مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی در آمریکا نیازهای مالی خود را از منابع مختلفی تامین میکنند و دولت بیشتر نقش سرمایه گذار دارد.
کارآفرینی دانشگاههای آمریکا یکی از مهمترین و پایهای ترین مسائلی است که در سیاستهای کلان آموزش عالی این کشور تعریف شده است. بسیاری از دانشگاهها تلاش میکنند تا از وابستگی خود به دولت بکاهند و در مسیر استقلال بیشتر گام بردارند.
کالجها و دانشگاهها در آمریکا میتوانند خصوصی یا دولتی باشند اما در دولت فدرال وزارتخانهای که متولی تحصیلات تکمیلی در کشور باشد وجود ندارد و ریاست دانشگاهها معمولاً توسط هیئت امنا یا هیئت مدیریت دانشگاهها تعیین میشوند.
در آمریکا بودجه دانشگاههای دولتی عموماً توسط دولت محلی و همچنین از محل کمکهای مالی افراد و شرکتهای خصوصی تأمین میشود. بخش عمدهای از منابع مالی دانشگاههای ایالتی از محل مالیات های پرداختی شهروندان همان ایالت تأمین میشود. در نتیجه شهریه دانشگاههای دولتی برای شهروندان ساکن هر ایالت – که مالیات هایشان را به موقع پرداخته باشند- ارزانتر خواهد بود و دانشجویانی که از ایالت ها یا کشورهای دیگر به هر دانشگاه وارد میشوند شهریه سنگین تری پرداخت میکنند.
دانشگاههای خصوصی طبیعتاً شهریه بالاتری نسبت به دانشگاههای دولتی دارند.
نکته جالب توجه این است که سه دانشگاه برتر آمریکا یعنی هاروارد، استنفورد و ام.آی.تی هیچ بودجهای از طرف دولت دریافت نمیکنند و اصطلاحا غیرانتفاعی (non-profit private) هستند.
بطور مثال دانشگاه هاروارد با سرمایه کل ۲۹ میلیارد دلاری خود یک دانشگاه تماماً خصوصی است که بودجه سالیانه خود را از منابع گوناگون مانند صنعت، پروانه اکتشاف و اختراع، سرمایه داران و همچنین از دایره فارغ التحصیلان خود تامین میکند.
دانشگاههای آمریکا از نظر تصمیم گیری و اختیارات، بشدت (نسبت به دولت فدرال) غیر متمرکز عمل میکنند؛ و این برگرفته از متمم دهم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا است.
همانند آموزش و تحصیلات در سطوح مدرسهای و متوسطه، در آمریکا برخی دانشگاهها «عمومی» بوده که اکثر هزینههایشان توسط دولت ایالتی و یا فدرال پرداخت میشود، و برخی دیگر از دانشگاهها خصوصی و با سرمایههای اهدایی اداره میشوند.
با این حال در سطوح دانشگاهی، بودجههای دولتی درصد کمتری از منبع دخل یک دانشگاه را تشکیل میدهد، و دانشگاهها مدام در جستجوی منابع گوناگون دیگر برای تامین مخارج خود میباشند.
برخی دانشگاهها مثل دانشگاههای "لیگ آیوی" دارای سرمایههای خصوصی خود گردان (endowments) و در نتیجه کاملاً خودکفا هستند. دانشگاه تگزاس در آستین در عوض با وجود سرمایه خصوصی ۱۳٬۵ میلیارد دلاری خود به صرف دولتی بودن به منابع فدرال و ایالتی نیز برای بودجه خود وابسته است. دانشگاه کارولینای شمالی بطور نمونه نیز بیش از ۴۵۰ میلیون دلار در سال از ایالت کارولینای شمالی بودجه دریافت میکند و لذا یک دانشگاه دولتی است.
لیگ آیوی یا مجمع پیچک (به انگلیسی: Ivy League) و یا لیگ دانشگاههای آیوی، معروفترین گروه دانشگاهی جهان است.این گروه متشکل از هشت دانشگاه پرآوازه میباشد.
علت نامگذاری این دانشگاهها ساختمانهای بسیار قدیمی است که نمای آنها با پیچک و پاپیتال پوشیده شده است که در انگلیسی به آن Ivyy می گویند.
یکی از دلایل مهم موفقیت دانشگاههای آمریکایی در سالیان متمادی، حمایت روزافزون نهادهای غیر دولتی، شرکتها، و افراد خیّر آمریکا از نظام آموزش عالی کشورشان بودهاست. این فرهنگ وقف به موسسات فرهنگی در دنیا کمنظیر است.
تنها در سال ۲۰۰۷، دانشگاههای آمریکا مجموعاً مبلغ ۳۰ میلیارد دلار هدایای نقدی دریافت نمودند.
از مهمترین حامیان مالی آموزش عالی در تاریخ آمریکا میتوان افرادی همچون خانواده راکفلر، اندرو کارنگی و وندربیلت را نام برد که حق زیادی بر گردن موفقیت امروزی دانشگاههای بزرگ و سرشناس آمریکا دارند.
بزرگترین هدیه در تاریخ آموزش عالی آمریکا از آنِ بنیاد بیل و ملیندا گیتس است که مقدار آن افزون بر یک میلیارد دلار بوده است و بزرگترین دریافت کنندهٔ یک هدیه دانشگاه کلتک است که هدیه ای ۶۰۰ میلیون دلاری دریافت نمود.
نقش دولتهای فدرال و دولت مرکزی آمریکا در دانشگاههای غیردولتی بیشتر به عنوان سرمایهگذار و حامی طرحهای علمی و تحقیقاتی است.
در آمریکا دولت فدرال با اعطای مبالغ بودجه قابلیت تاثیرگذاری بر روند تصمیم گیری این موسسات را دارد.
ارگانهای دولتی همانند موسسات ملی بهداشت ایالات متحده آمریکا، وزارت نیرو ایالات متحده آمریکا، و بنیاد ملی علوم آمریکا نقش بسیار عمدهای را در تامین مخارج پژوهشی دانشگاهها بر عهده دارند و با توجه به نوع تحقیقات و نتایج آن اقدام به سرمایهگذاری در این بخشها میکنند.
برای مثال ، دفتر تحقیقات نیروی دریایی آمریکا چندی پیش اعلام کرد که به 33 نفر از محققان جوانی که علاقه داشته باشند در زمینههای مورد نیاز این سازمان تحقیق کنند کمکهزینه یک میلیون دلاری اعطا خواهد کرد.
بنیاد ملی علوم( National Science Foundation) مشهور به NSF، یک سازمان دولتی در ایالات متحدهٔ آمریکا است که از ۱۹۵۰ تا کنون در توسعهٔ قوانین و سیاستهای رسمی علمی در ایالات متحدهٔ آمریکا نقش اساسی ایفا کرده است. این سازمان از تحقیقات بنیادی و آموزش در همهٔ زمینههای علمی و مهندسی (به غیر از علوم پزشکی) حمایت میکند.
این سازمان نزدیک به ۱۷۰۰ کارمند دارد و بودجهٔ آن در سال ۲۰۱۰ برابر با ۶٫۸۷ میلیارد دلار بودهاست.
بیش از ۳۸ سال از عرضهی مرسدس کلاس G میگذرد و این خودرو، با ظاهری وفادار به طرح اولیه، همچنان محبوب و پرفروش است. گفته میشود مرسدس بنز در سالهای ۱۹۷۰، علاقهای به ساخت خودرو در این کلاس نداشت و به سفارش شاه مخلوع ایران، اقدام به طراحی و تولید سری G با هدف استفاده در ارتش کرد. امروزه، نهتنها از این محصول مرسدس در ارتش ۴۵ کشور دنیا استفاده میشود که به عنوان محصولی لوکس با آپشنهای خاص، مورد توجه بازار جهانی قرار دارد.
