رئیس سازمان تحقیقات فضایی هند(ndian Space Research Organization /ISRO) اعلام کرد که این سازمان قصد دارد تا سال ۲۰۳۰ ایستگاه فضایی خود را در مدار قرار دهد.
به گزارش ایسنا؛ دکتر کائیلا ساوادیو سیوان(Kailasavadivu Sivan) گفت: ما پس از پرتاب آزمایشی گاگانانی(Gaganian) – سفینه سرنشیندار هند-، اجرای برنامه سرنشیندار را آغاز خواهیم کرد و در ادامه هند قصد دارد ایستگاه فضایی خود را ایجاد کند."
براساس گفته سیوان، مطابق با طرح اولیه، در این ایستگاه ۲۰ تنی، فضانوردان هند میتوانند ۱۵ تا ۲۰ روز فعالیت داشته باشند.
سیوان تأکید کرد که هند قصد ندارد از هیچ کشوری برای اجرای این طرح کمک بگیرد. تا امروز تنها آمریکا، روسیه و چین کشورهایی هستند که ایستگاه فضایی در مدار قرار دادهاند و اگر برنامههای هند به درستی پیش برود این کشور چهارمین کشور خواهد بود.
نارندرا مودی(Narendra Modi)، نخست وزیر هند طی یک سخنرانی به مناسبت روز استقلال در ۱۵ اوت ۲۰۱۸ گفت، این کشور تا سال ۲۰۲۲ همزمان با هفتاد و پنجمین سالگرد استقلال خود، سفینه سرنشیندار خود را به مدار خواهد فرستاد.
در پایان ماه دسامبر سال گذشته، دولت هند بودجه ۱۰۰ میلیارد روپیه(حدود ۱.۴۳ میلیارد دلار) برنامه گاگانیان را تصویب کرد. این پرواز برای دسامبر ۲۰۲۱ برنامهریزی شده است و هند تصمیم دارد که سه فضانورد - دو مرد و یک زن – را با آن به فضا بفرستد.
انتظار میرود که مسکو دهلی نو در این برنامه کمک کند. سفیر هند در روسیه(Bala Venkatesh Varma) در مصاحبهای با ریانووستی پیشتر گفته بود که کار مشترک دو کشور در این جهت از سال ۲۰۱۹ آغاز خواهد شد.
شرکت "اوبر" به تازگی از تصاویر طراحی شده ایستگاههای فرود تاکسیهای پرنده خود رونمایی کرده است.
به گزارش ایسنا و به نقل از دیلیمیل، "اوبر"(Uber)، از تصاویر فرودگاه مخصوص تاکسیهای پرنده رونمایی کرد. این شرکت قصد دارد در آینده، ایستگاههایی موسوم به "اسکایپورتز"(skyports) داشته باشد که مخصوص به تاکسیهای پرنده هستند و در حال حاضر نیز تصاویری از طرح ابتدایی آن به نمایش گذاشته است.
قرار است پورتهای اوبر طوری طراحی شوند که بتوانند به ساختمانها متصل شوند تا خارج و پیاده شدن از وسایل نقلیه هوایی برای مسافران، ساده باشد.
برای ساخت این فرودگاه، هشت شرکت، ۱۶ طراحی به اوبر ارائه دادهاند و اوبر در حال حاضر سازندگان و شهرهای گوناگون را برای نصب ایستگاههای خود بررسی میکند.
"جان بادالامنتی"(John Badalamenti)، مدیر طراحی این فرودگاه گفت: با آغاز پروژه "اوبر ایر"(Uber Air) و گسترش برنامه پروازهای تجاری، به محیطی نیاز خواهیم داشت که پاسخگوی نیازهای این برنامه باشند.
اوبر، از شرکتهای فعال در حوزه معماری دعوت کرده تا با تصور ایستگاههای اسکایپورت در لسآنجلس، دالاس و ملبورن، طرحی از این فرودگاه ارائه دهند.
هدف از این پروژه، سرعت بخشیدن به سفرهای کوتاه شهری، کاهش ترافیک خیابانها و کاهش آلودگی در مراکز شهر است.
دانشمندان چینی در بررسی پلانکتونهای درخشان دریافتند که این موجودات زیبا، سمی هستند.
به گزارش ایسنا و به نقل از دیلیمیل، پلانکتونهای درخشان مشهور به "اشکهای آبی"(blue tears)، به تدریج سواحل آبهای اطراف چین را تسخیر میکنند.
پژوهشهای صورت گرفته در مورد پلانکتونهای زیستتاب موسوم به "Noctiluca scintillans" نشان میدهد که این موجودات، سرسختتر از آنچه پیشتر تصور میشد هستند. این موجودات کوچک، شبها هنگام حرکت آب، دریای چین شرقی را با نور آبی خود روشن میکنند و زیبایی خاصی به آن میبخشند اما پژوهشها نشان میدهند که این موجودات زیبا، سمی هستند.
بررسیهای ماهوارهای انجام شده بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۷، نشان میدهند تعداد این موجودات درخشان که از ساحل فاصله میگیرند و به سوی آبهای گرمتر میروند، در چند سال بیشتر شده است.
پژوهش جدید پژوهشگران چینی نشان میدهد که شاید رشد این موجودات، با ساخت "سد سهدره" یا "سد سه دهانه" بر روی رود یانگتسه در چین در ارتباط باشد زیرا انرژی حاصل از این سد، معادل انرژی آزاد شده از ۱۲ راکتور هستهای است.
دانشمندان به خاطر توانایی پلانکتونها در جذب و انتشار نور توانستند فعالیت آنها را با کمک تصاویر ماهوارهای و تحلیل تغییرات رنگ اقیانوس ردیابی کنند. آنها با تحلیل حدود ۱۰۰۰ تصویر از دریای چین شرقی که توسط ماهوارههای ناسا موسوم به "ترا"(Terra) و "آکوا"(Aqua) ثبت شده بود، پلانکتونهای ظاهر شده بین ماههای آوریل و اوت طی ۱۸ سال گذشته را مورد بررسی قرار دادند و توانستند پلانکتونها را در آبهایی پیدا کنند که گرمتر از حدود ۲۰ تا ۲۵ درجه سلسیوس هستند. در برخی موارد، پلانکتونها در آبهایی ۲۸ درجه سلسیوس نیز دیده شدند.
به گفته پژوهشگران، تعداد پلانکتونهای درخشان با وجود تغییرات سالانه، در سالهای اخیر افزایش یافته و همچنان نیز در حال گسترش است. آنها باور دارند که این پژوهش جدید میتواند فرصتهای جدیدی را برای دیدن اشکهای آبی و اطلاع از زمان مناسب برای دیدن آنها فراهم کند.
چهار ماهواره کوچک از نپال، سریلانکا، ژاپن و سنگاپور در روز دوشنبه ۱۷ ژوئن از ایستگاه فضایی بینالمللی پرتاب خواهند شد.
به گزارش ایسنا؛ شبکه تلویزیون اینترنتی سازمان فضایی ژاپن(Japanese Aerospace Exploration Agency/ JAXA) اعلام کرد در ۱۷ ژوئن از آزمایشگاه ژاپنی کیبو(Kibo) که بخشی از ایستگاه فضایی بینالمللی به شمار میرود، ماهوارههای مینیاتوری نپالست -۱(NepaliSat-۱) اولین ماهواره نپال، رآوانا-۱(Raavana-۱) از سریلانکا، اسپو کیو.وای-۱(SpooQy-۱) از سنگاپور همچنین ماهواره ژاپنی اوگویسو(Uguisu) را به فضا پرتاب خواهد کرد.
کیبو یک واحد علمی ژاپنی ایستگاه فضایی بینالمللی است که توسط سازمان فضایی ژاپن ساخته شد و بزرگترین واحد متصل شده به این ایستگاه بشمار میرود. این واحد دارای دو بخش محفظه قابل زیست و سکوی تحقیقاتی برای انجام پژوهش در فضای آزاد کیهانی است. این بخش به یک بازوی مکانیکی مجهز است که میتواند با هدایت و کنترل فضانوردان ایستگاه فضایی بینالمللی، اشیایی را در فضا رها کند و یا بگیرد.
در حال حاضر خدمه روس اولگ کانوننکو(Oleg Kononenko) و آلکسی آوچینین(Alexei Ovchinin)، فضانوردان آمریکایی ان مک کلین(Ann McClain)، نیک هیگ (Nick Haig) و کریستینا کوک (Christina Cook) همچنین دیوید سنت ژاک (David St. Jacques) کانادایی در ایستگاه فضایی بینالمللی مشغول فعالیت هستند.
انسان امروزی از میمونها منشا گرفتهاند یا جد مشترکی داشتند؟ انسان مدرن و خردمند چگونه بر سایر جانداران غالب شد؟ انسان چگونه توانست موفقترین گونه در بین موجودات شود و به شکل امروزی فرگشت پیدا کند؟
حدود دو الی سه میلیون سال پیش، انواعی از نخستیسانها از جنگلها به ساوانا نقل مکان کردند. آنها صاحب پاهایی بلند و عضلاتی بزرگتر شدند و نیز غدد عرقی را ایجاد کردند که به آنها امکان خنک ماندن در زیر آفتاب سوزان آفریقا را میداد. تقریبا در همین زمانها بود که جهشی در ژنی بهنام "CMAH" در بین تمام اعضای گونه رخ داد. اخیرا مطالعهای که روی موشها انجام شد، نشان میدهد که این تغییر ژنتیکی، انسانها را قادر ساخت تا مسافتهای طولانی را بدوند و شکار خود را تا مرز خستگی دنبال کنند.
براساس نظر آجیتی وارکی، زیستشناسی از دانشگاه کالیفرنیا، جهش ژنتیکی رخداده، ژن CMAH را بهکلی غیرفعال کرد. سوالی که برای وارکی پیش آمد این بود که آیا ارتباطی میان این رویداد ژنتیکی و توانایی دویدن در مسافتهای طولانی وجود داشت یا نه؟ از آنجایی که همهی انسانها دارای نسخهی غیرعملکردی این ژن هستند، او نمیتوانست تنها از روی مقایسهی توانایی افراد حامل نسخههای متفاوت از آن در دویدن، به نقش این ژن پی ببرد. اما او سالها صرف مطالعهی موشهایی با CMAH غیرفعال همانند انسان کرده بود تا اطلاعاتی در مورد دیابت، سرطان و دیستروفی عضلانی بهدست آورد.
پژوهشهای وارکی نشان از وجود ارتباط، میان از دست رفتن CMAH و بیولوژی عضلات داشت؛ اما نیاز به مدرک بود. بهگفتهی وارکی، او به مدت ۱۰ سال در تلاش برای متقاعد کردن همکارانش بهمنظور قرار دادن موشها روی تردمیل بود. درنهایت، هنگامی که آزمایش انجام گرفت، وی مشاهده کرد که موشهای فاقد CMAH، بدون اینکه قبلا آموزش دیده باشند، ۱.۵ برابر در دویدن بهتر بودند. عضلات این موشها، بهخصوص آنهایی که در اندامهای پشتی آنها قرار داشتند، اکسیژن را بهطرز موثرتری مصرف میکردند و نسبت به خستگی مقاومت بیشتری داشتند.
در سال ۲۰۰۴، دنیل لیبرمان، زیستشناس دانشگاه هاروارد، این فرضیه را مطرح کرد که دویدن، نه فقط دوپا شدن، نقشی اساسی در تکامل انسان داشته است. لیبرمان در مطالعهی جدیدی که روی موشها انجام گرفت، نقشی نداشته است اما آن را نخستین مطالعه دقیق ژنتیکی میداند که منطبق بر پیشبینیهای آنها در مورد نقش دویدن در ظهور انسانهای مدرن بوده است. اگر انسانها از میمونها منشا گرفتهاند، پس چرا هنوز هم میمون وجود دارد؟ این ادعا که بسیار معروف است، چندین سطح از جهل نسبت به تکامل را بازتاب میدهد.
پیش از این، دانشمندان زیادی معتقد بودند که در گذر زمان زمینشناسی، تنوع بهطور پیوسته افزایش یافته است، بدین معنا که تنوع زیستی امروزه بسیار بیشتر از تنوع زیستی در دهها میلیون سال قبل است. اما ارائهی تصویری دقیق از تنوع اقلیمی، چالشبرانگیز است زیرا بهطور کلی شواهد فسیلی مربوطبه گذشته، کمتر و ناقصتر است. پروفسور باتلر و همکارانش این موضوع را بررسی کردند که تنوع گونههای مهرهدار روی زمین که در اکوسیستمهای محلی (جوامع بومشناختی) زندگی میکنند، در ۳۷۵ میلیون سال گذشته چگونه تغییر کرده است.
گونههای والد شاید باقی بمانند، شاید هم منقرض شوند. این پژوهشگران تقریبا ۳۰ هزار محل فسیلی را که حاوی فسیلهای چهارپایان، مهرهداران زمینی مانند پستانداران، پرندگان، خزندگان (مثل دایناسورها) و دوزیستان بود، تجزیه و تحلیل کردند. ریچارد بوتلر، نویسندهی ارشد این پژوهش که استاد دانشگاه بیرمنگام است، میگوید که اولین اشتباه این است که تکامل نمیگوید انسانها از میمونها منشا گرفتهاند، بلکه میگوید هر دو یک جد مشترک داشتهاند. خطای عمیقتر آن است که این اعتراض تقریبا برابر با گفتن چنین حرفی است؛ اگر کودکان از بالغین منشا میگیرند، چرا هنوز فرد بالغی وجود دارد؟ گونههای جدید با جدا شدن از قبلیها تکامل مییابند؛ وقتی جمعیتهایی از یک موجود زنده از شاخهی اصلی جدا میشود، آنقدر تفاوت کسب میکنند که برای همیشه متمایز باقی بمانند.
پژوهش ما نمونهای از قدرت ترکیبی شواهد فسیلی و رویکردهای آماری مدرن را ارائه میدهد تا به سوالات مهم در مورد منشأ گوناگونیهای زیستی مدرن پاسخ دهد. اگر بفهمیم که تنوع زیستی در گذشته چطور تغییر کرده است، میتوانیم تأثیر احتمالی و بلندمدت بحران موجود در تنوع زیستی را بهتر درک کنیم.
پژوهشگران دریافتند که از دهها میلیون سال قبل تاکنون تعداد متوسط گونهها در جوامع بومشناختی مهرهداران زمینیافزایش نیافته است. نتایج آنها نشان میدهد که تعاملات بین گونهها، از جمله رقابت برای غذا و فضای زندگی، تعداد کلی گونههایی را که میتوانند همزمان وجود داشته باشند، محدود میکند. بهگفتهی یکی از نویسندگان این پژوهش، دکتر راجر کلوز، دانشمندان اغلب فکر میکنند که تنوع گونهها در طی میلیونها سال قبل افزایش یافته است و امروزه این تنوع بیش از گذشتههای دور است.
او همچنین میگوید پژوهش ما نشان میدهد که در مقیاسهای زمانی طولانیمدت، تعداد گونهها در جوامع زمینی محدود بوده است؛ که این یافته با نتایج بسیاری از آزمایشها در جوامع بومشناختی مدرن در تناقض است. اکنون ما باید بفهمیم چرا این تناقض وجود دارد. یکی از دلایلی که چرا تنوع در جوامع بومشناختی در طول زمان افزایش نیافته است، میتواند این باشد که منابع مورد استفاده توسط گونهها، از قبیل غذا و فضا، محدود است. رقابت برای این منابع میتواند مانع از ورود گونههای جدید به اکوسیستمها و موجب تعادل بین میزان گونهزایی و انقراض شود.
برخلاف آنچه انتظار دارید، بزرگترین افزایش در تنوع، بین جوامع مهرهدار روی زمین، بعد از انقراض عظیم دایناسورها، یعنی ۶۶ میلیون سال قبل در پایان دورهی کرتاسه، به وقوع پیوسته است. فقط در طی چند میلیون سال، تنوع محلی تا دو یا سه برابر نسبت به قبل از انقراض، افزایش یافته بود و دلیل آن هم موفقیت چشمگیر پستانداران مدرن بود.
نقش ویروسها در تکامل مغز انسان
از سرماخوردگی ساده گرفته تا ابولا، ویروس، عامل بیماری است؛ اما این ویروسها نقشی کلیدی در تکامل انسانهای خردمند داشتهاند. عامل مسری بودن زیکا، ابولا، آنفولانزا و حتی سرماخوردگیهای ساده همین ویروسها هستند. اما مایهی شگفتی است که بدانیم ما در طول میلیونها سال این مهاجمان حیلهگر را به افسار خود کشیدهایم. از همان سطوح اولیهی زندگی تا همین حالا، ویروسها تأثیر زیادی بر گونهی انسان داشتهاند. ویروسها کمی بزرگتر از یک رشته ژن (معمولا در قالب مولکولی بهنام RNA) هستند که با پوششی پروتئینیمحافظت شدهاند و اساس عملکردشان یکسان است.
