند. ما انسان‌های مدرن احتمالا این ژن‌ها را بعد از مهاجرت از آفریقا به اروپا به‌دست آوردیم؛ جایی که آمیزش با عموزاده‌های ما، نئاندرتال‌ها، ممکن است کمک کرده باشد به‌سرعت با آب‌وهوای سرد سازگار شویم.

ژن منحصر‌به‌فردی از دینسووان‌ها هم در ساکنان امروزی تبت در ارتفاعات هیمالیا وجود دارد که EPAS1 نام دارد. این ژن موجب کاهش تعداد هموگلوبین خون فرد در ارتفاعات بالا می‌شود. هموگلوبین پروتئینی در سلول‌های قرمز خون است که اکسیژن را به بدن انتقال می‌دهد. اینکه ساکنان ارتفاعات تبت تعداد هموگلوبین کمتری دارند، غیرمعمول است؛ چراکه معمولا در پاسخ به کاهش فشار اکسیژن در ارتفاعات بالا هموگلوبین خون افزایش می‌یابد که امکان رساندن اکسیژن بیشتری را به عضلات فراهم می‌کند.

ورودی غار دنیسووا در کوه‌های آلتای روسیه

ورودی غار دنیسووا در کوه‌های آلتای روسیه. اولین بقایای دنیسووا‌ها و استخوان‌های‌ نئاندرتال‌ها و انسان‌های مدرن نیز در این غار کشف شدند.

این موضوع حتی از این نظر تعجب‌برانگیزتر است که دیگر جمعیت‌هایی سازگارشده با زندگی در ارتفاعات، ازجمله بومیان رشته‌‌کوه‌های آند در آمریکای‌جنوبی و ارتفاعات اتیوپی در آفریقا با افزایش هموگلوبین به سازگاری این‌چنینی رسیده‌اند. درحقیقت، این سازگاری در مردمان تبت به‌نحو دیگری انجام شده است. بدن تبتی‌ها به‌جای افزایش تعداد هموگلوبین، سازگاری‌های مختلفی دیگری به‌دست آورده که اجازه‌ی استفاده‌ی مؤثر از اکسیژن را به آن‌ها داده است. این سازگاری با تعداد هموگلوبین نسبتا کم در ارتفاع بالا، از بروز جنبه‌های منفی تعداد هموگلوبین بالا جلوگیری کرده است. غلظت بالای هموگلوبین و درنتیجه غلیظ‌شدن خون، احتمال لخته‌شدن خون را افزایش می‌دهد که درنتیجه‌ی آن، خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی و سکته در فرد افزایش پیدا می‌کند.

میان انسان‌های باستانی تنوعی بسیار بیشتری از آنچه قبلا تصور می‌کردیم، وجود داشته است

با‌این‌حال، سایر عوامل ژنتیکی مشکلاتی به‌وجود آورده‌اند. برخی از ژن‌های نئاندرتال‌ها در بروز افسردگی و سکته‌ی قلبی و آلرژی‌ها دخیل دانسته شده‌اند. در‌حالی‌که برخی ژن‌های بازمانده از گونه‌های باستانی به دستگاه ایمنی بدن ما کمک کردند، برخی دیگر نیز ممکن است ما انسان‌های مدرن را دربرابر بیماری‌هایی مانند لوپوس منتشر (نوعی بیماری خودایمنی) و بیماری کرون (از بیماری‌های التهابی روده) و دیابت نوع دوم مستعد کرده باشند.

مانند بسیاری از میراث‌های خانوادگی، درک بیشتر میراث ژنتیکی هوموساپینس‌ها پیچیده‌تر است. دانشمندان قبل از اینکه پیامدهای واقعی گذشته‌ی چند گونه‌ای ما را بفهمند، باید پژوهش‌های بیشتری انجام دهند. درحقیقت، حتی پیداکردن شواهدی از این تیره‌های شبح‌گونه نیز می‌تواند مسئله‌ساز باشد.

تشخیص شبح از وهم

شواهد تیره‌ی شبح رفته‌رفته در حال شکل‌گیری است؛ اما وقتی دانشمندان صرفا بر شواهد ژنتیکی تکیه کنند، واضح است نخواهند توانست وجود یک گونه را ثابت کنند. عوامل متعددی وجود دارد که می‌تواند آنچه از ژن‌های برجای‌مانده از انسان‌های باستانی دریافته‌ایم، کاملا اشتباه جلوه دهد. به‌عنوان مثال، جمعیت زیر چه نوع فشار تکاملی بوده و مواردی مانند تنگناهای ژنتیکی (رویدادی که تنها کسری از جمعیت برای تولیدمثل باقی می‌مانند)، به شبه‌ها درباره‌ی بررسی‌های صرفا ژنتیکی می‌افزاید. بدین‌ترتیب، آنچه گاهی اوقات شبح به‌نظر می‌رسد، شاید چیزی بیش از تکان‌خوردن پرده در اثر وزش باد نباشد!