مدتی است که تولید این خودرو در مجموعهی مرسدس بنز متوقف شده است تا سری جدید آن، بهزودی رونمایی شود. علاقهمندان خرید این مدل، فعلا از نمونههای پرقدرت ساخت AMG با کدهای G63 و G65 استفاده خواهند کرد؛ اما میتوانند با پرداخت هزینهای نسبتا کمتر، نسخههای تازه معرفیشده و سفارشی کلاس G را تهیه کنند. مرسدس اعلام کرده است که این خودروها توسط دپارتمان دیزاینو طراحی داخلی شدهاند و صرفا در اروپا عرضه خواهند شد.
رنگهای اختصاصی این سری، خاکستری مات و قرمز درخشان هستند. رینگهای اسپرت ۱۹ و ۲۱ اینچ در دو مدل قابل سفارش خواهند بود که شامل نمونههای خاکستری و سیاه استفادهشده در G63 و G655 است. در نمای داخلی صندلیهای طرح AMG دیده میشوند که با دو ترکیب رنگ مشکی و قهوهای یا مشکی و قرمز طراحی شدهاند. علاوه بر تریم قرمز و قهوهای، چهار رنگ دیگر برای فضای داخلی قابل سفارش خواهد بود. پوشش اصلی صندلیها چرم مرغوب ناپا است و برای سطح داشبورد میتوان فیبر کربن انتخاب کرد. پوشش صندلیها و فرمان این خودروها کاملا دستدوز و حاصل کار برند دیزاینو است.
در این نمونهها از مرسدس کلاس G، دو پیشرانهی قدیمی بنزینی و دیزل قابل سفارش خواهند بود. نوع بنزینی با کد G500 از پیشرانهی ۸ سیلندر ۵.۵ لیتری استفاده میکند که قدرت ۳۸۸ اسب بخار و گشتاور ۲۳۰ نیوتنمتر به همراه دارد. این نسخه با حداقل آپشنها و با طراحی داخلی دیزاینو، در حدود ۱۳۲ هزار دلار قیمت خواهد داشت. نسخهی دیزلی با کد G530d، قدرت ۲۴۵ اسب بخار و گشتاور ۶۰۰ نیوتنمتر تولید میکند و با کابین دیزاینو، آستانهی قیمتی در حدود ۱۲۰ هزار دلار دارد. نسخههای فولآپشن مرسدس کلاس G با امکانات دیزانو که با عبارت Exclusive Edition شناخته میشوند، ممکن است تا ۳۱۴ هزار دلار قیمت داشته باشند.
جالب است بدانید که ارزانترین نسخهی مرسدس کلاس G در بازار جهانی، با پیشرانه و تجهیزات فنی کد G550 ارائه میشود. پیشرانهی این مدل، ۴ لیتری ۸ سیلندر به قدرت ۴۱۶ اسب بخار است که همراه با گشتاور ۶۱۰ نیوتنمتر، ظرف ۵.۷ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت میرسد. قیمت این نمونه نزدیک به ۱۲۵ هزار دلار برآورد میشود و بهزودی با نسل جدید، جایگزین خواهد شد. برای علاقهمندان نسخههای AMG، مدل G65 با آستانهی قیمت ۲۲۰ هزار دلار قابل خرید است. این خودرو با پیشرانهی ۱۲ سیلندر و ۶ لیتری توئین توربو عرضه میشود که قدرت ۶۲۱ اسب بخار و گشتاور ۱۰۰۰ نیوتنمتر به همراه دارد. زمان رسیدن به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت برای G65، نزدیک به ۵ ثانیه خواهد بود.
انسان همواره در مورد سفر به مریخ رؤیاپردازی کرده و دست کم از دهها سال پیش و حتی قبل از سفر به ماه در فکر رسیدن به همسایهی خود بوده است. فیلمها و آثار علمی-تخیلی متعددی در مورد کشف و ماجراجویی در سیارهی سرخ خلق شده است. اکنون بعد از سالها تلاش، تحقیق و دستاوردهای بزرگ علمی، ناسا رسما آمادگی خود برای فرستادن فضانوردان به مریخ را اعلام کرده است.
در ۲۱ مارس، رئیس جمهور ایلات متحده، ترامپ، طی حکمی ناسا را موظف کرد تا سال ۲۰۳۳ انسان را روی سیارهی مریخ فرود بیاورد. چندی بعد، ناسا از دقیقترین برنامهی خود برای رسیدن به سیارهی سرخ رونمایی کرد. در این برنامه بهتفصیل در مورد جزییات سفر پنج مرحلهای به ماه صحبت شده است.
ما اکنون در مرحلهی صفر قرار داریم که عبارت است از انجام آزمایشها در ایستگاه فضایی بینالمللی و توسعهی همکاری با شرکتهای خصوصی فعال در زمینهی فضا. مرحلهی دوم از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۵ به طول خواهد انجامید و شامل آزمایش و پرتاب ۶ راکت SLS خواهد بود. یکی از اهداف این پرتاب، انتقال بخشهایی از دروازهی اعماق فضا (DSG) به محل مورد نظر است. DSG در واقع یک ایستگاه فضایی جدید است که در نزدیکی ماه و در مسیر رسیدن به مریخ ساخته خواهد شد.
در مرحلهی دوم مأموریت، کپسول ترابری اعماق فضا (DST) به سوی ایستگاه فضایی DSG پرتاب خواهد شد. در سال ۲۰۲۸ یا ۲۰۲۹، فضانوردان به مدت ۴۰۰ روز در این کپسول اقامت خواهند داشت. در سال ۲۰۳۰ و در قالب مرحلهی سوم، کپسول DST آذوقهی مورد نیاز برای ادامهی مأموریت را با استفاده از راکت SLS دریافت خواهد کرد. مرحلهی چهارم و نهایی، شروع سفر فضانوردان به سوی مریخ است.
طبق برنامهی ناسا، تنها بعد از ۱۶ سال رؤیای دیرین نسلهای گذشته در مورد سفر به مریخ تحقق خواهد یافت. یکی از چالشهای پیش روی ناسا، تکمیل مأموریت با وجود داشتن بودجهی محدود است. بودجهی ناسا اکنون ۰.۵ درصد کل بودجهی ایالات متحده است؛ درحالیکه این رقم برای مأموریتهای آپولو به بیش از ۴ درصد میرسید.
در راه رسیدن به مریخ، موانع زیادی وجود دارد که محدودیتهای بودجه تنها یکی از آنها است؛ مهمترین مانع، حفظ سلامت و نشاط فضانوردان در طول این سفر طولانی و طاقتفرسا محسوب میشود. فضانوردان باید تمام نیازهای خود از جمله هوا، غذا و آب را برای سفر دو تا سه ساله با خود همراه ببرند، بدون این که توقفی در سفر خود به مریخ داشته باشند.
یکی از دغدغههای اصلی دانشمندان، اطمینان از سلامت روانی فضانوردان است؛ چرا که آنها چند سال بهصورت مداوم در داخل یک کپسول محبوس خواهند بود و بعد از ترک فضای بین زمین و ماه، هیچ راه برگشتی نخواهند داشت. آزمایشهای ایزولاسیون ناسا در HI-SEAS نتایج امیدوارکنندهای به دست دادهاند، اما موردی که تردیدی در آن نیست، این است که افراد کمی توانایی انجام چنین سفر دشواری را خواهند داشت.
البته ناسا در مسیر رسیدن به مریخ، رقیبانی همچون بوئینگ و اسپیس ایکس دارد. هر کدام از این کمپانیها میخواهد پیش از دیگری به مریخ برسد. در این میان اسپیس ایکس هدف بلندپروازانهای دارد: رسیدن به مریخ در سال ۲۰۲۲.