زمانیکه ویروسی یک سلول را آلوده میکند، دستگاه مولکولی سلول را برای همانندسازی ژنها و پروتئینهای خود، تحت کنترل در میآورد. ویروسهای جدید با سرهم کردن این اجزا به وجود میآیند و درنهایت سلولهای دیگر را آلوده خواهند کرد. پایان داستان زندگی بسیاری از ویروسها، مثل آنفولانزا همین نقطه است؛ اما بسیاری از رتروویروسها مثل ویروس ایدز (HIV) حیلهگرانه شروع به نفوذ درون ژنهای ما میکنند. آنها بهصورت تصادفی ژن خود را وارد ژنوم ارگانیسم میکنند و تا زمان مناسب برای تولید ویروسها، خاموش باقی میمانند؛ اما اوضاع همیشه به این طریق نخواهد بود. ساختارهای ژنتیکی ویروس جاسازیشده، رونویسی میشود و پس از تبدیل به شکل DNA، به جایگاه دیگری از ژنوم وارد میشوند.
با تکرار این چرخه، کپیهای زیادی از DNAی ویروس ساخته میشوند. در طول میلیونها سال، این توالیهای DNA ویروس بهصورت تصادفی خاموش شدهاند یا تغییر یافتهاند، و توانایی خروج از سلول میزبان را از دست دادهاند. در نتیجه، برخی از رتروویروسهای درونزاد توانایی خروج دارند و برخی دیگر از آنها تا آخر عمر در سلول باقی میمانند.
اگر هر یک از این تغییرات در سلولهای جنسی تخمک و اسپرم اتفاق بیافتد، این تغییر ژنی به نسل بعد هم منتقل میشود و درنهایت به بخشی از ژنوم دائمی ارگانیسم تبدیل خواهد شد. بیش از نیمی از ژنوم انسان از میلیونها توالی DNA ویروسی واردشده به سلول در میلیونها سال قبل یا توالیهای جابهجا شوندهای به نام ترانسپوزونها،ساخته شده است. سالهای زیادی بخش عظیمی از ژنهای تکرارشوندهی ویروسی در ژنوم انسان به دردنخور شناخته شده بودند؛ اما بخشی از این ژنهای به دردنخور (junk DNA) ژنوم، بسیار کارآمدتر از چیزی هستند که فرض میکردیم.
حال پژوهشگران با بررسیهای دقیقتر عناصر ویروسی ژنوم، به کشفیات پیچیدهتری دست یافتند. همانطور که ویروسها دشمن ژنتیکی ما هستند، برخی از آنها حال به بردگی ما در آمدهاند. حدود ۱۶ سال قبل، پژوهشگران آمریکایی موفق به کشف ژنی شدند که تنها در جفت فعال بود و بهدلیل کارآیی آن در اتصال سلولهای جفتی به یکدیگر و تشکیل سنسیشیوم، آن را سینسیتین (Syncitin) نامیدند. جالب آنجا است که این ژن بسیار مشابه ژن شکلدهندهی رتروویروسها است.
ژن سینسیتین دیگری نیز بعد از این مورد کشف شد که میتواند علاوهبر تشکیل جفت، مانع از اثر سیستم ایمنی مادر بر جنین درون رحم شود؛ باز هم به نظر میرسد این ژن از رتروویروسها به ارث رسیده باشد. اما با وجود کشف این دو ژن در انسان و دیگر نخستیهای بزرگ، این ژن در سایر پستانداران با اتصالات مشابه سلولهای جفتی وجود ندارد. موشها هم دارای دو ژن سینسیتین هستند، این دو ژن همان کارایی مشابه را در انسانها را دارند اما منشا آنها ظاهرا ویروسهای کاملاً متفاوت دیگری هستند.
ژن سینسیتین با منشأ ویروسی متفاوت در گربهها و سگها نیز کشف شده است که به نظر میرسد هر دو از اجداد گوشتخوار یکسانی بهجا مانده باشند. ظاهرا تمام گونههای پستانداران میلیونها سال پیش توسط ویروسهای خاصی آلوده شده بودند. در طول سالیان، ژنهای ویروسی نقشهایی را در رشد جفتی بر عهده گرفتند و تبدیل به بخش دائمی ژنوم ما شدند. جالب است خوکها و اسبها، لایهی سلولی مورد بحث در جفت را ندارند، در نتیجه هیچ نوع ژن سینسیتین بهجای ماندهی ویروسی در ژنوم آنها قابل مشاهده نیست؛ بنابراین ممکن است تاکنون با این نوع از ویروسها مواجه نشده باشند.
سلولهای ما انرژی زیادی صرف ممانعت از فعالیت عناصر ویروسی میکنند. این ژنها توسط تگهای شیمیایی بهنام علامتهای اپیژنتیکی برچسب زده میشوند. اما همراهبا جابهجایی عناصر ویروسی، این خاموشکنندههای ژنی مولکولی نیز با آنها جابهجا میشوند. بنابراین اثرات توالیهای ویروسی بر ژنهای مجاورشان، با جابجایی آنها مشخص خواهد شد. در مقابل، ویروسها در DNAی خود سکانسهای بسیاری برای جذب مولکولهای سوئیچدهندهی ژنی دارند. در یک رتروویروس فعال، این سوئیچها ژنهای ویروسی را فعال میکنند تا دوباره عفونی شوند. درحالیکه مورد سینسیتین نشاندهندهی تأثیر ژنهای ویروسی در بقای ما است، مثالهای بسیار دیگری مبتنی بر تأثیر سکانسهای کهن ویروسی بر فعالیت ژنومی انسان امروز وجود دارند.
تلاشهای فراوان و طولانیمدت نسلشناس آمریکایی، باربارا مککلینتو، نشان داد «ژنهای پرشی» ممکن است بر ژنوم گیاه ذرت تأثیر بگذارند. مککلینتوک دریافت، اندوژنهایرتروویروسی که میلیونها سال است در ژنوم انسان وجود دارند، در ذرت از یک توالی به توالی دیگر بهطور تصادفی جابهجا میشود و عملکرد ژنهای اطراف خود را تغییر میدهند.
اما زمانیکه یک توالی ویروسی به ناحیهی دیگری از ژنوم متصل میشود، ممکن است توانایی خاموش و روشن کردن ژنی از کار بیافتد. در سال ۲۰۱۶ پژوهشگران دانشگاه یوتا دریافتند نوعی ویروس درونزاد، که ۴۵ الی ۶۰ میلیون سال پیش اجداد ما را آلوده کرده بود، با شناسایی مولکولی بهنام اینترفرون، نوعی سیگنال خطر که نشاندهندهی وجود عفونت ویروسی در بدن است، ژن AIM2 را فعال میکند. با فعال شدن این ژن، برای جلوگیری از گسترش هرچه بیشتر عفونت، فرایند خودتخریبی آغاز میشود.
این نوع از ویروسهای قدیمی بهگونهای عامل دوگانه هستند و با کمک به سلول، از آنها در مقابل ویروسهای مهاجم محافظت میکنند. مثال دیگر از ویروسهایی که در شکلدهی به گونهی ما نقش داشتهاند، در نزدیکی ژنی به نام "PRODH" یافت شده است. PRODH در سلولهای مغزی ما، بهخصوص در هیپوکامپ، دیده شده است. این ژن در انسانها ازطریق کنترل سوئیچی ساختهشده از رتروویروسی قدیمی فعال میشود. شامپانزهها نسخهای از ژن PRODH را دارند اما در مغزهایشان چندان فعال نیست.
یکی از توضیحهای احتمالی این است که میلیونها سال پیش در اجداد گذشتهی ما، ویروسی قدیمی یک کپی از خود را در نزدیکی PRODH جا گذاشته است اما این امر در نخستیهای نیایی که بهصورت شامپانزههای امروزیتکامل یافتهاند، صورت نگرفته است. امروزه تصور میشود نقایص PRODH در اختلالات خاص مغزی دخالت دارند و بر این اساس، بسیار محتمل است این ژن نقشی هر چند ناچیز در سیمکشی مغز انسان داشته باشد. بهطور مشابهی، تفاوت در سوئیچهای ژنتیکی، مسئول تفاوتهای موجود بین سلولهایی است که چهرهی انسانی ما را حین رشد در رحم مادر و همچنین چهرهی شامپانزهها، رقم میزنند.
اگرچه ژنهای ما کمابیش مشابه ژنهای شامپانزهها هستند، مطمئنا ظاهری یکسان با آنها نداریم. با این حساب، تفاوت باید در کنترل سوئیچها باشد. اگر توالیهای DNA را مبنای قضاوت قرار دهیم، بسیاری از سوئیچهایی که در سلولهای شکلدهندهی صورت ما فعال هستند، از اساس منشا ویروسی دارند؛ به این معنا که زمانی در سیر تکامل در ژنوم ما جا گرفتهاند تا گونهی امروزی با چهرهی مسطح باشیم. واضح است که ویروسهای گیرافتاده در ژنوم ما در سیر زمانی تکامل، فوایدی قابلتوجه برای ما به ارمغان داشتهاند اما همهی آنها نیز مفید نیستند.
تقریباً یکی از هر ۲۰ نوزاد انسان، با پرش ویروسی جدیدی در ناحیهای از ژنوم متولد میشود. این پرش میتواند ژن مهمی را غیرفعال کند و موجب بروز بیماری شود. شواهد فزایندهای مبتنی بر ارتباط ترانسپوزونهای پرشی با آشفتگی ژنتیکی داخل سلولهای سرطانی وجود دارد. در این راستا، مطالعههای شاخصی ادعا میکنند که سلولهای مغزی، محل بسیار خوبی برای فعالسازی مجدد ژنهای پرشی هستند.
موضوعی که احتمالا زمینهی افزایش تنوع سلولهای عصبی و افزایش نیروی ذهن ما است؛ اما بهطور بالقوه اختلالات مرتبط با پیری حافظه و بیماریهایی همچون اسکیزوفرنی را موجب میشود. پس آیا این ویروسهای داخل DNA، دشمن ما هستند یا دوست ما؟ پائولو میتا (Paolo Mita)، پژوهشگر فوقدکترا در زمینهی ترانسپوزونها از دانشکدهی پزشکی دانشگاه نیویورک، معتقد است تا حدودی هر دو صحیح است. او میگوید:
من آنها را هم دوست و هم دشمن انسان مینامم؛ چرا که وقتی به نقششان در طول عمر یک فرد نگاه میکنیم، بیشتر بهنظر میرسد در صورت تحرک، اثرات منفی خواهند داشت. اما از طرف دیگر، با در نظر داشتن گذر زمان، این اجزا نیروی قدرتمند تکامل بودهاند و هنوز در گونههای امروزی ما فعال هستند. تکامل فقط راهی است جهت پاسخدهی ارگانیسمها به تغییرات محیط. در این حالت، آنها قطعاً دوستان ما هستند چرا که به عملکرد فعلی ژنوم ما شکل دادهاند.
آیا ویروسهایی مانند HIV که امروز ما را آلوده میکنند، تأثیری بر تکامل ما در آینده خواهند داشت؟ میتا پاسخ میدهد:
البته، چرا که نه. اما نسلهای زیادی طول خواهد کشید تا بتوانیم برگردیم و قبول کنیم که این تکامل صورت گرفته است. بااینحال، میتوانیم بقایای مسابقات تسلیحاتی قبلی میان رتروویروسهای درونزاد و سلولهای میزبان را ببینیم. این جدالی مستمر است و فکر نمیکنم روزی متوقف شود.
ویروسها ۸ درصد از محتوای ژنتیکی انسان را به خود اختصاص دادهاند. حدود ۸ درصد از ژنوم انسان از ویروسهای پسگرد درونزاد (Endogenous RetroVirus) تشکیل شده است. نتایج مطالعهی جدیدی، حاکی از نقش پراهمیت این ویروسها در رشد و نمو مغز انسان و همچنین بروز بیماریهای نورولوژیکی مثل اسکلروز جانبی آمیوتروپیک (ALS) اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی است. ERVها بهصورت متصل به پروتئین TRIM28 درسلولهای پیشساز عصبی انسان حضور دارند.
کمپلکس ERV + TRIM28 منجر به شکلگیری هتروکروماتین موضعی (Local Heterochromatin) میشود که بر بیان ژنهای مجاور تأثیرگذار است و نشان از نقش این ساختارها در کنترل بیان ژن در مراحل رشد و نمو مغز انسان میدهد. ERVهای متصل به TRIM28 با عناصر بسیار قدیمی، ۳۵ الی ۵۵ میلیونساله، سازگار هستند به همین دلیل به ERVهای جدیدتر و قدیمیتر و عناصر آنها متصل نمیشوند. ERVها میلیونها سال است که در ژنوم انسان حضور دارند، آنها در بخش DNA بهدردنخور، یافت میشوند.
البته باتوجهبه نقش حائز اهمیت این ویروسها، احتمال میرود دانشمندان در عنوان این بخش از DNA تجدید نظر کنند. ERVها با در اختیار داشتن ۸ درصد از DNAی انسان سهم چندین برابر بیشتری نسبت به ژنهای کدکنندهی پروتئینهای مختلف (که تنها ۲ درصد از DNA را تشکیل میدهد) در ژنوم انسان دارند. در نتیجه تأیید نقش این ویروسها در بیان پروتئینها، مرزهای شناختی ما را از مغز جابهجا خواهد کرد. این دقیقا چیزی است پژوهشگران کشف کردهاند؛ ERVها در تکامل مغز ما نقش دارند.
براساس یافتههای پژوهشگران، بیش از ۱۰ هزار نوع ERV در DNA انسان حضور دارند که بهعنوان باند فرود برای پروتئین TRIM28 (نوعی پروتئین مهارکنندهی اپیژنتیک) عمل میکنند. این پروتئین قادر به خاموشسازی ERVها و همچنین ژنهای مجاورشان است. این مسئله مهر تأییدی بر نقش ERVها در بیان ژن است. این مکانیسم خاموشسازی ممکن است در افراد، متفاوت باشد چرا که ERV بهعنوان قطعهی ژنتیکی میتواند در قسمتهای متفاوتی از DNA حضور داشته باشد (موقعیت قرارگیری آن در DNA تمام افراد یکسان نیست).
پژوهشگران در این مطالعه توانستند الگویی از بیان ERVها را طی مرحلهای از نمو رویانی دستگاه عصبی مرکزی، شناسایی کنند که خود با شبکهی تنظیمکنندهی گستردهای در ارتباط است. عملکرد ERVها بهعنوان باندهایی جهت اتصال TRIM28 منجر به شکلگیری هتروکروماتین موضعی در محل حضور ERVها میشود. این سیستم مهارکننده(کمپلکس ERV + TRIM28) با نقشی که در تنظیم بیان ژن دارد، نمو مغز انسان را تحت تأثیر قرار میدهد.
تکامل انسان بر اثر تمدن
آیا انسانها همچنان در حال تکاملاند؟ چون معمولاً چند نسل باید بیاید و برود تا بتوان اثرات تکامل را دید، پاسخ به این سؤال سخت است. بااینحال، دو مطالعهی ژنتیکی جدید، تغییراتی در DNA آشکار کرده است که در طی چند هزار سال اخیر رخ دادهاند. این یافتهها پیشنهاد میکند که سبک زندگی مدرن اخیرا به تکامل ما شکل داده است، و احتمالاً این کار همچنان ادامه دارد. در مدتی کوتاه، ژنوم انسان تغییرات زیادی کرده است. پژوهشگران فکر میکنند که این تغییرات به واسطهی تمدن انسانی ایجاد شده است.
هر دو مطالعه، بهدنبال شواهد تکاملی بودند که چند توالی DNA را به دیگر توالیها ترجیح داده است؛ فرایندای که انتخاب نام دارد. ایرانا موروزوا از دانشگاه زوریخ و همکارانش، ژنوم ۱۵۰ اروپایی را بین ۵۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال قبل با ۳۰۵ اروپایی مدرن که از نسل آنها بودند، مقایسه کردند. این کار به پژوهشگران اجازه داد تا فرآیندهای مختلفی را که تکامل در این ۶۰۰۰ سال گذشته روی این اروپاییها انجام داده است، شناسایی کنند. این گروه، تغییراتی را در روند متابولیزه کردن کربوهیدارتها پیدا کردند. موروزوا پیشنهاد میکند که این تغییرات همزمان با انتقال جوامع شکارچی-گرآورنده به کشاورز شکل گرفته که از رژیم غذایی گوشتی به نشاسته تغییر یافته است.