پژوهشی که به‌تازگی منتشر شده، برخی از کاستی‌های این روش را روشن کرده است. در این پژوهش، سه پژوهشگر از اسپانیا و استونی اعلام کردند براساس تجزیه‌و‌تحلیل‌های آماری پیچیده و الگوریتم‌های یادگیری ماشینی، شواهدی از تیره‌ی شبح را در DNA مردم آسیا و اقیانوسیه پیدا کرده‌اند.

این پژوهشگران ابتدا با بهره‌بردن از برنامه‌ای کامپیوتری، ژنوم مصنوعی را شبیه‌سازی کردند و سپس، آن را با مدل‌های جمعیتی انسان‌های باستانی تطبیق دادند. اسکار لائو، یکی از پژوهشگران این تیم و متخصص ژنتیک جمعیت در مرکز تنظیم ژنوم در بارسلونا می‌گوید، او و همکارانش این شبیه‌سازی‌ها را میلیون‌ها بار اجرا کردند. پژوهشگران سپس به تاریخ تکاملی ژنوم مصنوعی نگاه کردند تا دریابند که چه چیز در این ژنوم به شکل‌گیری خوشه‌ی ژنی منجر شده است. به‌طور متوسط نتایج بیش از میلیون‌ها شبیه‌سازی مدلی را در اختیار دانشمندان قرار داد که خود به آن معادل «یک ژنوم واقعی» می‌گویند.

زندگی در  یاکوتسک، روسیهمردی در حال بارگیری قالب‌های یخ در کامیونی در یاکوتسک، روسیه. شاید آمیزش با نئاندرتال‌ها به ما کمک کرده باشد به‌سرعت با آب‌و‌هوای سرد سازگار شویم

این اطلاعات درنهایت چند حالت متفاوت درباره‌ی نحوه‌ی تعاملات بین تیره‌های مختلف انسان‌های باستانی را دراختیار پژوهشگران قرار داد. به‌گفته‌ی آن‌ها، یکی از بهترین‌ شبیه‌سازی‌ها مدلی از تیره‌ای پیش‌از‌این ناشناخته‌ی باستانی بود که با انسان‌های مدرن آمیزش کرده بود. پژوهشگران گفتند این انسان‌ها احتمالا تیره‌ای دورگه از نئاندرتال‌ها و دنیسووا‌ها بوده‌اند. همچنین، این مدل‌سازی می‌توانست توضیح دهد چرا ساکنان امروزی آسیا در مقایسه‌با اروپایی‌ها، DNAهای بیشتری از نئاندرتال به‌ارث برده‌اند. درواقع به‌عقیده‌ی پژوهشگران، اجداد آسیایی‌ها نه‌تنها با نئاندرتال‌ها، بلکه با تیره‌ی دورگه‌ی دیگری نیز آمیزش کرده‌اند. لائو در این باره گفت این پژوهش باردیگر به ما نشان می‌دهد که انسان‌تبارها گونه‌ها و تیره‌های گوناگونی بودند. او افزود:

یافته‌های ما نشان می‌دهد پیچیدگی بسیاری در تنوع ژنتیکی انسان‌تبارهای کهن وجود دارد. نه‌تنها نئاندرتال‌ها با انسان‌های مدرن اولیه آمیزش کرده‌اند؛ بلکه سایر انسان‌های باستانی نیز با انسان‌های مدرن در تعامل بوده‌اند که هیچ شواهدی از آن‌ها باقی نمانده است.

در‌حالی‌که این روایت از بسیاری جهات جالب‌ است و مشخصا از یافته‌های انسان دورگه‌ای حمایت می‌کند که سال گذشته در غار دنیسووا در سیبری کشف شده است؛ اما دیگر پژوهشگران چندان قانع نشده‌اند. مرداد سال گذشته، پژوهشگران نتایج بررسی‌های خود روی قطعه‌‌ استخوانی را منتشر کردند. یافته‌های آن‌ها نشان می‌داد آنچه بررسی کرده‌اند، در‌واقع بقایای دختربچه‌ی باستانی دورگه‌ای از یک مادر نئاندرتال و پدر دنیسووا است. قبلا در سال ۲۰۱۲، باستان‌شناسان روسی این استخوان را کشف کرده بودند. پژوهشگران در تجزیه‌و‌تحلیل‌های خود دریافتند این استخوان متعلق به دختری حدودا ۱۳ ساله است که تقریبا ۹۰ هزار سال قبل درگذشته بود. خودِ گونه‌ی دنیسووا‌ها هم دو سال قبل از آن در سال ۲۰۱۱ از روی DNA غیرعادی یک انسان‌تبار در استخوان‌های کشف‌شده در غار دنیسووا در کوه‌های آلتای روسیه در سیبری کشف شده بود.