اما در نهایت، همه از این رقابت دوستانه برای رسیدن به سیارهی سرخ و راه حلهای نوآورانهای که از سوی طرفهای مختلف ارائه خواهد شد، منتفع خواهند شد. اگر شرکتهای خصوصی به نحوی بتوانند بر برخی از چالشهای این مأموریت غلبه کنند؛ ناسا میتواند از یافتههای آنها بهرهمند شود و بودجه و تلاش خود را بر حل سایر مسائل معطوف کند.
در نهایت باید گفت انسان در آستانهی تحقق یکی از رؤیاهای دیرین خود، یعنی گام نهادن روی سیارهی سرخ قرار دارد؛ صرف نظر از اینکه چه کسی پیش از همه موفق به انجام این کار خواهد شد.
سرانجام بعد از گذشت چند ماه، الجی جی ۶، پرچمدار کرهایها در سال ۲۰۱۷ وارد بازار ایران شد. الجی در طراحی جی ۶، برای نخستین بار از ترکیب شیشه و فلز استفاده کرده است؛ همانند تمام گوشیهایی که در ساخت آنها از این عناصر استفاده شده است، پنل پشت جی ۶ از نوع شیشه است و این پنل را فریمی فلزی احاطه کرده است. الجی نخستین شرکتی بهحساب میآید که گوشی هوشمندی با نسبت ۱۸ به ۹ رونمایی کرده است. نمایشگر بلند جی ۶ از پنل IPS LCD با رزولوشن ۲۸۸۰×۱۴۴۰ پیکسل بهره میبرد و از هر دو استاندارد دالبیویژن و HDR10 پشتیبانی میکند.
الجی جی ۶ از پردازندهی اسنپدراگون ۸۲۱، رم ۴ گیگابایت و حافظهی ذخیرهسازی ۳۲ یا ۶۴ گیگابایت بهره میبرد؛ ضمن آنکه یک باتری به ظرفیت ۳۳۰۰ میلیآمپر ساعت وظیفهی تأمین انرژی این گوشی را برعهده دارد. الجی در گوشی پرچمدار خود از یک دوربین دوگانه با سنسورهای ۱۳ مگاپیکسلی استفاده کرده است که یکی از آنها از لنز عریضی بهره میبرد. یک دوربین ۵ مگاپیکسلی نیز وظیفهی ثبت تصاویر سلفی و برقراری تماسهای ویدیویی را بر عهده دارد.
در ادامه از شما دعوت میکنیم جعبهگشایی زومیت از گوشی الجی جی ۶ را تماشا کنید.
پیشتر در ماه فوریهی سال جاری میلادی، فیزیکدانان راهکار عجیبی برای دوباره منجمد کردن قطب شمال مطرح کردند. این طرح با نصب ۱۰ میلیون پمپ باد روی پوشش یخی برای دوباره احیا کردن یخهای رو به کاهش، قابل انجام بود.
چنین ایدهای در نگاه نخست بسیار بیپروا و جاهطلبانه به نظر میرسید. در واقع هیچ کس تصور هم نمیکرد که طرح ارائهشده حتی قابل اجرا باشد؛ اما گروهی از محققان در سوئیس بهتازگی فرایندی را آغاز کردهاند تا ببینند آیا امکان نگه داشتن یک یخچال طبیعی در طول فصل تابستان و تنها با استفاده ماشینهای برفی وجود خواهد داشت یا خیر.
اگر گروه آزمایشکننده موفق به حفظ موفقیتآمیز یک یخچال کوچک مصنوعی در دامنهی یخچال طبیعی دیاوولتزافیرن (Diavolezzafirn) در بخش جنوب شرقی سوئیس در طول گرمترین ماه سال شوند, آنها امیدوار خواهند بود که بتوانند از این تکنیک برای یخچالهای طبیعی عظیم این کشور موسوم به مورتِراتش (Morteratsch) استفاده کنند.
گفتنی است که مورتراتش یکی از عظیمترین یخچالهای طبیعی واقع در کوههای آلپ شرقی است. این یخچال طبیعی دره مانند به خاطر افزایش دما در حال عقبنشینی است و در حال حاضر ۳۰ تا ۴۰ متر در هر سال عقبنشینی میکند.
میتوان چنین برداشت کرد که تنها راه امیدوارکننده برای حفظ یخچال مورتراتش در سوئیس، استفاده از هزاران ماشین ویژهی برفی برای انباشته ساختن صفحات مصنوعی از برف و یخ روی آن است.
اگر همهی این ایدهها برایتان کمی دور از ذهن میرسد، باید بگوییم دانشمندان محاسبات ریاضی را بهطور جدی انجام دادهاند و به این نتیجه رسیدهاند که این کار از نظر فنی، عملی است و امکان استفاده از ماشینآلات برفی برای بازسازی یخچالهای طبیعی و دوباره پر کردن محل یخهای ناپدیدشده در دریا وجود دارد.
در اوایل سال جاری، یک تیم پژوهشی به سرپرستی استیون دش، فیزیکدان دانشگاه ایالتی آریزونا، گزارشی ارائه داد. در این گزارش تشریح شده بود که به چه شکل میتوان با استفاده از میلیونها پمپ باد و با جریان ناگهانی آنها، ۱.۳ متر از آب موجود روی یخهای قطب شمال را به یک متر یخ دریایی تبدیل کرد.
در حالی که یک متر یخ، چندان هم زیاد به نظر نمیرسد، اما محاسبات آنها نشان میداد که چنین مقداری میتواند ما را از نظر ارتفاع یخهای این یخچال به حدود ۱۷ سال پیش بازگرداند. در اینجا تنها یک مسئله مطرح است؛ قطب شمال واقعا ناحیهی عظیمی است و حتی شاید بزرگی آن منطقه در کنار چنین طرحی قابل تصور نباشد.
تیم پژوهشی محاسبه کرده بودند که پوشاندن تنها ۱۰ درصد از سرزمین قطب شمال میتواند مستلزم به کار گرفتن میلیونها پمپ باشد. ما باید این پمپها را بهطور یکپارچه به کار بگیریم و بر پایهی محاسبات، آنها باید در طول یک سال و در هر ثانیه مقدار ۷.۵ کیلوگرم آب را به محلهای مورد نظر اسپری کنند تا در نهایت ما شاهد افزوده شدن یک متر به ارتفاع یخهای قطبی در آن بخش باشیم. در این گزارش آمده است که:
مساحت اقیانوس منجمد شمالی حدود ۱۰ میلیون کیلومتر مربع است. اگر پمپهای باد در ۱۰ درصد از منطقه توزیع شوند، به حدود ۱۰ میلیون پمپ باد نیاز خواهد بود و اگر بخواهیم این پمپها در سراسر قطب توزیع شوند، حدود ۱۰۰ میلیون مورد نیاز خواهد بود.
میزان فولاد مورد نیاز بهمنظور ساخت یک ناوگان ۱۰۰ میلیونی از پمپهای باد برای نجات تمامی قطب شمال، از مقدار تمام فولادی که در طی یک سال در ایالات متحده تولید میشود، بیشتر خواهد بود. با این تفاسیر، در حال حاضر هیچ راهی برای تأمین فوری چنین مقدار عظیمی از تجهیزات و مواد اولیه وجود ندارد. اما برای پیادهسازی نسخهی بسیار کوچکتر این طرح در یخچال سوئیس، ما با مشکل فولاد و مواد اولیه مواجه نبودیم.
یوهانس اوئرلمانس، متخصص یخچال شناسی دانشگاه اوترخت در هلند محاسبه کرده است که حدود ۴۰۰۰ ماشین برفی نهتنها میتوانند عقبنشینی مورتراتش را متوقف کنند، بلکه در دهههای آینده منجر به بیشتر شدن حجم آن خواهند شد.