بهنظر او متابولیسم انسان همین الان هم در حال تکامل است و شاید هزاران سال هم ادامه پیدا کند. به نظر نمیآید که ما بهطور کامل خودمان را با این شرایط وفق داده باشیم. شواهدی مبنی بر تغییرات تکاملی در برخی جنبههای سیستم ایمنی هم وجود دارد. معلوم نیست که نقش این تغییرات چه بوده است، ولی میتواند پاسخ ما به قرار گرفتن در معرض بیماریهای جدید در ۶۰۰۰ سال پیش باشد؛ زمانی که مردم بیشتر در جاهای شلوغتر زندگی و بخش زیادی از روز خود را با دامها سپری میکردند.
دو فرایند وجود دارد که کمترین تغییرات تکاملی را در طول این مدت نشان میدهند. فرایند چگونگی شکلگیری سلولهای تخم و نیرومندسازی (potentiation) طولانیمدت؛ فرآیندی که در آن مغز برای یادگیری، ارتباطات معمولی را نیرومند میسازد. به نظر میرسد هر دوی این فرآیندها دربرابر تغییرات، محافظت شده است. در مطالعهی دوم، فرناندو راکیمو از دانشگاه کپنهاگن و همکارانش راه جدیدی برای تشخیص انتخاب در ژنوم انسانها مدرن توسعه دادهاند؛ حتی وقتی که جمعیت نیای آنها تقسیم و در طول تاریخ ادغام شده است. یافتهها نشان میدهد که واریانت ژنی "SCC45A2"، مؤثر بر رنگ پوست و چشم، در اروپائیان اولیه معمولتر شده است.
این یافته مطرح میکند که ژن گفتهشده در تکامل پوست روشنتر نقش دارد که به نظر پژوهشگران در ۱۰ هزار سال گذشته ظاهر شده است. آنها همچنین ژنهای بسیاری را یافتهاند که به نظر میآید اخیرا در گروههای آسیای شرقی تکامل یافته است. تاریخچهی ژنتیکی این مردم به اندازهی نیاکان اروپایی مطالعه نشده است. برخی از ژنها در یادگیری سیستم ایمنی نقش ایفا میکنند. تعقیب رد تکامل در چند صد سال اخیر دشوارتر است؛ چون سیگنالها ضعیفترند و راکیمو میگوید که انسان قطعا در حال تکامل است. سؤال این است که کدام فشارهای انتخابی در حال تعیین جهت تکامل هستند؟ احتمالاً این فشارهای تکاملی بسیار متفاوتتر از چیزی هستند که ما ۵ تا ۱۰ هزار سال پیش با آنها سر و کار داشتیم.
جنوبیکپی عفاری (Australopithecus afarensis)
تقریبا چهار میلیون سال پیش در آفریقا، چهار دستوپایی شبیه شامپانزه بههمراه مغزی کوچک و صورتی پهن، روی پاهای عقبیاش میایستاد و راه میرفت. بینی پهن و آروارههای توپر: دندانهای آسیای ضخیم به همراه ماهیچههای جوندهی بزرگ، کار شکستن و هضم ریشه و دانههای غذای او را انجام میداد. دوپا: راست راه رفتن، مخصوصاً زمانهایی که برای پیدا کردن غذا باید راهپیمایی میکرد، از چهار دستوپا رفتن بسیار کارآمدتر بود. ستون فقرات او به شکل حرف S بود و گردنش به حالت عمودی جهتدار بود؛ اینها دو انطباق دیگری بودند که به راه رفتن این موجود روی دوپایش کمک میکردند. پاها: این مورد بین شاخهها تاب میخورد اما پاهای آفارنسیس سفت و بهنرمی قوس برداشته بود و انگشتانی بزرگ داشت که نشاندهندهی دونده بودن این موجود است.
انسان راستقامت (Homo erectus)
این عضو خانوادهی نخستیها برای اولینبار ۱.۹ میلیون سال پیش پدید آمد و حداقل یک میلیون سال روی زمین زندگی کرد. بدون پوزه بود و چانه با دست و پایی بلند داشت. انسان راستقامت (شکل پایین) الگوی بدنی شبیه انسان معاصر داشت. بزرگمغز: موتوری با هدردهی بالا؛ مغز، انرژی بیشتری نسبت به چیزی که غذاهای گیاهی میتوانند فراهم کنند، نیاز دارد. بنابراین انسان راست قامت، شکارچی و مصرفکنندهی گوشت شد. بینی خارجی: که با عنوان دهلیز بینی شناخته میشود، ابزاری برای کمک احتمالی به انطباق با هوای گرم و آبوهوای خشک بوده است. نسبتا بدون مو: دانشمندان بر این عقیدهاند که انسان راستقامت با داشتن غدد عرق فراوان میتوانست گرما را از بدنش دفع کند. قوزک پا و زانوی بزرگ، پای کامللا قوسدار: چنین انطباقهایی برای کمک به دویدن و راه رفتن بهوجود آمدهاند.
انسان خردمند شکارچی (Homo sapiens)
گونهی ما بهعقیدهی دانشمندان دویست تا سیصدهزار سال پیش ظهور کرد. تیرهپوست، لگنی باریک و تندپ، سری گردتر، صورتی تورفته و پایین مغز. مجرای صوتی بلند، زبانی ماهر: انسان خردمند اولین کسی بود که توانایی بهوجود آوردن زبان را بهدست آورد. ورزشکار: در طول عصر شکار و جمعآوری، گونهی ما چیزی شبیه ورزشکارهای امروزی ما بوده است.
ذخیرهی انرژی: انسان خردمند مجبور بود سیستمی برای ذخیرهی انرژی به شکل چربی بسازد، تطابقی که تحت فشار گذر از عصر یخبندان به عصر معاصر انجام گرفته است. میل ما برای مصرف شیرینی و چربی شاید از اینجا شروع شده باشد. قابل تطابق: چشمگیرترین خصوصیت. اجداد ما حدود ۵۰ هزار سال پیش از آفریقا ظهور کردند و بسیار سریع نسبت به هر چیز قابل عادتکردنی روی زمین انطباق یافتند.
انسان خردمند کشاورز (Homo sapiens)
وقتی دوران پارینهسنگی جای خود را به نوسنگی داد، حدود ۱۰۰۰۰ سال پیش، تنها نخستی روی زمین انسان خردمند بود. آنها ساکن شدند و شروع به کاشت محصولات و اهلی کردن حیوانات کردند. این راه از دوران شکار به کشاورزی منجر بهوجود آمدن بسیاری از بیماریهای ناشی از عدم تطابق شد که ما اکنون از آن رنج میبریم. کوتاهتر: سلامت ضعیفتر نسبت به شکارچیها شاید به کاسته شدن از قد انجامیده است. بیمارتر: بیماریهای عفونی، شلوغی و بهداشت نامناسب شایع شد.
خانوادهها غذاهای بیشتری تولید کردند ولی همزمان با آن فرزندان بیشتری نیز به دنیا میآوردند. چیزی که از استخوانها بهدست آمده است آنمی، سوءتغذیه و پوسیدگی دندان را نشان میدهد. روشنتر: با حرکت انسانها به شمال در اروپا، پوستهای روشنتر در پاسخ به ایجاد ویتامین D بیشتر با نور خورشید، گستردهتر شدند.
انسان خردمند (صنعتی/پساصنعتی)
در طی ۲۵۰ سال گذشته تغییرات فرهنگی بیشتری نسبت به ۲۵۰ هزار سال گذشته مشاهده شده است که تغییرات را روی بدن انسان کوتاه جلوه میدهد. جمعیت جهان بهصورت انفجاری افزایش پیدا کرده است و منابع طبیعی در حال ته کشیدن هستند. آروارهها و صورتهای کوچکتر: زراعت و پختوپز عادات غذایی ما را تغییر داده است. ما برای بهدست آوردن انرژی از غذا نیازی به کار سخت نداریم. بینایی: تکنولوژی با همهی کارهایی که برای راحتی ما کرده ولی فشار جدیدی هم پدید آورده است؛ مشکلات بینایی و اشتغال.
تغییرات چرخهی تولیدمثل: زنان مدرن ۴۰۰ چرخهی قاعدگی را تجربه میکنند که در مقایسه با ۱۵۰ تای شکارچیها زیاد است. قرار گرفتن در معرض هورمونهای جنسی شاید مسئول خطر بیشتر سرطان سینه، تخمدان و رحم باشد. ورزشکاری: سبک زندگی ساکن، مصرف انرژی کمتر و در نتیجه چاقی، دیابت و بیماریهای قلبی. مشکلات پا: کفشها پاهای ما را میپوشانند ولی همچنین ما را در معرض مشکلات پا نیز قرار میدهند.
چرا انسان غالب است؟
بهنظر میرسد که تمام ارگانیسمها میتوانند در مجموعهای قرار بگیرند که شامل گونههای متعددی است، پس چرا ما انسانها تنها یک گونه هستیم؟ طبقهبندیهای بیولوژیکی ممکن است گاهی گیجکننده باشند. شما احتمالا دو نوع اصلی از فیلها را میشناسید (آسیایی و آفریقایی)، اما درواقع گونهها و زیرگونههای فراوانی در این طبقهبندیها قرار میگیرند. این موضوع در مورد سگها نیز برقرار است. سردهی "Canis" شامل تمام گونههای شبیه سگ، از گرگ و روباه گرفته تا سگ خانگی مورد علاقهتان است.
در گذشته، گونههایی بهجز (Homo sapiens) نیز وجود داشتهاند و هیبریدهایی که از دوران ماقبل تاریخ یافت شدهاند، تاییدکنندهی این ادعا است. به احتمال زیاد اسم نئاندرتالها (Homo neanderthalensis) به گوشتان خورده است یا اینکه معنی آن را میدانید. اما حدس ما این است که با دنیسوانها (Denisovans) که با هوموساپینها و نئاندرتالها خویشاوند هستند، آشنایی ندارید. البته کشف نوع کاملا جدیدی از انسانها کافی نبود. در سال ۲۰۱۶، سامانتا براون از دانشگاه آکسفورد، نتایج شگفتانگیزی از آنالیز ژنتیکی قطعهی استخوان دیگری را که در غار Denisova یافت شده بود، منتشر کرد.
براساس آنالیز DNA میتوکندریایی، مادر این دختر ۱۳ساله، نئاندرتال بود. DNA هستهای از هر دو والد به ارث میرسد و به دانشمندان اجازه میدهد که تصویری از پدر نیز داشته باشند و بتوانند آن را با DNAِی میتوکندریایی مقایسه کنند. در سال ۲۰۱۸ Viviane Slon از مؤسسهی انسانشناسی تکاملی "Max Planck" این کار را انجام داد و دریافت که این نوجوان ماقبل تاریخ، دارای مقادیر برابری از DNAی نئاندرتال و دنیسوان است؛ درواقع پدر او یک دنیسوان بود.
در سال ۲۰۰۸، دیرین مردمشناسانی (paleoanthropologist) که در غار Denisova در کوههای Altai سیبری مشغول جستوجو بودند، دندان یک فرد بالغ و استخوان متاکارپال پنجم یک کودک را که ۴۰ هزار سال قدمت داشتند، کشف کردند. دو سال بعد، آنان اعلام کردند که آنالیز DNA میتوکندریایی (که تنها ازطریق مادر منتقل میشود) استخوان متاکارپ پنجم نشان میدهد که دختر ۵ تا ۷ ساله، تقریبا و نه کاملا نئاندرتال است. اینکه دنیسوانها گونهی جدیدی از انسان هستند یا زیرگونهای از نئاندرتالها، هنوز هم مورد بحث است؛ اما تفاوتهایی که شناخته شدند، بهحدی بارز بودند که انسانشناسان سراسر جهان را به جستوجو و دقت بیشتر تشویق کردند.
این عقیده که گونههای باستانی انسان، مانند هوموساپینسها آمیزشهای بینگونهای داشتهاند، جدید نیست اما این کشف اطلاعات تازهای را در این زمینه پدید آورد. نمونههای استخوان دنیسوانها بسیار اندک و تنها شامل هیبریدهای نسل اول هستند (حداقل در این غار). نتیجهای که پژوهشگران میگیرند این است که آمیزش بین گونهها در پلیستوسن (Pleistocene) کاملا رایج بوده است. قطعا نئاندرتالها تنها انسانهای باستانی نیستند که دنیسوانها با آنها ترکیب شدهاند.
DNA دنیسوانها امروزه در یک مکان شگفتانگیز حفظ شده است؛ ملانزی در اقیانوس آرام. حدود چهار تا ۶ درصد DNAی ملانزیاییها را میتوان به دنیسوانها ارتباط داد. بااینحال، برخلاف اروپاییها، ساکنان ملانزی هیچ نشانهای از DNA نئاندرتالها ندارند. این موضوع نشان میدهد که DNAی دنیسوانها ازطریق آمیزش میان هوموساپینسها و دنیسوانها منتقل شده است. ما سه گونهی متفاوت از جنس هومو (Homo) را ذکر کردیم که هر یک به اندازهی کافی در حفظ ژنهایش در جهان مدرن موفق بوده است.
اما درواقع تعداد بسیار بیشتری از انسانهای ماقبل تاریخ وجود داشتهاند و علت اینکه چرا تنها یک گونه جان سالم به در برده است، کاملا مشخص نیست. مطابق تئوری جدیدی که توسط پاتریک رابرتس و برایان استورات ارائه شده است، پاسخ در مغز بزرگتر ما، تواناییهای زبانی و پیشرفتهای تکنولوژیک نیست. انسانهای دیگری بودند که آتش را کشف کردند، و هنگامی که هوموساپینسها از آفریقا خارج شدند، در اروپا نئاندرتالهایی را دیدند که از تکنولوژیهایی مانند آسپرین و نقاشی برخوردار بودند. پس گونهی ما چگونه حفظ شد؟ همه اینها به مفهوم تعمیم(generalization) بازمیگردد.
بهعقیدهی پژوهشگران انسانها به خوبی میتوانند یک “generalist specialist” باشند. به این معنی که ما میتوانیم تقریبا هر نقشی را بازی کنیم. در حالیکه احتمالا برخی از خویشاوندانمان بهراحتی در برخی از اقلیمهای دشوار زندگی میکردند، ما توانستیم با اکثر آنها سازگار و در کل جهان پراکنده شویم. با انجام این کار ما با جمعیتهای محلی در هم آمیختیم و ژنهای آنها را با خود به آینده انتقال دادیم.
در ۱۰۰ هزار سال پیش، گونههای انسانمانند متعددی روی زمین می زیستند. قبایلی از نئاندرتالهای خشن و چهارشانه وجود داشتند که پا به اروپا و شمال غرب آسیا گذاشتند. دنیسوانهای غارنشین هم در قارهی آسیا پدیدار شدند. افراد کوتاه قامت هابیت مانندی بهنام هومو فلورسینز در اندونزی ساکن شدند. سرانجام، انسانهای مدرن در قارهی آفریقا اسکان یافتند. در حدود ۶۰ هزار سال پیش، چند هزار نفر از انسانهای مدرن آفریقا را ترک کردند و به مناطق دیگری مهاجرت کردند.
از آنجا که مهاجرت انسانهای مدرن به سرزمینهای جدید در طول نسلها و به کندی صورت میگرفت، آنها با نئاندرتالها، دنیسوانها و انسانهای هابیتمانند مواجه شدند. همهی این گونهها ریشه در گروههای هومینین (نژادهای انسان در گذشته) داشتند که در طول موج نخست مهاجرت از آفریقا خارج شدند. تحلیل DNA نشان میدهد که انسانهای مدرن با این انسانهای بیگانه رابطه جنسی برقرار کردند، اما سایر جزئیات برخورد آنها با یکدیگر نامعلوم باقی مانده است. بقای انسان تنها چیزی است که بهطور قطع به وقوع پیوست.
عامل موفقیت انسان چه بود؟
گروهی از کارشناسان آخرین تعابیر خود را از شواهد ژنتیکی و فسیلی در پنجمین فستیوال علمی جهانی در نیویورک به بحث گذاشتند. بنا بهگفتهی کارشناسان، موفقیت و بقای انسان را میتوان بهعنوان انتقام آدمهای عجیب و غریب، تعبیر کرد. کریس استرینگر، دیرین انسانشناس موزهی تاریخ طبیعی لندن گفت:
اگرچه اندازهی مغز نئاندرتالها با مغز انسانها مساوی بود، اما شکل جمجمههای فسیلشدهی آنها اشاره به این واقعیت دارد که انسانها دارای لب پیشانی نسبتا بزرگتری بودند. این ناحیه از مغز مسئولیت کنترل قدرت تصمیمگیری، رفتار اجتماعی و تمایلهای منحصربهفرد انسانی مانند خلاقیت و تفکر انتزاعی را بر عهده دارد. نئاندرتالها قویتر از ما بودند و بالاتنهی بسیار نیرومندی داشتند.