سایپل می‌گوید هم‌اکنون آن‌قدر ناشناخته‌های ما درباره‌ی این موضوع زیاد است که نمی‌توانیم بر چنین شبیه‌سازی‌هایی تکیه کنیم. سؤالی که مطرح می‌شود، این است که کجا باید مدل‌سازی انجام دهیم تا تمایزی بین وضعیت‌های شبیه‌سازی‌شده و آن مدل تقریبا غیرواقعی در بسیاری جنبه‌ها قائل شود؟

شارون براونینگ، استاد آمار زیستی در دانشگاه واشنگتن، با سایپل موافق است. او می‌گوید:

واقعیتِ تاریخچه‌ی بشر بسیار پیچیده است. اگر بیش‌از‌حد ساده‌سازی‌اش کنیم و جنبه‌های درست اتفاق افتاده‌ را در نظر نگیریم، در آن صورت مدل‌های مختلفی خواهیم داشت که تماما نادرست خواهند بود.

براونینگ که خودش ژنتیک انسان‌های باستانی را بررسی می‌کند، می‌گوید در پژوهش خود شواهد جمعیتی‌ای را مشاهده نکرده است که لائو و همکارانش آن‌ها را دریافته‌اند. درعوض، در پژوهش اخیری که او و همکارانش انجام داده‌اند، به دو گروه متمایز دنیسووا‌ها دست پیدا کرده‌اند. یکی از این ژنوم‌ها با آن ژنومی که قبلا در سیبری توالی‌یابی شده بود، به‌لحاظ ژنتیکی شبیه بود؛ اما ژنوم دیگر به‌نظر کاملا متفاوت بود.

این یافته‌های او حداقل به‌لحاظ کلی با این فرض همخوانی دارد که دنیسووا‌ها بیش از گونه بوده‌اند. اگر چنین است، کوکس و براونینگ ممکن است شواهدی از همان تیره‌ی شبح را پیدا کرده باشند که ارتباط دوری با دنیسووا‌ها داشته است یا شاید هرکدام گروه‌های مختلفی پیدا کرده و مشخصا به این واقعیت رسیده باشند که میان انسان‌های باستانی تنوعی بسیار بیشتر از آنچه قبلا تصور می‌کردیم، وجود داشته است.  

پژوهش‌های آینده

در‌حالی‌که دانشمندان ادعا می‌کنند شواهدی از گونه‌های ناشناخته‌ای را کشف کرده‌اند که در گذشته با ما اشتراکاتی داشتند، منطقی است بپرسیم در آینده می‌توانیم به چه تعدادی از این دست شواهد دست پیدا کنیم و تاکنون چه شواهدی از تیره‌های شبح داریم که بتواند از وجود آن‌ها حمایت کند؟ درحقیقت، ممکن است قبلا از محدوده DNAهای قابل‌مشاهده‌ی اجداد خود عبور کرده‌ باشیم. DNA نئاندرتال‌ها و دنیسووا‌ها فقط کسری از ژنوم جمعیت‌های مدرن کنونی را تشکیل داده‌اند. براونینگ می‌گوید هرگونه برون‌آمیزش موجود می‌تواند بخش کوچکی از DNA ما باشد. او درادامه می‌افزاید بیشتر بخش‌های DNA که به نظر از گونه‌های دیگر به ما رسیده‌اند، احتمالا پیدا شده‌اند؛ به همین دلیل، موضوع زیادی نمانده که بخواهیم روی آن کار کنیم.

یافته‌های باستان‌شناسی آینده با فراهم‌کردن شواهد قطعی و قابل‌اعتنا می‌توانند ما را شگفت‌زده کنند؛ به‌ویژه اینکه بتوانیم DNA بقایای کشف‌شده را استخراج کنیم. سایپل می‌‌گوید به‌عنوان مثال، شواهدی از DNA  دنیسووا‌ها در ژنوم ما به‌احتمال زیاد ممکن است بسیار جزئی‌تر از آن باشند که بتوانیم DNA آن‌ها را توالی‌یابی کنیم.

او می‌گوید:

مطمئنم اگر فقط سعی کنیم وجود این گونه را با فرض وجود برون‌آمیزش‌های جزئی در انسان‌های مدرن اثبات کنیم، وارد بحث بسیار بحث‌برانگیزی خواهیم شد.

یافته‌های آینده ممکن است تیره‌های شبح امروز را به گونه‌های ملموسی تبدیل کنند که زمانی انسان‌هایی زنده بودند و نفس می‌کشیدند؛ انسان‌هایی که سابقه‌ی ژنتیکی خود را در ما به‌یادگار گذاشته‌اند. بدن آن‌ها ممکن است از بین رفته باشد؛ اما DNA آن‌ها زنده است.





تاريخ : پنج شنبه 31 مرداد 1398برچسب:, | | نویسنده : مقدم |