ایدهی اصلی این است که یخهای موجود روی یخچالهای طبیعی، در حال حاضر در معرض نور آفتاب قرار دارند؛ اما اگر بتوانیم یخها را با سطحی ضخیم از برف مصنوعی پوشش دهیم، لایهی برفی میتواند نور را پیش از رسیدن به لایه یخهای آسیبپذیر پایینی منعکس کند. اوئرلمانس، طرح خود را در نشست سالانهی اخیر علوم زمینشناختی اروپا در وین اتریش ارائه داد. به گزارش اندی کولان برای نیو ساینتیست:
با نگاه به کارهای قبلی در این زمینه میتوان دریافت که برفهای طبیعی به رشد یخچالهای طبیعی کمک میکنند. اگر یخچال با یک لایهی پوششی حفاظت شود، در طی ۲۰ سال میتواند حدود ۸۰۰ متر از طول دامنهی خود را مجددا به دست آورد.
وی در کار پژوهشی خود به این نتیجه رسیده است که وجود تنها چند سانتیمتر برف مصنوعی روی مساحتی به مقدار نیم کیلومتر مربع از یک فلات در بخش بالایی یخچال در طی هر تابستان میتواند برای حفاظت یخهای زیرین کافی باشد.
البته طرح فوق به عظمتی نیست که برای تمام قطب شمال کافی باشد؛ اما این چیزی از بزرگی آن کم نمیکند و طرح آنها احتمالا سرمایهگذاری زیادی هم لازم خواهد داشت. اما اوئرلمان و گروه او کاملا به طرح خودشان اطمینان دارند.
در طول دههی گذشته، برای بهبود وضعیت پیستها در فصل اسکی، به یخچالهای طبیعی دیاوولتزافیرن، در طول زمستان مقادیری از برف مصنوعی اضافه شده است. مردم محلی منطقه مشاهده کردهاند که این برف اضافهشده در طی ۱۰ سال باعث رشد دامنههای یخچال تا ۸ متر شده است. از اینرو آنها مبلغ ۱۰۰ هزار دلار مورد نیاز برای راهاندازی طرح آزمایشی در تابستان سال جاری را نیز خودشان فراهم کردهاند.
باید دید این روش آزمایشی میتواند منطقهی مورد انتخاب از یخچال دیاوولتزافیرن را در طی ماههای تابستان حفظ کند یا خیر. برفهای مصنوعی معمولا پس از مدتی آب میشوند و هر سال برای احیای پیستهای اسکی و در فصل مسابقات مجددا در این مناطق برف ریخته میشود. در صورت موفقیت طرح اولیه، به میلیونها یورو پول برای آغاز طرح اصلی نجات مورتراتش نیاز خواهد بود.
اما نتیجهی طرح میتواند انقلابی باشد. چنین کاری بهعنوان نخستین اقدامی به شمار خواهد رفت که در این مقیاس برای احیای یخچالها انجام شده است. بر پایهی گزارشی جدیدی که چند روز پیش منتشر شد، بیش از ۹۰ دانشمند از نقاط مختلف دنیا روی این نکته تأکید داشتند که قطب شمال اکنون در حال ازهمگسیختگی است. بنابراین تنها شانس ما برای نجات قطب شمال از وضع موجود این است که بتوانیم بزرگ فکر کنیم و به راهکارهای بزرگ بیندیشیم.
بیایید امیدوار باشیم که بتوانیم ماشینهای برفی کافی برای انجام این مأموریت دشوار فراهم کنیم.
آیا تا به حال به مسئله سفر در زمان فکر کردهاید؟ همه ما دست کم یک بار در طول زندگی، با خود گفتهایم چه میشود اگر بتوان به گذشته رفت یا به آینده سفر کرد؛ اگر به گذشته بروم فلان کار را انجام نخواهم داد و ... . مواردی از این دست بسیار هستند و همین نشان میدهد که انسانها ذاتاً به سفر در زمان علاقه دارند. سفر در زمان با نرخ فعلی گذر زمان امکانپذیر نیست؛ به عبارت دیگر، برای آنکه بتوانید در زمان سفر کنید، نباید گذر تک تک ثانیهها را احساس کنید. بر اساس فرضیهها، برای آنکه بتوانید در زمان سفر کنید، باید نسبت به نرخ فعلی گذر زمان یکی از سه حالت زیر را داشته باشید:
- سریعتر از نرخ فعلی گذر زمان حرکت کنید: با انجام اینکار، میتوانید به آینده سفر کنید درحالیکه در سن فعلی خود هستید.
- آهستهتر از نرخ فعلی گذر زمان حرکت کنید: در این صورت شما میتوانید در یک بازه زمانی مشخص، نسبت به دیگر افراد کارهای بیشتری انجام دهید.
- آنقدر آهسته حرکت کنید که زمان برای شما منفی شود: با انجام این کار، شما به گذشته سفر میکنید و شاید بتوانید با انجام کارهایی در گذشته، در وضعیت موجود تغییر ایجاد کنید.
سفر در زمان در حالتهایی که گفته شد، بسیار علمی-تخیلی است؛ اما این بدان معنا نیست که رد پای علم را نتوان در آنها یافت. سفر در زمان، یکی از مواردی است که علم میتواند آن را تأیید کند؛ اما شما نمیتوانید با سفر در زمان تغییری در زندگی فعلی یا آینده خود ایجاد کنید. پرسش اساسی این است که چگونه میتوان از سفر در زمان برای انجام تغییراتی در زندگی استفاده کرد و سرنوشت را به کنترل درآورد؟
وقتی که آلبرت اینشتین در سال ۱۹۰۵ برای نخستینبار نظریه نسبیت خاص را مطرح کرد، درک این موضوع که هر جرم عظیمی در جهان از نظر علمی میتواند در زمان سفر کند، کمی دور از ذهن به نظر میرسید. از طرفی ما آموختهایم که زمان برای فوتون، به عنوان ذرهای که هیچ جرمی ندارد، کاملاً بی معنی است. بین نقطهای که منبع نور است تا نقطهای که نور به آن تابیده میشود، فاصلهای مشخص قرار دارد که برای طی کردن آن، به زمان نیاز است؛ اما این زمان برای فوتونها که ذرات تشکیلدهنده نور هستند بیمعنی است و تنها ناظران دارای جرم (مانند ما) گذر زمان را احساس میکنند و متوجه آن میشوند. از نظر یک فوتون، فرآیند نشر و جذب بین دو نقطه در هر کجای جهان و در هر مسیری، به صورت آنی رخ میدهد و زمان تأثیری در این میان ندارد.
ما انسان هستیم و جرم داریم. اصولاً هر چیزی که در این جهان دارای جرم باشد، نمیتواند با سرعت نور در خلأ حرکت کند و همواره کندتر از آن خواهد بود. یک نکته دیگر که باید در نظر داشته باشید، این است که فرقی نمیکند شما با چه سرعتی نسبت به سایر اجرام حرکت میکنید؛ باید این را بدانید که سرعت نور در خلأ (c) همواره ثابت بوده و خواهد بود. این یک اتفاق بسیار جالب است؛ در واقع اگر مشاهده کنید که شخصی با سرعت بیشتری نسبت به شما حرکت میکند، باید این را هم بدانید که زمان برای آن شخص در مقایسه با شما، بهطور محسوسی آهستهتر میگذرد.