قدرت بدنی نئاندرتالها سازگاری آنان را دربرابر آب و هوای سرد اروپا تقویت میکرد. ما در مقایسه با نئاندرتالها موجودات بسیار ضعیفی بودیم چرا که فاقد هرگونه برتری فیزیکی نسبت به آنها بودیم؛ میتوان اینطور استنباط کرد که نیروی مغز بر نیروی عضلانی غلبه کرد. اجداد ما بهجای اینکه در نبردی حماسی دشمنانشان را قلع و قمع کنند، با اتکا به قدرت بقای زیرکانهی خود جان سالم به در بردند و بر تعدادشان افزوده شد. در حالیکه برادران قوی هیکل ما منقرض شدند. دندانهای نئاندرتالها بسیار بزرگتر از دندانهای ما بود. ما قسمتی از مهارتهای تفکر انتزاعی خود را در پردازش غذا بهکار گرفتیم که یکی از مزایای اصلی برای بقا محسوب میشد. استرینگر در ادامه افزود:
هر قدر میزان پردازش غذا قبل گذاشتن آن در دهان بیشتر باشد، صرفهجویی بیشتری در انرژی میشود. اگر مایل هستید فرزندانتان زنده بمانند، میتوانید همین کار را برایشان انجام دهید.
ابزارهای شکار قدیمی مثل تله و تورهای ماهیگیری نشان از مهارت و کارآمدی انسان به عنوان شکارچی دارند. الیسون بروکس، استاد انسان شناسی در دانشگاه جورج واشنگتن میگوید:
انسانهای مدرن از ابزارهایی برخوردار بودند که زمینه را برای دستیابی به رژیمهای غذایی قابل اطمینان، متعادل و متداوم فراهم میساخت.
قابلیتهای بیبدیل در برقراری روابط و برهمکنشهای اجتماعی، یکی دیگر از مهارتهای شناختی قابلتوجه بود که منجر به گسترش سریع ابزارهای نوین و به اشتراکگذاری دانش و اطلاعات مربوطبه بقا شد. بر طبق گفتهی بروکس، واکاوی سکونتگاههای انسان باستان در آفریقا باعث پیدا شدن مخفیگاههای ابزارهای سنگی شده است که صدها کیلومتر با محل استخراج سنگها فاصله دارند. پس وجود یک شبکه تجاری-ارتباطی چندمنظوره و پیچیده به تأیید میرسد. بروکس بیان کرد که ما شاهد یک روش کاملا متفاوت برای سازماندهی اجتماعی در انسانهای مدرن هستیم که با آنچه که در میان نئاندرتالها مرسوم بود، تفاوت دارد. چرا نئاندرتالها فاقد چنین قابلیتی بودند؟
احتمالا چنین فعالیتهایی نیازمند برخورداری از تواناییهای ارتباطی جامع بوده است که سؤال مهمی را در رابطه با مرگ سایر نژادهای انسان بر میانگیزد؛ آیانئاندرتالها، دنیسوانها و هومو فلورسینزها قدرت کلامی و زبانی داشتند؟
اگر جواب مثبت است، سیستم ارتباطی آنان تا چه حد پیشرفته بود؟ اگر میتوانستند حرف بزنند، پس این دلیل محکمی برای چیره شدن ما بر آنها نیست. اما اگر فاقد توانایی صحبت کردن بودند، دلیل آشکاری است. اد گرین، زیستشناس ژنوم در دانشگاه کالیفرنیا، سانتا کروز و عضو تیم پژوهشی که ژنوم نئاندرتالها را در سال ۲۰۱۰ میلادی با کمک DNAی بهدستآمده از فسیلها مرتب کردند، اینطور بیان میکند:
اگر دربارهی تمام آن چیزی که میدانید به تامل بپردازید و نتایج خودتان را با هر آنچه که به شما گفته شد مورد محاسبه قرار دهید، به اهمیت تکلم، زبان و توانایی برقراری ارتباط پی میبرید.
احتمالا نئاندرتالها دارای نوع متفاوتی از زبان بودند. آنان ظاهرا ژنی داشتند که وجودش برای زبان در انسانها اهمیتی حیاتی دارد. آنان مردگان خود را دفن میکردند. احتمال پیدایش چنین ایدهی پیچیدهای در میان قبیلهای از لالها بسیار بعید بهنظر میرسد. اما بروکس میگوید که شاید آنها فاقد تارهای صوتی لازم برای برقراری ارتباطات پیچیده بودند. احتمالا صداهایی که آنان تولید میکردند، زیاد واضح نبوده است، مثل صداهایی که بچهی دو ساله تولید میکند. بههمین منظور، ارتباط آنان به گروههای کوچک محدود میشد، نه با دیگران در قالب یک شبکهی ارتباطی وسیع. سر در آوردن از خواستههای افرادی که لهجهی متفاوتی داشتند، برای آنان غیر ممکن بود.
ترکیب مهارتهای رفتاری و شناختی باعث شد تا انسانها بر سایر نژادها چیره شوند و انسانها به حاکمان زمین تبدیل شوند. انسانها این برتری را مدیون مغزهایشان هستند. هفت میلیارد انسان وجود دارد و شاید ۱۰۰ هزار میمون وجود داشته باشد. ما نهتنها تمامی نژادهای انسانی را کنار زدهایم، بلکه در حال غلبه بر سایر میمونهای بزرگ نیز هستیم. بهگفتهی گرین، بزرگترین خطری که انسان را تهدید میکند، موفقیت او است. ما بهگونهای از زمین بهرهبرداری میکنیم که در گذشته سابقه نداشته است. اما خوشبختانه، انسانها آنقدر با هوش هستند که بتوانند راهحلی برای این مسئله پیدا کنند.
آیا انسان موفقترین موجود است؟
آیا تاکنون از خودتان پرسیدهاید که کدام موجود زنده بیشترین تاثیر را روی کرهی زمین داشته است؟ ما انسانها عادت داریم که فکر کنیم این ما هستیم که روی کرهی زمین فرمانروایی میکنیم. اما آیا این یک واقعیت است؟ ما انسانها در گذر روزها بهدلیل کارهایی مانند پیشرفت در ساخت ابزارهای پیشرفته، استفاده از زبان برای برقراری ارتباط، توانایی حل مشکلات، کسب مهارتهای اجتماعی و حتی غلبه بر شکارچیان راس هرم غذایی این باور را در خود پروراندهایم که غالبترین شکل حیات روی کرهی زمین، ما انسانها هستیم. اما آیا این واقعیت دارد؟
روی کرهی زمین موجوداتی زیست میکنند که تعدادشان بیشمار است و بیشترین سطح ممکن از زمین را هم میپوشانند. آیا تاکنون چیزی درباره بیوماس (Biomass) شنیدهاید؟ بیوماس، مجموع وزن یا جرم موجودات زنده اعم از گیاه یا جانور در واحد سطح یا حجم از بیوسفر است که در زبان فارسی به آن زیست جرم میگوییم. بسیاری از موجودات هستند که نسبت به ما انسانها بیوماس بیشتری دارند. این درست است که ما انسانها تأثیرات آشکاری بر گوشه و کنار کرهی زمین داشتهایم و حتی زیستگاههای سایر موجودات را هم تخریب کردهایم اما باید بدانیم که جدای از ما، موجودات زنده دیگری هم هستند که تأثیرات بسیار بیشتر و شاخصتری روی کره زمین گذاشتهاند.
اگر بحث مقایسه تعداد در میان باشد، باید گفت که تنها تعداد معدودی از موجودات زنده هستند که میتوانند با بزرگترین گروه زیرشاخهی ششپایان یعنی دمفنریها(Collembola) رقابت کنند. دمفنریها را زمانی بهاشتباه جزو حشرات میدانستند اما مطالعات توالی رشتهی DNA ثابت کرده است که آنها روند تکامل متفاوتی را طی کردهاند. این موجودات کوچک که طول آنها بین ۰٫۲۵ الی ۱۰ میلیمتر متغیر است، معمولاً در هر متر مربع از خاک ۱۰ هزار عدد از آنها و در مواقعی ۲۰۰ هزار عدد از آنها در هر متر مربع دیده میشود.
علت نامگذاری آنها به دمفنری (شکل پایین) این است که یک اندامک شبیه فنر به نام فورکا (Furca) در زیر ناحیه شکمی دارند که با تکان دادن آن میتوانند بیش از ۱۰ سانتیمتر بپرند و از این طریق از دست شکارچیان فرار کنند. نقش این موجودات کوچک در روی کرهی زمین این است که بههمراه قارچها و کرمها، سرعت تجزیهی گیاهان مرده و تبدیل آنها به مواد مغذی را افزایش میدهند. البته میزان تاثیرگذاری آنها به نوع زیستگاه و حضور سایرتجزیهکنندگان مانند کرمها بستگی دارد، اما برآوردها نشان میدهد که در برخی نقاط کرهی زمین، آنها مسئول بیش از ۲۰ درصد از تجزیهی برگهای پاییزی هستند.
تاکنون در کل دنیا حدود ۶ هزار گونهی دمفنری شناسایی شده است و نکتهی جالب هم اینجا است که آنها توانستهاند طیف وسیعی از زیستگاهها را از کوهستانهای مرتفع گرفته تا سواحل و حتی صخرههای قطب جنوب، اشغال کنند. دکتر پیتر شاو (Peter Shaw) یک جانورشناس از دانشگاه روهامپتون انگلستان، میگوید که شاید روی جادههای آسفالته مجبور باشید که چند اینچی زمین را بکنید تا دمفنریها را پیدا کنید در سایر نقاط این کرهی خاکی نیاز به این قدر تلاش هم نیست، روی هر سطحی که قدم بگذارید، بدون تردید زیر پاهای شما دمفنریها در حال تلاش برای بقا هستند.
در مسابقه بیشترین تعداد، مورچهها هم با جمعیت جهانی بین ۱۰ هزار تریلیون تا کوآدریلیون (یک میلیون تریلیون)، حرفهای زیادی برای گفتن دارند. از آنجایی که شمارش تعداد مورچهها در عمل ممکن نیست لذا شاید بهتر است که اینطور بگوییم، مورچهها پرتعدادترین حشرات جهان هستند. درست است که دمفنریها از نظر تعداد نسبت به آنها احتمالاً بیشتر هستند اما این را هم نباید فراموش کرد که مورچهها نهتنها بزرگتر هستند بلکه بالطبع تواناییهای بیشتری هم برای تحتتاثیر قرار دادن محیطزیست دارند. تاکنون بیش از ۱۴ هزار گونه مورچه در سرتاسر دنیا شناسایی شده است. مارک موفت (Mark Moffett) یک حشرهشناس از مؤسسهی اسمیتسونین واشنگتن دیسی و نویسندهی کتاب مشهور «ماجراجویی در میان مورچهها» که در سال ۲۰۱۱ میلادی منتشر شد، میگوید:
مورچهها هر میلیمتر از سطح کرهی زمین را یعنی جایی که در آن زیست میکنند، کنترل میکنند. قلمروهای آنها در ابعاد میکرو است اما به شکل تاثیرگذاری این قلمرو را کنترل میکنند، در حقیقت آنها حتی سطوح میکروبی محیطزیستشان را هم تغییر میدهند.
پژوهشها نشان میدهد که اگر باکتریها را کنار بگذاریم، بیومس یا زیست جرم گیاهان هزار بار بیشتر از جانوران است. درحالیکه سایر اشکال حیات ممکن است که از نظر تعداد افراد بیشتر باشند اما روشن است که این همه مدعی یا حیوانات متنوع نمیتوانست وجود داشته باشد مگر آنکه گیاهان ازطریق فتوسنتز بقای آنها را مثل برههی کنونی تضمین کنند. گیاهان گلدار بهتنهایی در حدود ۹۰ درصد از گونههای گیاهی را تشکیل دادهاند. نسبت قابلملاحظه آنها روی خشکیهای کرهی زمین از نظر بیومس بیش از جانوران خشکیزی برآورد میشود، ضمن آنکه آنها ساختار بنیادی اکوسیستمها را نیز تشکیل دادهاند.
غنای گونهای سوسکها، در جهان مثالزدنی است. دانشمندان تاکنون نزدیک به ۴۰۰ هزار گونه سوسک را در جهان شناسایی کردهاند و این بدان معنا است که آنها بین یکپنجم تا یکسوم اشکال حیات شناساییشده در جهان را تشکیل میدهند. تکامل از سوسکها موجودات موفقی ساخته است که توانستهاند نقشهای بسیار مهم و خاصی مانند گردهافشانی (شکل پایین) یا حتی غذارسانی به سایر گونههای جانوری را ایفا کنند. مکس بارکلی (Max Barclay) از موزهی تاریخ طبیعی لندن میگوید:
سوسکها غالبترین و از نظر گونهای، غنیترین موجودات زنده در اکوسیستمهای خشکی هستند. میتوان اینطور گفت که آنها مشاغل حیاتی و حساس روی کرهی زمین را در میان خودشان تقسیم کردهاند. این تنها قدرت سازگاری و تنوع خارقالعادهی سوسکها نیست که آنها را منحصربهفرد کرده است بلکه نقشهای محوری آنها در اکوسیستمها و رهاسازی مواد غذایی است که سوسکها را غالب ساخته است.
ولباچیا (Wolbachia) یک جنس از باکتریها است که به گونههای مختلف بندپایان سرایت میکند. آنها مثال خوبی از باکتریهایی هستند که حتی در زیر امواج رادار نیز قادر به زیستن هستند. این باکتریها با سلولهای نزدیک به دوسوم حشرات و سایر بندپایان مانند عنکبوتها و موریانهها همزیستی دارند بنابراین میتوانند بهراحتی در بین گونههای مختلف جابهجا شوند. البته روش اصلی انتقال آنها ازطریق تخمهای میزبانان ماده است. بدون اغراق میتوان گفت که هیچچیز نمیتواند با آنها از نظر غالب بودن، رقابت کند.
ولباچیاها سلطهی خودشان را از طرق مختلف اعمال میکنند، گاهی بهواسطهی آشفتگی در فرایند زادآوری؛ تقریبا هر حیوانی که به آنها آلوده شده باشد، گاهی بهدلیل تغییر جنسیت برخی گونههای جانوری، گاهی ازطریق کشتن نرها و گاهی هم ازطریق اثرگذاری بر اسپرم آنها. در حقیقت ولباچیاها بقا و تکامل هزاران گونه را تاکنون تحتتاثیر قرار دادهاند و به همین دلیل سلطهشان روی کرهی زمین انکارناپذیر است. سیانوباکترها نیز مهمترین و موفقترین میکروارگانیسمهای روی کرهی زمین هستند؛ فراموش نکنید که همهی اکسیژن زمین را تنها گیاهان نمیسازند.
پیش از آنکه سیانوباکترها بهعنوان نخستین ارگانیسمهای فتوسنتزکننده تکامل بیش از ۲.۵ میلیارد سال پیش تکامل پیدا کنند، جو زمین تنها مقادیر ناچیزی اکسیژن داشت. این تغییر بزرگ و تبدیل جو زمین به غنیترین منبع اکسیژن را سیانوباکترها (به بخش اول مقاله مراجعه کنید) پایهگذاری کردند و همین امر بود که منجر به تنوع زیستی خارقالعاده امروز کرهی زمین شد. سیانوباکترها را میتوان هم در اکوسیستمهای آبی و هم در خشکیها سراغ گرفت.
آنها با گلسنگها، گیاهان و جانوران زندگی میکنند حتی میتوانند بلومهای عظیم و قابل رویتی در اقیانوسها تشکیل دهند. جدا از تولید اکسیژن، یکی از نقشهای حیاتی آنها توانایی تبدیل نیتروژن اتمسفری به نیترات ارگانیک یاآمونیاک است که گیاهان برای رشد آن را از خاک میگیرند. مجموع این اعمال حیاتی سبب شده است که برخی دانشمندان سیانوباکترها را مهمترین و موفقترین اشکال حیات روی کره زمین بدانند.
ارائه یک نظریهی علمی در پاسخ به این سؤال شاید جالب باشد. مارک موفت، حشرهشناس مؤسسهی اسمیتسونین میگوید که اگر شما بهدنبال غالب و مغلوب هستید، باید بدانید که میکروبها و انسانها هر کدام در مقیاس خودشان غالب هستند و دراینمیان مورچهها بهنوعی حد وسط قرار میگیرند. جدا از شمارش تعداد افراد، وزن و سطحی که موجودات زنده اشغال میکنند؛ تعریف غالب بودن در اصل همان تاثیری است که موجودات بر سایر اشکال حیات و محیطزیستشان میگذارند. بر مبنای همین اولویتها میتوان شکل غالب حیات را تعریف کرد. اما بهترین پاسخ به این سؤال بستگی دارد به اینکه شما دقیقاً چه سوالی را مطرح کنید.
بهعنوان مثال مورچهها اگر محصول غلات شما را از بین ببرند، غالب هستند اما همین مورچهها بدون اکسیژنی که گیاهان میسازند، زنده نمیمانند. گیاهان هم قادر به تشکیل چنین کلونیهای عظیمی روی کرهی زمین نبودند، اگر نزدیک ۴۷۰ میلیون سال پیش قارچی بهوجود نمیآمد که امکان فتوسنتز را برای آنها مهیا سازد درنهایت قارچها هم نمیتوانستند به این نقشهای حیاتی در اکوسیستمهای مختلف دست پیدا کنند، اگر روابط همزیستی با حیوانات، گیاهان و میکروبها نداشتند و به همین ترتیب همه به یکدیگر همچون زنجیر وابستهاند. همهی اشکال حیات بهنوعی در هم تنیده هستند و بهطور مشخص هیچ شکل غالبی نیست که حیاتش بدون دیگری امکانپذیر باشد.
روند تکامل و پیدایش انسان
انسانها موفقترین نخستیهای روی زمین هستند، ولی بدنهای ما خیلی هم عالی طراحی نشده است. این اجماع گروهی از انسانشناسان است که کار ضعیف تکامل را در شکل دادن انسان اغلب با درد و جزئیات مطرح، توصیف میکنند. دانشمندان در نشست سالانهی انجمن پیشبرد علوم آمریکا (AAAS) نشان دادند که چگونه تطابقهای دقیقی که ما انسانها را بسیار موفق کرده است، مثل روی دو پا راه رفتن و مغز بزرگ و پیچیده، نتیجهی تغییر شکل دائمی بدن یک کپی (هومینید؛ به هر یک از اعضای بالاخانوادهی انسانواران گفته میشود) بوده است که روی درختان زندگی میکرد.
این آناتومی چیزی نیست که برای ما طراحی شده باشد. تکامل با کلی پینه و وصله کار میکند. انسانشناس ژرمی دسیلوا یک مجموعهی ۲۶ استخوانی را در دستش گرفت و گفت اگر شما بودید، با ۲۶ بخش متحرک طراحیاش نمیکردید. پاهای ما استخوان زیادی دارد؛ چون اجداد شبیه بوزینهمان به پاهای انعطافپذیر برای گرفتن شاخهها نیاز داشتند ولی با اسبابکشی از درختها به روی زمین و شروع راه رفتن در پنج میلیون سال پیش، پاها ثابتتر شد. قدم به قدم، انگشت بزرگ که دیگر زیاد بزرگ نبود، با دیگر انگشتان در یک صف ایستاد. نیاکانمان همچنین کمکم پاهایشان قوس برداشت تا جاذب شوک باشد؛ پا برای سفت ماندن تغییر یافت.
با این تغییرات تکاملی، هنوز هم پاهای ما قابلیت زیادی در چرخش به داخل و خارج دارند. این باعث پیچخوردگی مچ پا، خار پاشنه (پلانتار فاشئیت)، التهاب تاندون آشیل، شین اسپلیت و شکستگی مچ پا میشود. اینها مشکلات امروزی نیستند که بهواسطهی کفشهای پاشنهدار ایجاد شده باشند؛ یافتههای فسیلی نشان میدهد، شکستگی مچ پا و التیام آن قدمتی بهاندازهی سه میلیون سال دارد. طراحی بهتری برای راه رفتن روی دو پا و دویدن، به نظر دسیلوا، به شترمرغ رسیده است.
استخوانهای مچ و پای شترمرغ بههم وصل شدهاند و بهصورت ساختار واحدی درآمدهاند که به قدمهایشان سرعت میبخشد. همچنین فقط دو انگشت دارند که به دوندگیشان کمک میکند. چرا ما نمیتوانیم چنین پایی داشته باشیم؟ یکی از دلایل آن به این واقعیت برمیگردد که دو پا راه رفتن شترمرغها حدود ۲۳۰ میلیون سال پیش تکامل یافته است یعنی زمان دایناسورها، درحالیکه اجداد ما تنها پنج میلیون سال پیش این کار را شروع کردهاند. بروس لاتیمر، آناتومیست و دیرینشناس دانشگاه کیس وسترن رزرو، در دستش یک استخوان مهرهی کمر داشت که پیچ خورده بود.
این استخوان شاهدی برای درد واقعی محسوب میشود. وقتی انسانها راستقامت شدند، مهرهی کمری را که برای بالا رفتن از درخت سفت طراحی شده بود گرفتند و ۹۰ درجه چرخش دادند بنابراین عمودی شد و حالا باید یک سر را هم آن بالا متعادل نگه میداشت. ولی برای عدم انسداد کانال زایمانی و حفظ تعادل تنه روی پاها، مهرهها باید رو به داخل انحنا پیدا میکردند (لوردوزیس)؛ این چنین بود که کمر ما خم شد. دلیل اینکه ستون مهرهی ما هم شبیه “S” شده است، همین است.
این همه انحنا، با وزن سر و چیزهایی که با آن حمل میکنیم، فشاری ایجاد میکند که موجب مشکلات کمر میشود بهویژه اگر فوتبال، ژیمناستیک و شنای پروانه هم ورزشهای مورد علاقهتان باشد. فقط در آمریکا، سالانه ۷۰۰ هزار نفر از شکستگیهای ستون مهره و مشکلات آن رنج میبرند و شاید باور نکنید، ولی همین مورد ششمین مرض دنیا است. اگر مواظبت کنید، کمرتان تا ۴۰ یا ۵۰ سالگی جواب خواهد داد. کارن روزنبرگ، دیرینشناس دانشگاه دلاور از درد فراتر رفت.
با تکامل راست راه رفتن و مغز بزرگتر، این تغییرات باید با محدودیتهای کانال زایمانی به تعادل میرسید تا مادران بتوانند به این نوزادان کلهگنده، قبل از اینکه منقرض شوند، اجازهی راه رفتن بدهند. مرگ هنگام زایمان، عامل اصلی مرگ برای زنان در سالهای تولیدمثل بود. زیرا در مقایسه با دیگر پریماتها، انسانها نوزادانی با بدن و مغز بزرگتر بهدنیا میآورند. بهطور میانگین، نوزاد انسان ۶/۱ درصد جثهی مادر، نوزاد شامپانزه ۳/۳ درصد و گوریل ۲/۷ درصد است. با وجود خطرات بالای مرگ و جراحت در زایمان، راهحل نیاکان ما برای این مشکل، حمایت اجتماعی برای زایمان بود.
امروزه، برای مثال در فرهنگ انسانی جا افتاده است که زایمان باید با حضور پزشک و ماما همراه باشد. یکی از نشانههایش هم همین درصد بالای زایمانهای سزارین است. حالا هدفمان از اشاره به این همه مشکل چه بود؟ تکامل هیچ چیزی را طراحی نمیکند. تکامل به آهستگی روی ژنها و صفاتی که کنترل میکنند کار میکند، تا زخمهای جانوران را وصله بزند. تکامل تعهدی برای عالی بودن ندارد، بلکه فقط عملکرد را در نظر میگیرد. پس از انقراض ناگهانی دایناسورها جانوران کوچک و خزداری که در گذشته از ترس دایناسورها روزها مخفی می شدند و شبها شکار میکردند، به آزادی رسیدند.
دستهای از این جانوران برای تغذیه به برگ و میوه درختان روی آوردند و گروه بزرگی از پستانداران گیاهخوار را تشکیل دادند. آدمی از همین گروه انشقاق و فرگشت یافت. پس بهطور خلاصه میتوان گفت که حدود ۴ میلیارد سال قبل حیات با پیدایش جانداران تکسلولی در دریاها آغاز شد. حدود ۶۰۰ میلیون سال پیش، صدفها و سایر جانداران بی مهره و در ۵۰۰ میلیون سال قبل مهرهداران بهوجود آمدند. با جهش جانوران از دریا به خشکی ، دوزیستان در ۴۲۵ میلیون سال پیش و نخستین خزندگان و دایناسورها در ۲۵۰ میلیون سال پیش پدید آمدند.
پستانداران در ۲۵۰ و نخستین پرندگان در ۱۵۰ میلیون سال قبل حاصل آمدند. دایناسورها در ۶۵ میلیون سال قبل ناگهان از میان رفتند و پس از آن پستانداران برتری یافتند و نهایتا موجودی به نام انسان از این گروه سر بر آورد. بحث انگیزترین شاخهی فرگشت زمانی آغاز میشود که درخت تکامل به سرشاخهی انسان نزدیک میشود. اگر علم فرگشت فقط با انسان کاری نداشت، شبیه علم شیمی و فیزیک با مخالفتی روبهرو نمیشد. برخی به خاطر ترسیم آدمی در درخت فرگشت با کل این علم به مخالفت بر میخیزند و برخی نیز به خاطر شواهد انکارناپذیر و بهویژه مدارک ژنتیکی، مخالفت خود را تنها به فرگشت یا تکامل این چنینی انسان محدود کردهاند.
حافظه پرقدرت کودکی تاریخ تمدن، بهراحتی پاک نخواهد شد. بهتر است بهجای بحث مهمی که میتوان در ارتباط با روانشناسی مخالفان تکامل طبیعی انسان داشت، به اصل موضوع بپردازیم. چرا ما انسانها برخی تفاوتهای بنیادین با دیگر جانوران داریم؟ چه عواملی ما را در مسیر انسان شدن قرار دادند؟ انسان در کدام شاخه از درخت فرگشت قرار دارد و چه زمانی اولین گامها به سوی انسان شدن برداشته شد؟ مهمترین جهش در این زمینه به چند میلیون سال قبل و به شمال شرق آفریقا باز میگردد، یعنی زمانیکه عوامل محیطی و بهویژه علفزارهای کمدرخت، بستری فراهم ساختند تا شاخهای از شامپانزهها روی دو پا راه بروند.
در یک کلام از این زمان به بعد انشقاق آدمی از شامپانزه اتفاق افتاد. این شاخه از درخت فرگشت دو قسمت شد تا سرانجام یکی از آنها به ما ختم شود. فسیل مهمی که زرای آلمسگد (Zeresenay Alemseged) در سال ۲۰۰۰ در اتیوپی کشف کرد، یک بار دیگر نگاه دانشمندان را برای یافتن منشا انسان به این سمت دنیا خیره کرد. این فسیل، جمجمهی یک کودک ۳ ساله با قدمت ۳.۳ میلیون سال است. زرای که متولد همان کشور است، نام این فسیل را «سلام» گذاشت. این دانشمند فقط ۸ سال وقت گذاشت تا هر نوع ماسه و سنگ و آلودگی را از این فسیل جدا کند.
این جمجمه و باقی استخوانهایی که در نزدیکی همان محل پیدا شد، به هیچ جانور شناخته شدهای شباهت ندارد و درواقع به گونهی جنوبیکپی عفاری مربوط میشود. گونهای کوچک و شبیه شامپانزه که روی دو پا راه میرفته است. مهمترین گواه در مورد راه رفتن روی دو پا به استخوان لگن و زانو مربوط میشود. میتوان گفت که این گونه از کمر به پایین مشابه آدمی و از کمر به بالا شبیه شامپانزه است. شباهت نیمتنهی بالایی آنها به شامپانزه، لازمهی گذران بیشتر وقتشان مخصوصا هنگام خواب روی درختان بود که برای امنیت الزامی است. اما چرا آنها راست قامت شدند؟ احتمالا به خاطر یک انشقاق تاریخی در درهی گریت ریفت (شکاف بزرگ).
به درهی گریت ریفت در مرز کنیا میرویم که در حال حاضر یک صحرای خشک، داغ و بیآب و علف است. اما گذشتهی این منطقه بسیار متفاوت و متغیر بوده است، بهطوریکه محیط آنجا آمادهی فیلتر کردن برخی گونه از جانوران برای خلق گونههای متفاوت شده است. مثلا درهی سوگاتا که بخشی از درهی ریفت محسوب میشود، کاملا پوشیده از آب بوده و یک دریاچه کاملا عمیق را تشکیل میداده است. درواقع کل آفریقا گرم، مرطوب و پوشیده از جنگلهای بارانی بود. محیطی مناسب برای اجداد سلام، یعنی شامپانزهها و مشابه آنها.
اما بهتدریج بخشهایی از آفریقا شروع به خشک شدن کرد و جنگل انبوه جایش را به درختها و درختچههای پراکنده داد. حدود ۳ تا ۴ میلیون سال قبل در درهی ریفت بسترهای مختلفی شامل چمنزار، جنگلهای پراکنده، دریاچهها و رودخانهها شکل گرفت. فسیلهای باقیمانده از انواع حیوانات در این منطقه، گواهی بر این واقعیت هستند. این دگرگونیها، کاهش درختان و وجود علفها باعث خلق گونهای از جانوران شد که روی دو پا راه میرفتند. اما چگونه؟ انسان تنها پستانداری است که همیشه روی دو پا راه میرود. چرا گونهای از شامپانزهها ناچار شدند روی دو پا بایستند و راه بروند؟
چند فرضیه ارائه شده است، یا آنها راست ایستادند تا بتوانند از بالای علفهای بلند اطراف خود را ببینند؛ این موضوع برای دیدن محیط اطراف و امنیت آنها مهم بود. یا اینکه آنها راست ایستادند تا گرما را بهتر دفع کنند. در حالت ایستاده تماس بدن با نور خورشید کمتر میشود. اما همانطور که دانیل لیبرمن مطرح میکند، بهترین فرضیه این است که آنها راست ایستادند تا انرژی بیشتری را ذخیره نمایند. منظور چیست؟ شامپانزهها روی درختان خیلی چابک هستند، اما آنها هنگام راه رفتن روی زمین انرژی زیادی از دست میدهند.
آناتومی آنها بدین منظور طراحی نشده است و معمولا پس از حدود ۲ تا ۳ کیلومتر راه رفتن آنها کاملا خسته میشوند. اگرچه آنها بهدلیل وجود جنگل نیازی به اینقدر پیادهروی نداشتهاند. راه رفتن روی دو پا انرژی کمتری مصرف میکند بنابراین در زمان ناپدید شدن جنگلها و کاهش درختان این گونه که ایستاده راه میرفت، موفقتر عمل کرده است. آنها برای رسیدن به میوهها ناچار به راه رفتن در مسافتهای طولانی بودهاند. امروزه مشخص شده است که یک شامپانزه هنگام راه رفتن حدود ۴ برابر بیشتر از انسان انرژی مصرف میکند. این مقدار برای انشقاق یک گونه جدید راست قامت، کاملا قابلتوجه است.
اما انشقاق انسان از میمونها چه زمانی اتفاق افتاد؟ با تکنیک ساعت مولکولی در علم ژنتیک بهشیوهای کاملا علمی میتوان نشان داد که چه زمانی گونههای متفاوت از نیای مشترک خود جدا شدهاند. با این روش معلوم شده که جدایی انسان از میمون حدود ۶ میلیون سال قبل اتفاق افتاده است. یعنی برخلاف تصور، حتی لوسی حلقهی گمشده انسان و میمون محسوب نمیشود. اکنون این پرسش پدید میآید که جد واقعی ما چه کسی است؟ شکارچیان فسیل برای یافتن پاسخ این پرسش درهی گریت ریفت را مورد جستجوی دقیقتری قرار دادند، اما چیزی پیدا نشد.
در سال ۱۹۹۷ یک انسانشناس فرانسوی به نام میشل برونه تصمیم گرفت جستجوی خود را بهسمت غرب یعنی در حوالی شمال کشور چاد متمرکز کند. او و تیمش سرانجام پس از ۴ سال جستوجو توانستند جمجمهای از شکلافتادهای با قدمت ۶ میلیون سال را بیابند. لحظهی هیجانانگیزی بود، اما آیا این جمجمه اجداد ما بود یا فقط به یک میمون تعلق داشت؟ این جمجمه تومای نامگذاری شد و بررسیهای علمی دقیقی روی آناتومی آن انجام گرفت. درنهایت میشل پذیرفت که این جمجمه متعلق به یک راستقامت است، اما برخی دانشمندان نسبت به این موضوع تردید دارند. اگر حق با میشل باشد، تومای را میتوان بهعنوان جد آدمی در نظر گرفت.