یک ساعت نوری را تصور کنید؛ این ساعت بر اساس نوری که بین دو آینه در مسیری افزایشی-کاهشی (تپهای) رو به بالا و پایین در حرکت است، کار میکند. هرچه یک شخص نسبت به شما سریعتر حرکت کند، از نظر شما نور به جای آنکه مستقیماً به سمت بالا یا پایین جابهجا شود، آن مسیر تپهای را طی میکند و از دید شما، ساعت آن شخص کندتر میگذرد. در تصویر پایین نیز بهخوبی این موضوع نشان داده میشود:
وقتی که این اتفاق رخ دهد، از نظر آن شخصی که سریعتر حرکت میکند، این ساعت شما است که کندتر حرکت میکند! شما مشاهده کردید زمان برای شخصی که سریعتر حرکت میکند، آهستهتر میگذرد؛ اما آن شخص نیز همین دیدگاه را دربارهی گذر زمان برای شما دارد. مشخص است که این اتفاق نمیتواند برای هر دو شخص بهصورت همزمان رخ دهد و قطعاً این یک نفر است که تحت تأثیر تغییرات زمانی قرار گرفته است. وقتی شما به آن شخصی که سریعتر حرکت میکرد برسید، مشاهده میکنید که یکی از شما جوانتر از دیگری هستید؛ اما کدام یک از شما جوانتر است؟
این دیدگاه، دقیقاً «پارادوکس دوقلوها» است که آلبرت اینشتین آن را مطرح کرد. اینشتین، صورت پارادوکس را اینگونه بیان میکند:
دو شخص را که دوقلوی همسان هستند، در نظر بگیرید و به آنها ساعتهای یکسانی بدهید. شخص a تصمیم میگیرد با سرعتی نزدیک به سرعت نور در فضا حرکت کند و این در حالی است که شخص b قصد سفر به جایی ندارد و در خانه میماند. این دو شخص میتوانند وضعیت ساعتهای خود را مشاهده کنند. شخص b که در خانه مانده است، مشاهده میکند که ساعت شخص a به دلیل سفر با سرعت بسیار بالا و پدیده اتساع زمان، کندتر میگذرد. شخص b نتیجه میگیرد که زمان برای شخص a کندتر گذشته است، پس باید شخص a جوانتر باشد. اکنون وضعیت را از دید شخص a مورد بررسی قرار دهیم. میدانیم که اتساع زمان به حرکت نسبی جرم بستگی دارد؛ یعنی شخص a مشاهده میکند که ساعت شخص b آهستهتر حرکت میکند و نتیجه میگیرد که شخص b جوانتر است. حال شخص a به خانه باز میگردد. این دوقلوهای همسان چه وضعیتی را مشاهده میکنند؟ مطمئناً دیدگاه هر دو درست نیست و یکی از آنها جوانتر مانده است. کدام یک جوانتر مانده است؟
این پارادوکس را نمیتوان در قالب نسبیت خاص توضیح داد و باید به نسبیت عام مراجعه کرد. با توجه به نسبیت عام، زمان برای کسی که به صورت شتابدار حرکت میکند، آهستهتر میگذرد و این یعنی در مقایسه با کسی که حرکت شتابدار ندارد، جوانتر میماند؛ زیرا کسی که در خانه مانده است و حرکت شتابدار ندارد، گذر زمان را با نرخ معمولی تجربه میکند.
با توجه به این تفاسیر، اگر شما میخواهید به آینده سفر کنید، باید به اندازه کافی شتاب گرفته باشید و با سرعتی نزدیک به سرعت نور حرکت کنید، برای مدت زمانی مشخص به حرکت خود ادامه دهید و سپس به جایی که از آن شروع کردید، بازگردید (هر چند که در این خصوص نیز مشکلاتی وجود دارد). این کار را انجام دهید و سپس مشاهده میکنید که با توجه به مدت زمان حرکت با سرعت بالا، دههها، صدهها و شاید میلیاردها سال به آینده سفر کردهاید! شما میتوانید سیر تکاملی انسان و سایر جانوران را مشاهده کنید، شاهد مرگ زمین و خورشید باشید، به نابودی کیهان بنگرید یا به هر نقطهای از آینده که میخواهید، سفر کنید.
موردی که به آن پرداخته شد، سفر به آینده بود؛ اما سفر به گذشته بحث متفاوتی است. نظریهی نسبیت خاص که بیانکنندهی رابطه اساسی فضا و زمان است، تقریباً میتوانست آنچه برای سفر به آینده لازم است، توضیح دهد؛ اما اگر ما تصمیم گرفتهایم که زمان را به عقب بازگردانیم و به گذشته سفر کنیم، باید به سراغ نسبیت عام برویم؛ همان نظریهای که برای ما روابط پیچیده میان فضا-زمان، ماده و انرژی را بیان میکند. در اینجا، ما فضا و زمان را جدا بررسی نمیکنیم؛ بلکه آنها را بهصورت یک ساختار متحد پارچهای شکل فرض میکنیم و ماده و انرژی را تار و پود این پارچه میدانیم، زیرا این تار و پود میتوانند تغییراتی اساسی در ساختار پارچه ایجاد کنند.
برای جهانی که ما میشناسیم، فضازمان بسیار یکنواخت است و در همه جا تخت به نظر میرسد و بهسختی میتوان ساختار منحنی شکل در آن یافت؛ همچنین شکلگیری حلقه روی فضا-زمان نیز بسیار نادر است یا اینکه اصلاً امکانپذیر نیست. ما به منزلهی رفع برخی ابهامات که در نسبیت عام هستند، مدلهای دیگری نیز برای جهان ارائه دادهایم. اگر فضا بتواند یک ساختار حلقهای روی خود ایجاد کند، شما میتوانید سفر خود را از یک نقطه آغاز کنید و پس از یک مدت طولانی، مجدداً به نقطه آغاز بازگردید. این مدل، معمولاً یک جهان بسته حلقوی را توصیف میکند.
شما نهتنها میتوانید با استفاده از یک حلقهی بستهی شبه فضا، روشهایی برای سفر در زمان داشته باشید؛ بلکه میتوانید فضا-زمانهایی با حلقههای بسته شبه زمان نیز برای سفر به گذشته ایجاد کنید. با استفاده از یک فضا-زمان با حلقه یا خمیدگی بستهی شبه زمان، میتوانید به گذشته سفر کنید و در شرایط آن زمان زندگی کنید و مجدداً به زمان حال بازگردید.
این یک راهحل ریاضی برای مشکل سفر به گذشته است که چندان هم کامل نیست؛ اما ریاضی میتواند دنیای فیزیکی ما را توصیف کند؟ مطمئناً همیشه ریاضی در انجام وظیفه خود موفق نمیشود. میزان خمیدگی لازم فضا-زمان برای سفر به گذشته، باید بسیار زیاد باشد و عملاً یک چنین چیزی در جهانی که مشاهده میکنیم غیر ممکن است؛ حتی در نزدیکی سیاهچالهها و ستارههای نوترونی که خمیدگی فضا-زمان را در اطراف خود ایجاد میکنند نیز نمیتوان به میزان خمیدگی لازم برای سفر به گذشته دست یافت. جهان ما میتواند در مقیاس کلی نیز چرخش یافته باشد؛ اما محدودیتهای چرخشی که ما برای ایجاد خمیدگی نیاز داریم، بسیار کمتر از میزان خمیدگی کلی جهان است.
اگر واقعاً تصمیم دارید به گذشته سفر کنید، بهتر است کمی صبر کنید و در مورد کاری که میخواهید انجام دهید، خوب فکر کنید. فرض کنید به گذشته سفر کردهاید و پدر خود را پیش از ازدواج با مادرتان ملاقات میکنید؛ اگر شما بتوانید پدر را از ازدواج با مادر منصرف کنید، یک پارادوکس در زمان ایجاد میکنید و موجودیت خودتان را زیر سؤال میبرید.