اگرچه راستقامتها، شاخهی انسان را از شامپانزهها جدا کردند، اما این گونه برای حدود ۴ میلیون سال با مغز کوچکی شبیه شامپانزهها به شکل موفقیتآمیزی به حیات خود ادامه داد. درواقع راه رفتن روی دو پا ارتباط خاصی با بزرگ شدن مغز نداشته است. بااینحال برخی تفاوتهای جزیی بین مغز این گونه با شامپانزه در همین دوران شکل گرفت. مانند رشد آهستهتر مغز در دوران پیش از بلوغ و نیز نئوکورتکس کمی بزرگتر ،که هوش و تفکر را در بر میگیرد. این ادعا در جمجمهی سلام، توسط دانشمندان اثبات شده است.
در ۵۰۰ سال بعد فسیلی در این رابطه یافت نشده است، اما پس از این دورهی ناشناخته، سنگهایی با قدمت ۲.۵ میلیون سال کشف شدهاند که طبیعی نیستند. این سنگها توسط افرادی شکل داده شدهاند که درواقع آنها نخستین ابزارهای سنگی تاریخ محسوب میشوند. فسیل جدید و متفاوتی کشف شد؛ پیدایش انسان ابزارساز و گونهی هومو. گونهی هوموهابیلیس یا انسان ماهر (شکل بالا) با قدمتی بین ۱.۶ تا ۲.۵ میلیون سال پیش؛ یعنی پیدایش عصر هومو یا انسان. اگرچه هوموهابیلیس هنوز خیلی شبیه میمونها و گونهی لوسی ( استرالوپیتکوس) بود، اما یک تفاوت اساسی وجود داشت، مغز آنها حدود دو برابر بزرگتر شده بود.
چرا پس از میلیونها سال، این افزایش حجم به شکلی نسبتا ناگهانی در حدود دو میلیون سال قبل اتفاق افتاد؟ دانشمندان سرتاسر آفریقا را برای یافتن پاسخ این پرسش جستوجو کردند، سرانجام آنها در انتهای جنوبی درهی گریت ریفت چیزهایی یافتند. لایههای سنگی این منطقه حکایت از فعالیتهای تکتونیکی فراوانی دارد که نتیجه آن نوسانات شدید و سریع آبوهوا است. گاهی سبز با دریاچهای عمیق و پرآب و گاهی خشک و بیآب و علف. درهی گریت ریفت چندین بار به دریاچهای بزرگ و پر از آب تبدیل و سپس خشک شده است. نتیجهی این نوسانات، محیطی مرطوب همراهبا جنگل و رودخانه بود که پس از مدتی به چمنزارهای خشک تبدیل میشد و تکرار این تغییرات سریع در محیط نقش یک کاتالیزور را برای تکامل انسان بازی کرده است.
بررسی لایههای رسوبی کف اقیانوسها نیز مهر تاییدی بر ناپایداری آب و هوای شرق آفریقا دارد. گرد و غبارهایی که توسط باد از آفریقا به سمت اقیانوسها پرواز کردهاند، در اعماق آبها رسوب و اطلاعات جالبی را برای دانشمندان ذخیره کردهاند. در دورهی مرطوب غبار کمتری بر میخواست و لایههای رسوبی نازکتری تشکیل میداد، اما در زمان خشکسالی این لایهها ضخیمتر میشوند. با تعیین سن این لایهها پرده از راز مهمی برداشته میشود.
به مدت سه میلیون سال بین تومای و سلام با مغز کوچکشان، آب و هوای آفریقا پایدار و نسبتا خشک بود، اما پس از آن به مدت ۲۰۰ هزار سال آب و هوای منطقه پرنوسان شد، بهطوریکه بهصورت غیرقابل پیشبینی مرطوب و سپس خشک میشد. در همین زمان بود که ابزارهای سنگی یافتهشده درواقع انسان ابزارساز با مغز بزرگش پا به عرصهی وجود گذاشته است. یک نتیجهگیری منطقی از این پژوهشها و همزمانی رشد ناگهانی مغز با تغییرات شدید آبوهوا به دست میآید؛ آفریقا گهوارهی گونههای انساننمای فراوانی بوده است اما آب و هوای وحشی و ناپایدار مانند آزمونی سخت، شرایط را دشوارتر میسازد.
در نتیجه فیلترهای محیطی خشنتر شد و بسیاری از گونهها مثل لوسی و سلام که نتوانستند سازگار شوند، از میان رفتند. در عوض گونههایی همچون هموهابیلیس که از مغز بزرگتری برای حل مشکلات برخوردار بودند، به مسیر تکامل خود ادامه دادند. درنهایت پیدایش مغز بزرگ و گونهی انسان، مدیون آب و هوای وحشی آفریقا بوده است. تغییر و سازگاری با این تغییرات، تکامل آدمی را رقم زده است. این تغییرات آب و هوایی در طی این دو میلیون سال نیز ادامه یافت و اجداد ما با موفقیت توانستند از تمامی این شرایط سخت عبور کنند.
انسان امروزی بهعنوان باهوشترین موجود شناختهشده، درواقع محصول سختترین آزمونهای طبیعت در راستای تطبیقپذیری است. کاش میتوانستیم بفهمیم که زمین، طبیعت، موجودات زنده و خود ما چه جواهرات بسیار کمیاب و شاید نایابی در کیهان هستیم. دو میلیون سال قبل درهی گریت ریفت شاهد پیدایش نخستین نیایی است که میتوان آن را واقعا انسان نامید. در ادامه گونهای آشکار میشود که بهطرز شگفتی شبیه ما است؛ یک مهاجر دنیا، ابزارساز، شکارچی و از همه مهمتر رامکنندهی آتش و برپاکنندهی نخستین جوامع انسانی. این گونهی تمام عیار انسانی از شاخه خود ما یعنی هموساپینس جدا بودند.
گونهی هومواراکتوس بهعنوان اصلیترین نیای ما حدود ۱.۵ میلیون سال قبل در همان درهی گریت ریفت پا بهعرصه وجود گذاشت. اسکلت کامل یک هوموراکتوس در شمال کنیا و نزدیک دریاچه تورکانا توسط ریچارد لیکی و تیمش کشف شد. قدیمیترین اسکلت یک گونهی کاملا انسانی بهنام پسر تورکانا کشف شده بود. با پیدایش گونهی هومو، بازوها نسبت به میمونها باریکتر، پاها بلندتر و مغزها بزرگتر شد. با افزایش حجم مغز، هوش، خلاقیت و مراقبت از یکدیگر به گونه هومو گره خورد. هرچه مغز آدمی بزرگتر شد، دوران کودکی و زمان رسیدن به بلوغ افزایش یافت.
شامپانزهها حدود هفت سالگی بالغ میشوند در حالیکه این عدد برای انسانها به بیش از ۱۲ سال میرسد، اما چرا باید اینطور باشد؟ چرا فرگشت دورهی ناتوانی و آسیبپذیری آدمی را تا رسیدن به بلوغ افزایش داد؟ چون برای رسیدن به مغز بزرگتر، داشتن هوش تمام نقصها را جبران میکند و فرگشت نیز به خوبی این موضوع را در روند خود دارد. انسان بزرگترین مغز را نسبت به بدنش در میان جانوران دارد. اگر قرار بود رشد مغز داخل رحم اتفاق بیفتد، مغز کودک متولدشده از لگن عبور نمیکرد. قطر لگن بهطرز شگفتانگیزی تقریبا با مغز کودک در هنگام تولد برابری میکند.
پس از تولد، رشد مغز و تواناییهای یادگیری ادامه پیدا میکند و هرچه دوران رسیدن به بلوغ بیشتر باشد، رشد مغز کاملتر است. در مورد توانایی صحبت کردن گونهیهموراکتوس اختلاف نظر وجود دارد و برخی دانشمندان در این مورد شک و تردید دارند، اما در مورد ابزارسازی شکی نیست. ساخت ابزارهای سنگی درواقع نشانگر تولد تکنولوژی با این گونه است. داشتن ابزار که نشاندهندهی هوش بالا است، بسیاری از نقصهای فیزیکی را جبران میکند. با ابزار به هر نوع خوراکی میتوان دست یافت و همین تکنولوژی بسیار ابتدایی راز بقای گونه هومو است.
اما مغز بزرگ هزینههای پنهانی خاص خود را دارد و یکی از دردسرهای آن مصرف بیشتر انرژی است. امروزه مغز ما ۲۵ درصد انرژی بدن را به خود اختصاص میدهد. بنابراین هوموراکتوسها باید با مصرف کالری بیشتر، این هزینه را نیز جبران میکردند. گیاهان بهتنهایی از عهدهی تأمین این کالری بر نمیآمدند و در نتیجه گونهی انسان به سمت منابع گوشتی کشیده شد. کالری گیاهی را باید پیدا کرد و خورد، اما منابع گوشتی را باید شکار کرد. شکار یک حیوان نیازمند قدرت و سرعت است. نیاکان ما هیچکدام را نداشتند. جانداری کند، بدون چنگال و دندان قوی که تنها میتوانست شکار آسانی برای سایر باشد.
با این توضیحها هموراکتوس چگونه میتوانست گوشت خود را بهدست آورد؟ آنها متخصص دوی استقامت بودند، حتی در وسط روز. همانند انسان امروزی، گونه هموراکتوس نسبت به اجداد خود راحتتر و طولانیتر میدوید. این گونه مانند ما بیشتر موهای خود را از دست داده بود و توسط عرق کردن خنک میشد در نتیجه مشکلی برای دویدن طولانی نداشت. غدد عرق کلید موفقیت آنها بوده است اما دوی استقامت چه مزیت ویژهای به هوموراکتوس بخشید؟ بگذارید قبل از پاسخ این پرسش به یک موضوع جالب بپردازیم. اگرچه برخی چشمبسته هر مطلب علمی را میپذیرند، برخی نیز چشم بسته واقعیتهای علمی را رد میکنند.
حتی بزرگترین دانشمندان نیز از تمامی مکانیسمهای کشف و درک وقایع علمی در شاخههای دیگر آگاه نیستند، اما میدانند که بهترین کار اعتماد به فکتهایی است که توسط روشهای علمی بهدست میآیند. گونهی هومو بیشتر موهای خود را از دست داده بود، چگونه دانشمندان به این واقعیت رسیدند؟ توسط حشرهای به نام شپش. حتی برای مردم عادی نیز ناخودآگاه کلمه شپش با مو گره میخورد. گرچه بیشتر جانوران تنها یک نوع شپش را بهعنوان انگل حمل میکنند اما آدمی میزبان دو نوع شپش است.
یکی لابهلای موهای سر و دیگری در ناحیهی تناسلی. شپش ناحیهی تناسلی بسیار شبیه شپش گوریل ها است. زمانیکه اجداد ما پر مو بودند، شبیه دیگر جانوران حامل یک نوع شپش بودهاند، اما با از دست دادن موهای بدن، موهای سر و ناحیه تناسلی از یکدیگر دور افتادند. در این دوره، شپش اصلی انسان در موهای باقیمانده سر، ساکن و ناحیه تناسلی خالی از این حشره شد. اما زمانیکه آدمی به گوریلها نزدیک شد، شپش گوریل به ناحیهی تناسلی انسان راه یافت و در آنجا باقی ماند.
با تاریخگذاری ژنتیکی معلوم شد که شپش انسان و شپش گوریل (شکل پایین) حدود سه میلیون سال قبل از یکدیگر انشقاق یافتهاند. بنابراین شروع کاهش موی بدن اجداد ما به این دوران باز میگردد که در این صورت حتی به زمان لوسی نیز میرسد و در دورهی پسر تورکانا به بیشترین مقدار خود رسیده است. اکنون برگردیم به این پرسش که خنک شدن آدمی توسط غدد عرق که هوموراکتوس را متخصص دوی استقامت کرد، چگونه این شکار ضعیف را به شکارچی تبدیل کرد؟ بیشتر حیوانات در میانهی روز بهدلیل گرما از دویدن طولانی عاجزند و تنها میتوانند دوی سرعت کوتاه داشته باشند و برخی از آنها حداکثر ۱۵ دقیقه بدوند.
گونهی انسان با وجود غدد عرق و بدن بیمو که گردش هوا را روی پوست امکانپذیر میسازد، از تمام بدن خود برای خنک شدن بهره میبرد. به همین دلیل انسان میتوانست برای مدت طولانی بدود و تبدیل به شکارچی مقاومتی شود، اما چگونه؟ حتی امروزه بوشمنهای صحرای کالاهاری میتوانند به این پرسش پاسخ دهند. آنها در میانهی روز شکاری مانند کودو را انتخاب میکردند و تعقیب و گریز آغاز میشود. اگرچه سرعت کودو بیشتر است اما بوشمنها او را دنبال میکنند.
زمان استراحت و خنک شدن کافی برای کودو باقی نمیماند. این ماراتن در گرمای طاقتفرسا برای حدود ۴ ساعت ادامه مییابد و در نتیجه کودو در اثر حمله گرمایی از پا میافتد و بوشمنها به شکار خود میرسند. کنترل آتش نهتنها به هضم غذا و بزرگتر شدن مغز آدمی کمک بزرگی کرد بلکه امنیت آدمی را نیز در مقابل دیگر جانوران افزایش داد. اجداد ما به دور آتش حلقه میزدند و در این مکان امن و راحت احساس آسودگی میکردند. برخی دانشمندان معتقدند که این نوع گردهمایی، خود کمک شایانی به اجتماعی شدن گونهی انسان کرده است.
ظاهرا نیاز به جمع شدن دور آتش در ما نهادینه شده است و امروزه یکی از تفریحات ما محسوب میشود. اجتماعی شدن درنهایت راه را برای تحولی اساسی در مسیر تکامل آدمی باز کرد؛ مهاجرت. پس از میلیونها سال زندگی در آفریقا سرانجام گونه انسان تصمیم به ترک محل زندگی خود میگیرد. اگرچه به احتمال زیاد این یک مهاجرت اجباری بوده است، اما عمل بسیار جسورانهای بوده که شجاعت انجام آن تنها با تکیه به خصلت اجتماعی انسان بهدست آمده است. فسیلهای دمانیسی کشفشده در گرجستان، نشان میدهد که هموراکتوسها بلافاصله و بسیار زودتر از آنچه قبلا تصور میشد، آفریقا را ترک کردهاند.
حتی کشف فسیلهایی مانند گونه هوموفلورزینسیس در اندونزی، معماهایی را در مورد زمان مهاجرت ایجاد کرده است. بااینحال به نظر میرسد که دلیل اصلی مهاجرت اجداد ما یک تغییر آب و هوایی بود که علفزارها را از سمت آفریقا به سوی آسیا گسترش داده است. همراهبا علفزارها حیوانات و منابع غذایی نیز به سمت آسیا رانده شده است. آدمی نیز بهدنبال آنها مهاجرت بسیار تدریجی و کند خود را آغاز کرده است. صحرای سینا پلی بوده است تا آنها خود را به خاورمیانه و آسیا برسانند. کندی این حرکت باعث شده است برخی دانشمندان نام مهاجرت را نامناسب بدانند. درهرصورت در طول یک میلیون سال، گونهی هومو سرتاسر آسیا را از قفقاز تا اندونزی و حتی اروپا، پوشش دادند.
اکنون هوموراکتوس فاتح دنیای قدیم شده بود. دانشمندان حدس میزنند که این گونه بهمدت دو میلیون سال دوام آورده و آخرین گروه کوچک آنها حدود ۵۰ هزار سال پیش در آسیا منقرض شده است. این عدد شگفتانگیزتر میشود اگر بدانید که قدمت گونهی خود ما فقط ۲۰۰ هزار سال است. راز بقای طولانی و شگفتانگیز هوموراکتوس چه بود؟ مراقبت از یکدیگر در آنها کامل بود. فسیلی از این گونه در همان دمانیسی گرجستان نشان میدهد که یک پیرمرد تا دو سال بدون دندان زنده مانده است.
یعنی قبیله از او مراقبت میکرد و احتمال دارد که حتی غذای او را میجویدند و تحویلش میدادند. یک زندگی گروهی با کیفیت و پراحساس. حتی میتوان ساعات پایانی زندگی پسر تورکانا را حدس زد که چگونه با درد دندان و عفونت بدن و نوازشهای همگروهیهای خود جان میدهد. آنها غم را حس میکردند و غمخوار همدیگر بودند.
ظاهرا جسد این پسر توسط قیبله در یک مرداب شستشو داده میشود و توسط طغیان رودخانه همانجا دفن شده است و اسکلت کامل وی پس از حدود دو میلیون سال کشف میشود. این بود داستان موفقترین گونهی انسان در تاریخ. انسانهایی که بدون مذهب، ایدئولوژی، سیاست و حکومت یکدیگر را میفهمیدند، همدیگر را احساس میکردند و زندگی پر احساس آنها، التیامی بود بر تمام خطرات، سختیها، رنجها، غمها و دردهای ناشناختهای که این گونه از آدمی در طول زندگی خود با آنها دستوپنجه نرم میکرده است.
حدود ۶ میلیون سال پیش اجداد ما از شامپانزهها جدا شدند. از آن زمان تاکنون حداقل ۲۰ گونه از نیاکان انسان در درخت فرگشت شناخته شدهاند. به نظرمیرسد که همین اواخر و حدود ۵۰ هزار سال قبل، چهار گونهی متفاوت از انسان همزمان زندگی میکردهاند. اما چرا تمام این گونهها منقرض شدند و فقط ما بهعنوان گونهی هوموساپینس باقی ماندیم؟ بررسیهای ژنتیکی نشان میدهد که تمام انسانهای امروزی درواقع نوادگان یک گروه ۶۰۰ نفری هستند که از آفریقا به تمام دنیا مهاجرت کردند و دیگر گونهها همچون نئاندرتالها را به عقب راندند.
نئاندرتالها گونهی کاملا پیشرفته و موفقی بودند که اجدادشان بعد از هوموراکتوسها، آفریقا را به مقصد اروپا ترک کردند. نئاندرتالها کاملا پیشرفته بودند و حدود ۴۰۰ هزار سال در اروپای عصر یخبندان زندگی کردند. اما چرا با ورود گونهی ما آنها ناپدید شدند؟ با کشف یک جمجمه در هایدلبرگ آلمان، گونهی هوموهایدلبرگنسیس کشف شد. یک چاه غار در آتاپوئرکا واقع در شمال اسپانیا پرده از رازهای مهمی بر میدارد. در این چاه چندین قطعه استخوان یافت میشود که با کنار هم قرار دادن آنها ۳۰ اسکلت کامل نیم میلیونساله هوموهایدلبرگنسیس پدیدار میشود.
اما چرا ۳۰ اسکلت کنار هم؟ به نظر میرسد که آنها توسط خویشاوندانشان دفن شدهاند. کشف مراسم تدفین توسط یک گونهی پیشرفته. در همین مدفن یک تبر سنگی دست ساخته نیز پیدا شد. همه اینها نشان میدهد این گونه قادر به نمادگرایی بوده و ذهن آنها به باورهای پیچیده دست یافته است. آنها برنامهریزی میکردند و خودآگاه بودند؛ آغاز تکامل فکری در نیم میلیون سال پیش. این گونه به زندگی خود ادامه داد و با فتح اروپا به هومونئاندرتال تکامل یافت که نزدیکترین گونه به ما هستند.
اولین فسیل نئاندرتال در سال ۱۸۲۹ در درهی میوز بلژیک کشف شد. فسیلهای دیگری نیز در سرتاسر اروپا بهدست آمد که بررسیهای دقیق آنها نشان میدهد مغز آنها حتی کمی از ما بزرگتر بود، اما به نظر میرسد بخشهایی از مغز که به زبان، حافظه و تفکر مربوط میشود، از ما کوچکتر بوده است. بدن کوتاه و زمخت آنها برای مقابله با عصر یخبندان طراحی شده بود. رژیم اصلی آنها را گوشت شکارهای بزرگ مانند گاومیش و گوزن شمالی تشکیل میداده است. این گونه در حدود ۲۵۰۰۰ سال پیش منقرض میشود، اما چرا؟
به درهی شکاف بزرگ و انسانساز آفریقا باز میگردیم. حدود ۲۰۰ هزار سال قبل در همینجا گونهی جدیدی پیدا شد؛ هوموساپینس. انسان مدرن و گونهی خود ما. همانطور که جمجمهها و ابزار سنگی نشان میدهند، در آغاز تفاوت چندانی میان مغز و هوش هوموساپینس و نئاندرتالها وجود نداشت، اما به تدریج، مغز این گونه پیشرفتهتر از نئاندرتالها شد، چرا؟ تمام شواهد به تحولات آب و هوایی اشاره میکند. در همین دوره، زمین و گونه ما وارد یکی از طولانیترین عصر یخبندان میشود. حدود ۲۰۰ هزار سال قبل صفحات وسیع یخی از شمال زمین به سمت پایین آمدند و خشکسالی، بیشتر مناطق آفریقا را به بیابان تبدیل کرد.
تمامی انسانهای روی زمین بهطرز شگفتانگیزی ۹۹/۹ درصد شباهت ژنتیکی دارند. این در حالی است که انسانریختهایی مثل گوریلها، شامپانزهها و اورانگوتانها بین ۴ تا ۱۰ برابر ما تنوع ژنتیکی دارند. این عدم تنوع ژنتیکی در میان انسانها میتواند نشاندهندهی یک بحران تحلیل جمعیتی در طول تاریخ باشد. حدود ۱۴۰ هزار سال قبل بیشتر مناطق آفریقا غیر قابل سکونت شد و نیاکان ما به پناهگاههای معدودی در خط سواحل و مناطق کوهستانی رو آوردند. در همین زمان بود که گونه ما تا مرز انقراض پیش رفت. شواهد ژنتیکی نشان میدهد که کل جمعیت نیاکان ما تا حدود ۶۰۰ نفر تحلیل رفت.
کورتیس مارین معتقد است که آنها در خط ساحلی آفریقای جنوبی پناه گرفته بودند و این زندگی ساحلی باعث تغییر رفتار آنها شد، که خود منشا تفاوتهای بعدی و از جمله هوش و مغز پیشرفتهتر شد. آنها صدف جمعآوری میکردند و برای این کار رفتار ماه و جزر و مد را مد نظر قرار میدادند. از غذاهای دریایی استفاده میکردند و در عین حال به دور از ساحل شکار و دانهها و ریشهها را گردآوری میکردند. این شیوهی متنوع برای جمعآوری غذا و ادامه زندگی، هوش و استعداد بیشتری را میطلبید؛ تطبیقپذیری جدید برای یک زندگی جدید.
نیاکان ما بیش از ۱۴۰ هزار سال به این گونه زیستند و مدارکی از مغز پیشرفتهتر را از خود بهجای گذاشتند. ابزارهای سنگی پیچیدهتر نمونه ای از این ادعا است. ابزارهای تخصصیتر لازمهی بهرهگیری بیشتر از محیط اطراف و بقای آنها بوده است. آنها همچنین ابزارهای سنگی نمادین میساختند. اولین مدرک تاریخی استفاده از هنرهای زینتی با گل اخرای سرخ مربوطبه ۷۵۰۰۰ سال قبل در طول همان ساحل آفریقای جنوبی کشف شده است. در همین مکان صدفهای سوراخداری کشف شد که احتمالا بهعنوان گردنبند استفاده میشده است. آنها احتمالا بدن خود را نیز رنگآمیزی میکردهاند. انسان در این دوره برای اولینبار اطلاعات را خارج از ذهن خود ثبت و ذخیره کرد.
بدین گونه نیاکان ما در ۶۰۰۰۰ سال پیش با فرهنگ و تکنولوژی جدیدی پدیدار شدند. یک بار دیگر شرایط سخت آب و هوایی و هزاران سال خشکسالی در آفریقا موجب جهشی جدید در هوش و مغز گونه انسان شد. با بهبود آبوهوا، این گونه جدید اکنون آماده فتح دنیا شده بود. آنها از مسیر خاور میانه آسیا را درنوردیدند. یک موج مستقل نیز از همین مسیر به سمت اروپا رفت و به نئاندرتالها برخورد کرد و درنهایت باعث انقراض آنها شد، اما چگونه؟ برخی معتقدند این کاراز طریق آمیزش و ادغام آنها در گونهی ما صورت گرفته است.
پاسخ این پرسش در ژنتیک است، اما چه کسی میتواند از استخوانهای ۳۰۰۰۰ ساله نئاندرتالها نقشه ژنتیکی تهیه کند؟ اسوانتی پابو و تیمش از مؤسسهی ماکس پلانگ موفق به این کار افسانهای شدند. با کشف ژنوم نئاندرتالها و با استفاده از ساعت مولکولی معلوم شد که حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار سال پیش، آنها و گونهی ما نیای مشترکی داشتهاند. این زمان گونهای را هدف قرار میدهد که حدود نیم میلیون سال پیش آفریقا را ترک کردند؛ هومو هایدلبرگنسیس. این گونه همانطور که گفته شد در اروپا به نئاندرتالها تکامل یافتند و در آفریقا به گونه هرموساپنس تبدیل شدند.
اما آیا این دو گونه با یکدیگر در حد ادغام نئاندرتالها در انسان مدرن آمیزش داشتهاند؟ اگر انسانها و نئاندرتالها باهم آمیزش نداشته باشند، ژنومهای مشابه در نئادرتالها و انسانها میتواند در نتیجهی آن باشد که هر دو گونه، از اجداد آفریقایی مشترکی تکامل یافتهاند. اما نتایج یک پژوهش ژنتیکی جدید در اوایل سال ۲۰۱۶ حاکی از آن است که انسانهای امروزی و نئاندرتالها حدود ۱۰۰ هزار سال پیش، یعنی زودتر از آن چیزی که پیشتر تصور میشد، با هم آمیزش میکردهاند. شاید گونهی ما به تدریج نئاندرتالها را از سرزمین خود عقب راندند.
تمام شواهد، اعم از بدن کشیده و لاغرتر و نیاز به انرژی کمتر، رشد سریعتر جمعیت، تکنولوژی پیشرفتهتر، بهویژه در استفاده از نیزه و… حکایت از برتری گونهی ما در مقابله با نئاندرتالها دارد. بااینحال نوسانات آب و هوایی اروپا نیز به گرفتاری نئاندرتالها دامن زده بود. نئاندرتالها بهتدریج به سمت مناطق مرزی اروپا رانده شدند. طبق شواهد کنونی آخرین پناهگاه آنها صخرهی جبلالطارق در مرز جنوبی اسپانیا و در ۲۸۰۰۰ سال قبل بوده است. پس از این زمان آنها ناپدید شدند. در این دوره تنها یک نوع انسان بر زمین حاکم شد. گونهی ما به تمام قارهها مهاجرت کرد و نسل سایر هومونیدها را نیز از زمین برچید. این بار نیز فرگشت تطبیقپذیرترین انسان را برگزید.
در میان موارد مختلفی که اپل در 2019 WWDC رونمایی کرد، ۱۰ مورد متعلق به خودش نیست و از شرکتهای گوگل، سامسونگ، مایکروسافت و فیتبیت قرض گرفته، کپی کرده یا دزدیده است.
رویداد WWDC اپل (Apple) مملو بود از قابلیتها، اپلیکیشنها و ترفندهایی که برای زیبا و قدرتمندتر شدن دستگاههای اپل نسبت به گذشته طراحی شده بودند. در سپتامبر پیش رو، دستگاههای اپل این امکان را دارند که قابلیتهای جدیدی را در iOS 13، iPadOS و watchOS 6 امتحان کنند. این فناوریها چیزی کمتر از تحولی عظیم نیست.
درست است که بهروزرسانیهای جدید برای آيفونها، آیپدها و اپل واچها به زعم اپل تغییراتی چشمگیر و جذاب را به همراه میآورند، اما درواقع قابلیت جدیدی در این صنعت بهشمار نمیآیند؛ یا شاید بهتر است گفته شود آنها فقط برای کاربران اپل جدید هستند. عموم قابلیتهای معرفی شده پیشتر توسط سایر تولیدکنندگان و در محصولات خود بهکار گرفته شده بودند. در ادامه به برخی از قابلیتهای جدید اکوسیستم اپل اشاره خواهیم کرد که پیشتر و در برخی رقبا شاهد بهکار گیری آنها بودیم.
حالت تیره یا دارک مود
اپل، پیش از این برای نوار منو و داک (Dock) در نسخهی یوسمیتی سیستمعامل مک، تم تیره را معرفی کرده بود و کاربران سال گذشته آن را در برنامههای macOS Mojave نیز شاهد بودند؛ اما این حالت ویژگی جدیدی برای گوشیهای هوشمند نیست. گوگل مدتی است که از تم تیره در سیستمعامل خود استفاده میکند و سامسونگ هم با بازطراحی One UI در اوایل امسال، یک حالت تیره برای کل محیط رابط کاربری معرفی کرد. اپل معتقد است حالت تیرهی آن «به طرزی هوشمندانه و برای سهولت بخشیدن به مشاهدهی تکتک عناصر روی نمایشگر در تمامی اجزای سیستم طراحی شده است»؛ ولی باید این نکته را یادآور شد که کاربران گوشیهای گلکسی و پیکسل پیش از کاربران اپل از این ویژگی بهرهمند شده بودند.
اپلیکیشن مدیریت دانلود
این ویژگی به قدری با تأخیر به سیستمعامل اپل اضافه شد که دیگر نمیتوان هیچ اعتباری به خاطر آن برای اپل قائل شد. کاربران در iPadOS میتوانند با استفاده از یک برنامهی مدیریت دانلود به نام bonafide، فهرست همهی دانلودهای اخیر و دانلودهای در حال انجام را در سافاری ببینند و بهراحتی ازطریق پوشهی Downloads در شاخهی Files به آنها دسترسی داشته باشند. در مورد کاربران اندروید قضیه فرق میکند؛ آنها اصلا به خاطر نمیآورند که آیا زمانی بوده که چنین قابلیتی در گوشیهایشان وجود نداشته باشد.
اپ استور برای WatchOS
قابلیت جستوجو، دانلود و نصب اپلیکیشنها روی مچ دست، اتفاق مهمی برای ساعتهای اپل و سیستمعامل WatchOS محسوب میشود. اما راهاندازی پلی استور مختص ساعتهای هوشمند تحت اندروید توسط گوگل در سال ۲۰۱۷ اتفاق مهمتری بود. گوگل حتی به توسعهدهندگان این اجازه را داد که اپلیکیشنهایی مخصوص این ساعتها بسازند. البته، وضعیت سیستمعامل Wear OS و دستگاههای سازگار با آن هنوز فاصلهی زیادی با حالت مطلوب دارند؛ اما گوگل حداقل میتواند ادعا کند که قبلتر از اپل توانسته است ساعتهای خود را از سایر محصولاتش مستقل کند.
ویجتهای هوماسکرین آیپد
مقالههای مرتبط:
یکی از بزرگترین محصولات معرفیشده در WWDC بدون شک، سیستمعامل iPadOS است. سیستمعامل جدید که خیلی دیر منتشر شد و طرفداران آیپد را بهشدت هیجان زده کرد، بالاخره توانست اپل را از محدودیتهای iOS که از ابتدا برای گوشیهای همراه طراحی شده بود برهاند و آیندهی تبلتها را بهعنوان یک جایگزین واقعی برای مک روشن کند.
قابلیتهای جدید زیادی در این سیستمعامل به چشم میخورد. بهعنوان مثال به ویجتهایی که روی هوم اسکرین آن نگاه کنید. این ویجتها که برخی آن را مهمترین تغییر صورتگرفته در این سیستمعامل میدانند، اولینبار در سال ۲۰۱۱ همراهبا اندروید و در نسخهی هانیکامب برای تبلتها معرفی شدند. وضعیت تبلتهای اندرویدی در حال حاضر موضوع صحبت این مقاله نیست؛ ولی به نظر میرسد که گوگل حداقل این کار را بهتر از اپل انجام داده است.
مرورگر دسکتاپ در آیپد
بالاخره بعد از مدتها زمانی خواهد رسید که سافاری دیگر مرورگر موبایلی پیشفرض برای وبسایتها نباشد. اپل اکنون به این نتیجه رسیده است که کاربران آیپدها لیاقت آن را دارند که در زمان کار با اینترنت، تجربهای مانند کاربران مک داشته باشند. بنابراین، نسخهی دسکتاپ سافاری را بهطور کامل برای iPadOS ارائه کرد. بااینحال، هر کاربری که تا به حال از تبلتهای کروم استفاده کرده باشد به این موضوع خواهد خندید؛ چرا که آنها در تمام این مدت مرورگری کامل برای خود داشتهاند.