تمام فیلمها و کتابهای تخیلی را کنار بگذارید. ایدهی سفر در زمان همواره برای انسانها جذاب بوده است؛ اما متأسفانه از نظر علمی تنها نیمی از آن امکانپذیر است، یعنی شما میتوانید به آینده سفر کنید و سفر به گذشته خط قرمز جهان برای شما است. سفر به گذشته از نظر ریاضی امکانپذیر است؛ اما جهان ما بر پایه فیزیک و قوانین فیزیک بنا شده است و راهحلهای ریاضی توانایی حل مشکلات اساسی را ندارند. با توجه به اطلاعات جمعآوری شده، هدف همهی ما برای رفتن به گذشته این است که بتوانیم اشتباهات پیشین خود را جبران کنیم؛ اما هیچگاه نمیتوان به این رؤیا دست یافت و باید برای آیندهای بهتر تلاش کرد.
مایکروسافت در جریان کنفرانس Microsoft EDU بالاخره یک لپتاپ سنتی معرفی کرد تا کسانی که هنوز قانع به استفاده ازتبلتهای هیبریدی و دستگاههای ۲در۱۱ نشدهاند، بتوانند برای اولین بار یک نوتبوک کلاسیک از خانوادهی سرفیس تهیه کنند.
جدیدترین سرفیس مایکروسافت که «سرفیس لپتاپ» نام دارد، محصولی بالارده است که در درجهی اول برای رقابت با مکبوک ۱۲ اینچی (۲۰۱۶) و سپس مکبوک پرو ۱۳ اینچی (۲۰۱۶) طراحی شده است. در ادامه به مقایسهی این سه لپتاپ میپردازیم.
Surface Laptop | MacBook Pro | MacBook | |
صفحه نمایش |
۱۳.۵ اینچ لمسی پیکسل سنس (2256x1504, 201 PPI) |
۱۳.۳ اینچ رتینا (2560×1600, 227PPI) |
۱۲ اینچ رتینا (2304×1440, 226PPI) |
پردازنده | 7th gen Intel Core i5 | 2.0GHz dual-core Intel Core i5 | 1.1GHz dual-core Intel Core m3 processor |
حافظه | 4GB LPDDR3 | 8GB LPDDR3 | 8GB LPDDR3 |
گرافیک | Intel HD 620 | Intel Iris Graphics 540 | Intel HD Graphics 515 |
باتری | تا ۱۴.۵ ساعت پخش ویدئو | تا ۱۰ ساعت پخش ویدئو از آیتیونز | تا ۱۱ ساعت پخش ویدئو از آیتیونز |
فضای ذخیرهسازی |
128GB SSD | 256GB PCIe-based SSD | 256GB PCIe-based onboard flash storage |
پورتها | One USB 3.0 port, one Mini DisplayPort,Surface Connect SD card slot |
Two Thunderbolt 3 USB-C ports, no SD card slot | USB-C port, 3.55mm headphone jack |
ابعاد | 12.3″x 8.79″x.0.57″ | 11.97″x8.36″x0.59″ | 11.04″x7.74″x0.52″ |
وزن | ۱.۲۵ کیلوگرم | ۱.۳۷ کیلوگرم | ۰.۹۸ کیلوگرم |
قیمت | $999 | $1,499 | $1,299 |
(بهمنظور سهولت، در ادامه برای اشاره به مکبوک پرو ۱۳ اینچی تنها از عبارت «مکبوک پرو» استفاده خواهیم کرد.)
طراحی، وزن و ابعاد
- سرفیس لپتاپ: فلز، پلاستیک و آلکانترا. موجود در ۴ رنگ
- مکبوک: آلومینیوم، موجود در ۴ رنگ
- مکبوک پرو: آلومینیوم، با تاچبار اولد، موجود در ۲ رنگ
مقالههای مرتبط:
سرفیس لپتاپ مایکروسافت در چهار رنگ قرمز کبود (Burgundy)، پلاتینی (Platinum)، آبی کبالت (Vobalt Blue) و طلایی گرافیتی (Graphite Gold) عرضه خواهد شد. مایکروسافت توانسته است با مهارت ساخت بالای خود، فلز، پلاستیک و آلکانترا را در کنار یکدیگر به کار ببرد و محصولی لوکس تولید کند. وزن اولین لپتاپ ساخت مایکروسافت برابر با ۱.۲۵ کیلوگرم و ضخامت آن ۱۴.۵۵ میلیمتر است.
در آن سوی میدان، مکبوک از بدنهی یکپارچهی آلومینیومی «با توانایی بالای بازیافت» بهره میبرد و در رنگهای رزگلد، خاکستری فضایی، طلایی و نقرهای در دسترس است. وزن لپتاپ اپل تنها ۹۲۱ گرم است و ضخامت آن از ۳.۵ میلیمتر در باریکترین نقاط تا ۱۳ میلیمتر در ضخیمترین قسمتها، متغیر است.
مقالههای مرتبط:
مکبوک پرو که تنها در دو رنگ خاکستری و نقرهای عرضه میشود، از طراحی مشابه با برادر کوچکتر خود بهره میبرد؛ با این تفاوت که اپل در این سری لپتاپ برای اولین بار یک نوار لمسی از جنس نمایشگر اولد با نام «تاچ بار» را جایگزین کلیدهای سنتی عملکرد (Function Keys، ردیف کلیدهای F و Fn) کرده است. اپل همچنین یک حسگر اثر انگشت در دکمهی پاور مکبوک پرو برای وارد شدن به حساب کاربری و استفاده از Apple Pay گنجانده است. مکبوک پرو ۱.۳۷ کیلوگرم وزن دارد و ضخامت آن به ۱.۵ سانتیمتر میرسد.
نتیجه: از لحاظ ابعاد، سرفیس لپتاپ مایکروسافت از مکبوک ضخیمتر و سنگینتر، و از مکبوک پرو باریکتر و سبکتر است. تعداد گزینههای رنگی که مایکروسافت با لپتاپ خود در اختیار کاربران قرار میدهد، دقیقا برابر با تعداد رنگهای مکبوک و متنوعتر از رنگهای مکبوک پرو است. اگرچه سرفیس از بدنهی یکپارچهی آلومینیومی بهره نمیبرد؛ اما مواد استفادهشده در آن بسیار باکیفیت است و احساس یک محصول لوکس را ایجاد خواهد کرد.
به نظر میرسد گزینهی برتر این دسته از لحاظ «وزن و ابعاد» شبیه مکبوک اپل باشد. هرچند بهترین گزینه از لحاظ «طراحی و زیبایی»، کاملا بستگی به سلیقهی کاربر دارد.
نمایشگر
- سرفیس لپتاپ: نمایشگر ۱۳.۵ اینچ لمسی با رزولوشن ۲۲۵۶ در ۱۵۰۴ پیکسل و تراکم ۲۰۱ پیکسل بر اینچ
- مکبوک: نمایشگر ۱۲ اینچی ۲۳۰۵ در ۱۴۴۰ پیکسلی غیر لمسی با تراکم ۲۲۶ پیکسل بر اینچ
- مکبوک پرو: نمایشگر ۱۳.۳ اینچی ۲۵۶۰ در ۱۶۰۰ پیکسلی با تراکم ۲۲۷ پیکسل بر اینچ (به همراه یک نوار اولد لمسی در قسمت بالای کیبورد)
مهمترین نکته قبل از شروع مقایسهی نمایشگر سه لپتاپ، توجه به تفاوت نسبت تصویر سرفیس با مکبوکها است. سرفیس لپتاپ بر خلاف نوتبوکهای متداول که تقریبا همگی از نسبت تصویر ۱۶ به ۹ استفاده میکنند، درست مانند سرفیس پرو ۴ از نسبت تصویر ۳ به ۲ استفاده میکند. به گفتهی مایکروسافت، این نسبت تصویر برای کاربردهای اداری، تحصیلی و تولید محتوا (بهطور کلی Productivity) از نسبت ۱۶:۹ مناسبتر است.
باتوجه به اینکه نرمافزارهای صفحه گسترده (Spreadsheet) مانند اکسل و نرمافزارهای مهندسی مانند انواع CAD-ها در اصل برای صفحاتی با نسبت تصویر غیر عریض طراحی شدهاند، این ادعای مایکروسافت چندان دور از واقعیت نیست. علاوه بر این، صفحههایی با نسبت ۳:۲ نسبت به صفحههای ۱۶:۹ با اندازهی قطری یکسان، مساحت بیشتری دارند. برای مثال، سرفیس لپتاپ با قطر ۱۳.۵ اینچ و نسبت ۳:۲، مساحتی برابر با ۵۴۳ سانتیمتر مربع دارد. این در حالی است که در صورت استفادهی مایکروسافت از نسبت ۱۶:۹، مساحت نمایشگر این لپتاپ تنها ۵۰۲ سانتیمتر مربع بود.
مقالههای مرتبط:
اپل در مکبوک و مکبوک پرو، به جای استفاده از نسبت ۱۶:۹ متداول، از نسبت ۱۶:۱۰ استفاده کرده است. استفاده از این نسبت تصویر به اپل این امکان را داده است تا درست مانند مایکروسافت، در نمایشگری با قطر ثابت از مساحت بیشتری بهره ببرد؛ بهطوریکه لپتاپ ۱۳.۳ اینچی اپل در صورت استفاده از نسبت ۱۶:۹، مساحتی برابر با ۴۸۷ سانتیمتر مربع داشت، اما با استفاده از نسبت ۱۶:۱۰، مساحت نمایشگر آن به ۵۱۳ سانتیمتر مربع رسیده است.
از نسبت تصویر که بگذریم، به رزولوشن نمایشگر میرسیم. سرفیس لپتاپ با داشتن ۲۲۵۶ در ۱۵۰۴ پیکسل، رزولوشنی ۳.۵ مگاپیکسلی و تراکم ۲۲۶ پیکسل بر اینچ در اختیار کاربر قرار میدهد. مایکروسافت ادعا میکند که نمایشگر سرفیس لپتاپ «باریکترین صفحهی LCD لمسی در دنیا» است. علاوه بر لمسی بودن، این نمایشگر از استایلوس معروفSurface Pen و Surface Dial نیز پشتیبانی میکند.
نمایشگر ۱۲ اینچی IPS مکبوک، با رزولوشن ۲۳۰۴ در ۱۴۴۰ پیکسل، تراکم ۲۲۷ پیکسل بر اینچ به دست میدهد. مکبوک پرو نیز با استفاده از رزولوشن ۲۵۶۰ در ۱۶۰۰ پیکسلی در نمایشگری ۱۳.۳۳ اینچی، توانسته است به همان تراکم پیکسل مکبوک دست پیدا کند. نمایشگر هیچکدام از لپتاپهای اپل لمسی نیست؛ اما مکبوک پرو از یک نوار اولد لمسی در قسمت بالایی کیبورد خود بهره میبرد.
نتیجه: از لحاظ نسبت تصویر و کارایی، لپتاپ مایکروسافت با نمایشگر لمسی، نسبت ۳:۲ و پشتیبانی از قلم و دایال، شاید برای دانشجویان و کسانی که قصد تولید محتوا دارند، جذابتر باشد. در طرف دیگر، لپتاپهای اپل با تراکم پیکسلی نسبتا بالا و نمایشگر عریضتر نسبت به سرفیس، برای مصارفی چون تماشای فیلم مناسبتر هستند.
کیفیت نمایشگرهای PixelSense مایکروسافت و Retina اپل، همواره زبانزد بوده است و دیسپلیمیت تا به حال هر دو را به عنوان بهترین نمایشگر سال انتخاب کرده است. بنابراین هنگام انتخاب بین لپتاپهای مایکروسافت و اپل، بهتر است به جای گشتن به دنبال باکیفیتترین نمایشگر، به موارد دیگری چون نسبت تصویر، لمسی بودن و تراکم پیکسلی توجه کنید.
سختافزار
- سرفیس لپتاپ: پردازنده Core i5/i7 نسل ۷ اینتل، گرافیک مجتمع HD 620 یا Iris Plus 640 اینتل، ۴ تا ۱۶ گیگابایت رم، ۱۲۸ تا ۵۱۲ گیگابایت SSD
- مکبوک: پردازنده Core m3/m5 نسل ۶ اینتل، گرافیک مجتمع HD 515 اینتل، ۸ گیگابایت رم، ۲۵۶ یا ۵۱۲ گیگابایت SSD
- مکبوک پرو: پردازنده Core i5 نسل ۶ اینتل، گرافیک مجتمع Iris 540/550 اینتل، ۸ یا ۱۶ گیگابایت رم، ۲۵۶ یا ۵۱۲ گیگابایت SSD
سرفیس لپتاپ به جدیدترین پردازندههای نسل هفتمی Core i5 یا Core i7 کبی لیک اینتل مجهز است و بنابراین، پردازندهی گرافیکی مجتمع آن Intel HD 620 یا Intel Iris Plus 640 خواهد بود. مایکروسافت ادعا میکند که لپتاپ جدیدش با یک بار شارژ باتری توانایی پخش مداوم ۱۴.۵ ساعت ویدئو دارد که در صورت صحت این ادعا، سرفیس لپتاپ یکی از طولانیترین عمرهای باتری را در بین تمامی نوتبوکهای موجود در بازار خواهد داشت. همچنین مایکروسافت میگوید در صورت بستن درب و رفتن به حالت استندبای، مصرف انرژی سرفیس لپتاپ به صفر میرسد.
مایکروسافت برای میزان رم لپتاپ خود، سه گزینهی ۴، ۸ و ۱۶ گیگابایتی در اختیار کاربران قرار خواهد داد و گزینههای فضای ذخیرهسازی نیز ۱۲۸، ۲۵۶ و ۵۱۲ گیگابایت SSD خواهند بود.
مقالههای مرتبط:
مکبوک از پردازندههای دو هستهای Core m3 یا Core m5 اینتل استفاده میکند. استفاده از این پردازندههای ضعیف و کممصرف، تنها گزینهی اپل برای دست یافتن به طراحی ظریف و بدون فن در مکبوک بوده است. مکبوکهای اپل از لحاظ سختافزاری در واقع تنها در دو گزینه موجود هستند؛ مدل مجهز به پردازندهی Core m3 با ۲۵۶ گیگابایت SSD و مدل Core m5 با ۵۱۲ گیگابایت SSD. اپل در هر دو مدل از ۸ گیگابایت رم استفاده کرده است.
مکبوک پرو اپل از پردازندههای نسل ششمی Core i5 اسکایلیک اینتل، با گزینههای مختلف برای پردازندهی گرافیکی مجتمع استفاده میکند. گزینههای فضای ذخیرهسازی مکبوک پرو مشابه مک بوک است؛ اما از لحاظ میزان رم، مکبوک پرو دارای گزینهی ۱۶ گیگابایتی نیز هست. هر دو لپتاپ عمر باتری حدود ۱۰ ساعت (در صورت مصارف عادی مانند مرور اینترنت) در اختیار کاربر قرار میدهند.
مقالههای مرتبط:
نتیجه: از آنجا که سرفیس لپتاپ از پردازندههای سری Core i اینتل استفاده میکند، عملکرد آن قطعا بهمراتب از مکبوک بهتر خواهد بود. همچنین بهدلیل استفاده از نسل جدید پردازندههای اینتل با نام کبی لیک در لپتاپهای مایکروسافت، احتمالا مدلهای مجهز به پردازندهی Core i5 از لحاظ قدرت پردازشی و گرافیکی از مکبوک پرو مشابه به خود بهتر عمل خواهند کرد. سرفیس لپتاپ بهرهمند از پردازندهی Core i7 نیز قطعا بهترین عملکرد را بین هر سه لپتاپ خواهد داشت. البته برای مقایسهی دقیق، باید تا عرضهی سرفیس لپتاپ به بازار و انتشار نتایج بنچمارکهای مستقل، منتظر بمانیم.
مایکروسافت همچنین با در نظر گرفتن گزینهی رم ۴ گیگابایتی و فضای ذخیرهی ۱۲۸ گیگابایتی، کاربرانی را که به سختافزار قوی احتیاج ندارند، فراموش نکرده است. علاوه بر این، عمر باتری لپتاپ مایکروسافت از لپتاپهای اپل تقریبا ۵ ساعت بیشتر است.
با توجه به آنچه گفته شد، به نظر میرسد پیروز این رقابت سرفیس لپتاپ باشد که البته با توجه به فاصلهی زمانی معرفی، چندان دور از انتظار نبود.
نرمافزار
- سرفیس لپتاپ: ویندوز 10 اس
- مکبوک: MacOS
- مکبوک پرو: MacOS
تابستان گذشته، اپل جدیدترین نسخه از سیستم عامل دسکتاپ خود را با نام MacOS Sierra عرضه کرد. از جملهقابلیتهای جدید سیستم عامل اپل میتوان به افزایش سرعت جستجو و آمدن سیری به محیط دسکتاپ اشاره کرد. نرمافزار Messages هم برای سازگاری بهتر با اپ Messages در iOS 10، دچار تغییرات اساسی شده است.
سرفیس لپتاپ به نسخهای از ویندوز 10 مجهز است که مایکروسافت آن را در کنفرانس Microsoft EDU برای استفاده در دستگاههای اقتصادی رقیب کرومبوکها معرفی کرد. ویندوز 10 اس در واقع همان نسخهی ویندوز است که مدتها در شایعات با نام «ویندوز ۱۰ کلاود» به چشم میخورد. برخلاف آنچه تصور میشد، نسخهی جدید ویندوز مایکروسافت، یک نسخهی نصفه و نیمه و سبک از ویندوز 10 نیست. با نگاهی به جدول مقایسهی ویژگیهای ویندوز 10 اس، ویندوز 10 هوم و ویندوز 10 پرو، متوجه خواهید شد که نسخهی اس به نسخهی پرو بسیار نزدیکتر است تا هوم.
در حقیقت، تنها تفاوت نسخهی جدید با پرو در این است که مایکروسافت به شما اجازه نخواهد داد اپلیکیشنها را از طریق منبعی غیر از استور ویندوز روی ویندوز 100 اس نصب کنید. اما قسمت خوب ماجرا این است که ارتقاء به ویندوز 100 پرو تا اواخر سال جاری میلادی برای صاحبان سرفیس لپتاپ رایگان خواهد بود و علاوه بر آن، مایکروسافت به همراه Windows 10 S اشتراک مجموعه نرمافزار آفیس را به رایگان در اختیار کاربران قرار میدهد.
نتیجه: بر خلاف ویژگیهای سختافزاری، تعریف دقیق و مورد اجماعی از عبارت «بهترین»، هنگام اشاره به نرمافزار و سیستم عامل وجود ندارد. بسته به مورد استفاده از لپتاپ، برنامههای کاربردی مورد نیاز و مهمتر از همه «سلیقه»، بهترین سیستم عامل برای هر شخص متفاوت است.
پورتها و اتصالات
لپتاپ مایکروسافت مجهز به یک پورت سایز کامل USB 3.0، یک درگاه سایز مینی DisplayPort و پورت مخصوص Surface Connect برای اتصال به داک و افزایش تعداد پورتها است. مکبوک تنها به یک پورت USB نوع C مجهز است که از همان یک پورت برای شارژ و دیگر مقاصد اتصالاتی استفاده میکند. مکبوک پرو نیز تنها به پورتهایتاندربولت ۳ تجهیز شده است.
نتیجه: از لحاظ اتصالات و درگاهها، هر سه گزینه از کمترین و محدودترین درگاههای ارتباطی بین محصولات مشابه در بازار برخوردارند. در واقع اگر قصد دارید بر اساس پورتها انتخاب کنید؛ مجبور به «انتخاب بین بد و بدتر» خواهید بود. شاید نتوان در این دسته رأی به برتری گزینهای خاص داد؛ اما در این میان، مکبوک با داشتن تنها یک پورت USB Type-C(که اتفاقا از همان یک پورت برای شارژ هم استفاده میکند) قطعا بدترین وضعیت را بین سه لپتاپ دارد.
قیمت
- سرفیس لپتاپ: از ۹۹۹ دلار
- مکبوک: از ۱۲۹۹ دلار
- مکبوک پرو: ۱۴۹۹ دلار
سرفیس لپتاپ به دلیل استفاده از میزان رم و فضای ذخیرهسازی کمتر در پایینترین کانفیگ خود، قیمت پایهی کمتری نسبت به مکبوک و مکبوک پرو دارد؛ اما در کانفیگهای تقریبا مشابه هم لپتاپهای اپل اندکی گرانتر از رقیب مایکروسافتی خود هستند. برای مثال سرفیس لپتاپ مجهز به پردازندهی Core i5، فضای ذخیرهسازی ۲۵۶ گیگابایتی SSD و ۸ گیگابایت رم، تنها ۱۲۹۹ دلار قیمت دارد و این در حالی است که مدل نسبتا مشابه مکبوک پرو مجهز به تاچ آیدی و تاچ بار ۱۷۹۹ دلار و مدل فاقد این دو، ۱۴۹۹ دلار قیمت دارد. مدل ۱۲۹۹ دلاری مکبوک اگرچه همقیمت مدل مشابه سرفیس با مقدار رم و فضای ذخیرهسازی برابر است، اما باید توجه داشت که اپل در آن از پردازندهی ضعیف ۲ هستهای Core m3 استفاده کرده است.
از لحاظ بالاترین مشخصات ممکن، قویترین سرفیس لپتاپ ۲۰۰ دلار از مکبوک پروی ۱۹۹۹ دلاری اپل گرانتر خواهد بود که به دلیل استفادهی مایکروسافت از پردازندهی Core i7 در بالاردهترین مدل لپتاپ خود است.
نتیجه: بین سه مدل لپتاپ، ارزانترین مدل لپتاپهای مایکروسافت ۲۰۰ دلار از رقبا ارزانتر و گرانترین مدل آن ۲۰۰ دلار گرانتر خواهد بود که به دلیل استفادهی مایکروسافت از طیف گستردهتری از سختافزار در این خانواده از محصولات است. به نظر میرسد در مدلهایی با مشخصات نسبتا مشابه، لپتاپهای اپل از لپتاپهای مایکروسافت گرانتر باشند.
اگرچه اپل در لپتاپهای خود از بدنهی آلومینیومی یکپارچه و سنسور تاچ آیدی و تاچبار (در بعضی مدلها) استفاده میکند؛ اما نباید فراموش کرد که نمایشگر لپتاپ مایکروسافت نیز تمام لمسی است و از محافظ گوریلا گلس استفاده میکند که قطعا بر قیمت تمامشدهی دستگاه برای مایکروسافت تأثیر داشته است.
نظر شما دربارهی اولین لپتاپ کلاسیک مایکروسافت چیست؟ آیا سرفیس لپتاپ خواهد توانست بهعنوان رقیبی برای مکبوکها مطرح شود و قسمتی از سهم بازار اپل را برباید؛ یا رقابت اصلی لپتاپ مایکروسافت در بازار نوتبوکهای ویندوزی خواهد بود؟ نظرات خود را با ما و کاربران زومیت در میان بگذارید.

.: Weblog Themes By Pichak :.