نگاهی دقیق به محیط اطراف با Look Around
اپل، علاوهبر بازسازی کامل دادههای نقشههای خود در ایالات متحده و افزودن جزئیات دقیقتر و مسیرهای صحیحتر، اکنون دست به معرفی برنامهای (Look Around) زده است که این امکان را به کاربران میبخشد شهرهای مختلف را بهصورت سهبعدی ببینند، دید ۳۶۰ درجه داشته باشند و حرکتی یکپارچه در خیابانها داشته باشند. کمی آشنا به نظر میرسد؟ چون اصلا ایدهی جدیدی نیست. این برنامه را گوگل Street View مینامد و عمر آن به قدمت عمر آیفون است.
تشخیص صدا توسط هوم پاد
هم زمان با انتقاداتی که از هوم پاد (HomePod) از طرف کاربران گوگل هوم (Google Home) مطرح میشود، اپل بهشدت تلاش میکند تا اسپیکرهای هوشمند خود را وارد خانههای مشتریان کند. علاوهبر اضافهشدن صدای جدید به سیری (Siri) که حالا با ظرافت بیشتری صحبت میکند، هومپاد اکنون میتواند صدای کسی که با او صحبت میکند را تشخیص میدهد و پاسخی متناسب با صاحب صدا به او میدهد. اما اضافه شدن این قابلیت توسط گوگل به دستیار صوتی اختصاصی آن که سال گذشته انجام شد، رخداد جذابتری بود.
کیبورد QuickPath
اپل طوری از QuickPath Typing تعریف میکند که گویی موفق به ساختن محصولی منحصربه فرد شدهاند:
بدون اینکه مجبور باشید انگشتتان را برای تایپ یک کلمه از روی نمایشگر بلند کنید، تنها آن را از روی یک کاراکتر به کاراکتر دیگر بکشید (swipe). الگوریتم یادگیری ماشین که روی دستگاه نصب شده است بهراحتی مسیری که انگشتان روی صفحه پیمودهاند را شناسایی و آن را به کلمه تبدیل میکنند. مثل آب خوردن.
شاید کاربران به خاطر نیاورند که اولینبار تایپ سوایپ زمانی معرفی شد که از آيفون چیزی جز یک ایده در ذهن استیو جابز وجود نداشت. گوگل از سال ۲۰۱۶ از این روش تایپ در صفحه کلید Gboard استفاده میکند و زمانیکه اپل حق انتخاب صفحه کلید دلخواه را به کاربرانش بخشید، گوگل نسخهای از صفحه کلید خود را برای کاربران iOS منتشر کرد.
توجه به سلامت زنان با Cycle Tracking
میتوان مجموعهی متنوعی از ابزارهای جدید مخصوص حفظ سلامت و تناسب اندام را در watchOS 6 یافت. اما هیچکدام از آنها به اندازهی اپلیکیشن Cycle Tracking برای زنان حائز اهمیت نیست. این برنامه به زنان کمک میکند تا چرخهی قاعدگی و علائم آن را روی مچ دست خود ثبت کنند. فیتبیت (Fitbit) سال پیش اقدام به راهاندازی چنین برنامهای کرد و برنامهی مشابه Clue برای پیگیری دوران بارداری و سیکل قاعدگی زنان نیز توسطGmbH برای سیستمعاملهای اندروید، آیاواس و اپلواچ منتشر شده بود. تلاش هایی که اپل انجام میدهد قابل درک و قابل ستایش است؛ اما اینها نوآوری نیستند؛ بلکه بیشتر ویژگیهایی هستند که زمان نسبتا زیادی از تولد آنها میگذرد.
کنترل صوتی با Voice Control
یکی از جذابترین بخشهای رویداد WWDC 201، دیدن نمایشی از کاربری دارای معلولیت بود که روی صندلی چرخداری نشسته بود و بهراحتی با مک کار میکرد. او بهراحتی فایلهای خود را جستوجو میکرد، عکس به اشتراک میگذاشت، پیام ارسال میکرد؛ همه و همه بدون ماوس. تمامی این موارد بخشی از قابلیت جدید کنترل صوتی (Voice Control) در اپل است که از دستورها جامع و قابل درک برای برقراری ارتباط با برنامهها استفاده میکند. همچنین، میتوان از برچسبهای شمارهگذاریشده برای انتخاب راحتتر آیتمها و کلیک روی آنها بهره برد. اما درست است که این برنامه، تحولاتی سرنوشتساز در زندگی کاربران دارای معلولیت ایجاد میکند ولی اگر آنها یک کامپیوتر شخصی تحت ویندوز ۱۰ داشتند، خیلی پیش از این میتوانستند چنین تغییراتی را تجربه کنند. تشخیص صدای ویندوز (Windows Speech Recognition) اولینبار در ویندوز ۷ معرفی شد و روشی کامل و جامع برای کنترل تمامی بخشهای کامپیوتر است؛ در این صورت کاربران حتی نیازی به ماوس یا صفحه کلید ندارند و از همان روش شمارهگذاری و شبکهسازی استفاده میکنند.
ایسر یکی از باسابقهترین برندهای تولید کامپیوتر و تجهیزاتی جانبی در آسیا محسوب میشود و در رتبهی پنجم بزرگترین تولیدکنندههای کامپیوتر شخصی در جهان قرار دارد.
ایسر (Acer) شرکتی تایوانی با بازاری بینالمللی است که در حوزهی کامپیوتر و الکترونیک فعالیت میکند. مرکزمدیریت این شرکت در شهر نیوتایپه در تایوان قرار دارد. ایسر انواع محصولات از کامپیوترهای شخصی دسکتاپ،لپتاپ، تبلت، کامپیوترهای سرور، دستگاههای ذخیرهسازی و دستگاههای واقعیت مجازی تا نمایشگر، گوشیهای هوشمند و لوازم جانبی را تولید میکند. یکی از زیربرندهای مشهور ایسر نیز بهنام Predator و با تمرکز بر کامپیوترهای مخصوص بازی فعالیت میکند.
ایسر تا ابتدای دههی ۲۰۰۰ مدل کسبوکاری تولیدی داشت. آنها با شروع قرن ۲۱ تصمیم گرفتند تا تمرکز خود را روی طراحی، بازاریابی و فروش محصولات بگذارند. بههمیندلیل اکنون اکثر محصولات ایسر طبق قراردادهای تولیدی و توسط شرکتهای دیگر ساخته میشوند. امروز ایسر بهعنوان پنجمین تولیدکنندهی بزرگ کامپیوترهای شخصی در جهان شناخته میشود و علاوهبر فعالیت در تولید محصولات، روی خدمات جدیدتر همچون خدمات ابری و اینترنت اشیاء هم متمرکز شده است.
مرکز مدیرین ایسر در شهر نیوتایپه
تاریخچهی تأسیس
شرکت ایسر در یکم اوت سال ۱۹۷۶ توسط استن شیه، کارولین یه و جورج هوانگ تأسیس شد. استن شیه از کارآفرینان و فعالان مشهور تایوانی بود که تا سال ۲۰۰۵ هم در سمت مدیریت ایسر باقی ماند. او در سال ۱۹۴۵ با نام کامل شیه چن جونگ متولد شد و در دانشگاه ملی چیائو تانگ به تحصیل پرداخت. شیه تحصیلات خود را در رشتهی ریاضیات ادامه داد و با رتبهی بالا فارغالتحصیل شد. او سپس نام غربیتر استن را انتخاب کرد. استن پس از دریافت مدرک کارشناسی ارشد در سال ۱۹۷۲، فعالیت کاری خود را بهعنوان مهندس طراح در کوالیترون اینداستریال شروع کرد.
اولین جلسهی بنیانگذاران مولتیتک
استن تنها چند سال توانست زندگی کارمندی و استخدامی را تحمل کند و در سال ۱۹۷۶، روحیهی کارآفرینی به او غلبه کرد. او بههمراه تعدادی از دوستانش شرکت مولتیتک اینترنشنال را با سرمایهی اولیهی ۲۵ هزار دلار تأسیس کرد. اولین محصولات شرکت مولتیتک، دستگاههای بازی همراه بودند و بهمرور، واردات و توزیع نیمههادیهای خارجی نیز به فعالیت آنها افزوده شد.
در سال ۱۹۸۱ تغییرنام مهم شرکت مولتیتک رخ داد. استن نام شرکت را به ایسر تغییر داد که در زبان لاتین بهمعنای دقیق یا تیز تعریف میشود. MicroProfessor محصولی بود که توسعه و شهرت بینالمللی ایسر را شروع کرد. این دستگاه آموزشی، اثباتی بر قدرت طراحی و تولید برند تایوانی بود.
اولین دفتر مولتیتک
پس از موفقیت در عرضهی محصولات اولیه، نوبت به افزایش تولید رسید. ایسر از سال ۱۹۸۳ وارد صنعت تولید کامپیوتر شد و محصولات برندهای بزرگ آن زمان را برای فروش به شرکتهای بزرگتر تولید میکرد. آنها بهمرور ساختار عمودی را برای تولید محصولات به کار گرفتند و یکی از مثالهای موفق این روند مدیریت و تولید در آن سالها بودند.
استن در مدیریت شرکتش از روشهای مدرنتری نسبت به شرکتهای شرقی آن زمان استفاده میکرد. در سال ۱۹۹۵ مقالهای در مجلهی فورچن او را اینگونه معرفی کرد:
ترکیبی از علاقه ی شدید به مهندسی، سبک تجارت چینی، مدیریت آوانگارد و کارآفرینی بینالمللی که رویا و چشماندازهای بلندپروازانه دارد.
کارمندان اولیهی مولتیتک
بنیانگذار و مدیرعامل جوان ایسر، ترکیبی از استعدادهای بالا را به کار گرفت تا شرکت نوپایش را در مسیر دشوار پیش رو، هدایت کند. او فرهنگ سازمانی مدرن و مبتنی بر همکاری ایجاد کرده بود که برخلاف فرهنگ موجود تایوانیها یعنی مدیریت خرد، استخدام براساس روابط و منفعتطلبی بود. البته همسر استن بهعنوان اولین حسابدار شرکت مشغول به کار بود، اما او میگفت فرزندانش باید جای دیگری به جز ایسر برای کار پیدا کنند.
از شیوههای مدیریتی خاص استن میتوان به اهمیت ندادن به چارچوبهای زمانی اشاره کرد. او برخلاف بسیاری از مدیران شرقی اعتقادی به محدودیتهای ساعت کاری نداشت و حتی در مراکز تولیدی هم آن را رعایت نمیکرد. استن همچنین در سال ۱۹۸۴ اولین برنامهی اهدای سهام به کارمندان را در تایوان اجرا کرد. در مدت چهار سال، سه هزار کارمند ایسر سهامدار شرکت نیز بودند.
دفتر ایسر در آمریکا
در سال ۱۹۸۱ یک تصمیم استراتژیک مهم از سوی مدیران ایسر اتخاذ شد. آنها شرکتی بهنام Third Wave Publishing Corp تأسیس کردند که بخشهایی از فرایندهای طراحی را انجام میداد. استفاده از عبارت موج سوم در نام شرکت جدید، بهمعنای سومین دورهی زمانی مهم در تاریخ صنعت تایوان بود. دورهی اول با دزدی و سوءاستفاده از پتنتهای دیگر شرکتها تعریف میشد، دورهی دوم زمان ساخت محصولات کپی بود و دورهی سوم از دیدگاه ایسر، به نوآوریهای فناورانه اختصاص داشت.
سهام اهدایی به کارمندان ایسر
ایسر چند سال پس از تأسیس، مسیر خود را از بسیاری از رقبای هموطن جدا کرد. آنها بهجای ساخت طراحیهای شرکتهای دیگر، مراکز تحقیق و توسعه و طراحی اختصاصی خود را تأسیس کردند. از دستاوردهای اولین گروه تحقیق و توسعهی ایسر میتوان به ساخت اولین سیستم کامپیوتری با زبان چینی اشاره کرد. در سال ۱۹۸۶ نیز ایسر پس از کامپک دومین شرکتی بود که کامپیوتر شخصی مبتنی بر پردازندههای ۳۲ بیتی Intel 386 تولید کرد.
اولین کامپیوتر ایسر مبتنی بر اینتل ۳۸۶
برند تایوانی در سال ۱۹۸۸ سهام خود را در بازار سهام عرضه کرد و سود خالص ۲۵ میلیون دلار را در آن سال گزارش داد. از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۸، رشد سالانهی ایسر نزدیک به ۱۰۰ درصد گزارش میشد.
عرضهی عمومی سهام ایسر
چالشهای توسعهای
در سالهای پایانی ۱۹۸۰ و حدودا ۱۰ سال پس از شروع فعالیت ایسر، برخی چالشهای داخلی و خارجی به آنها فشار وارد کرد. مشکلات داخلی کاملا غیرمنتظره بودند و فشارهای اولیهی شدیدی به ایسر وارد کردند. شیه در سال ۱۹۸۹ لئونارد لیو را با سابقهای ۲۰ ساله از IBM استخدام کرده و بهعنوان مدیر اجرایی ایسر آمریکا انتخاب کرد.
اولین کامپیوتر ۱۶ بیتی ایسر
لیو مدرک دکترای علوم کامپیوتر خود را از دانشگاه پرینستون دریافت کرده بود و یکی از مدیران ارشد چینی-آمریکایی در IBM (مشهور به آبی بزرگ) بود. سالهای فعالیت در IBM، لیو را به فردی با سبک مدیریتی خاص این شرکت بدل کرده بود که بعدها چالشهایی را برای ایسر بههمراه داشت. رفتارها و روشهای او برخلاف استن بود که فرهنگ سازمانی ترقیخواهی را در ایسر پیاده کرد. بههرحال لیو پس از مدتی تصمیم داشت تا سیستم مدیریت ایسر را متمرکزتر کند. درنهایت لیو به مشکلاتی با استن بر خورد که منجر به درگیریها و تغییرات مدیریتی در ابتدای دههی ۱۹۹۰ شد.
با شروع دههی ۱۹۹۰، ایسر که درگیر مشکلات داخلی بود، متوجه بلوغ سریع بازار و صنعت کامپیوتر شد. در آن سالها کامپیوتر دیگر بهعنوان صنعتی با حاشیهی سود بالا شناخته نمیشد و شرکتها نیز با سرعت بالایی رشد میکردند. جنگهای قیمتی، قیمت قطعات را به سرعت پایین بردند و افزایش ارزش دلار تایوان هم موجب گران شدن محصولات تولیدی در آن کشور شد. در مجموع همهی چالشهای ایجادشده، سودآوری برای شرکتهای تایوانی به چالشی بزرگ بدل شد.
دفتر ایسر در آلمان
چالشهای قیمتی و افزایش ارزش دلار تایوان باعث شد تا سوددهی ایسر در سالهای ابتدایی دههی ۱۹۹۰ کاهش یابد. برند تایوانی از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۰، فروش خود را از ۵۳۰/۹ میلیون دلار به ۹۷۷ میلیون دلار رساند، اما بهخاطر افزایش قیمتها، سوددهی از ۲۶/۵ میلیون دلار به ۳/۶ میلیون دلار رسید. در سال ۱۹۹۱ اولین رکورد ضرردهی ایسر با مقدار ۲۲/۷ میلیون دلار ثبت شد. بیش از ۲۰ میلیون دلار از خسارت مذکور از سوی ایسر آمریکا به شرکت تحمیل شد. زیرمجموعهای که از همان ابتدای تأسیس، چالشهای متعددی را به برند مادر تحمیل کرد.
شرایط مالی دههی ۱۹۹۰ بهقدری برای ایسر دشوار شد که حتی شیه، دفاتر مدیریتی شرکت را فروخت. ارزش سهام آنها ۵۰ درصد نسبت به قیمت عرضهی اولیه کاهش یافت و دفاتر مدیریتی نیز در سال ۱۹۹۲ فروخته شدند.
رونمایی از کامپیوترهای چندرسانهای ایسر اسپایر
استن شیه همیشه به خرید و ادغام و در اختیار گرفتن فناوریهای تولید و مدیریت جدید تمایل داشت. او در اوج مشکلات دههی ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ هم برنامههای متوقف نکرد. اولین هزینهی سنگین به مقدار ۲۴۰ میلیون دلار و با همکاری تگزاس اینسترومنتس و چاینا دولوپمنت کورپوریشن انجام شد. شرکت حاصل این سرمیگذاری، اولین کارخانهی تولید DRAM را در تایوان تأسیس کرد.
نیمی از محصولات شرکت تولیدکنندهی DRAM به ایسر فروخته میشدند و سایر به بازارهای جهانی صادر میشد. فعالیتهای این شرکت، انتقاداتی را از سوی کارشناسان صنعت بههمراه داشت که متوجه عرضهی بیش از اندازهی DRAM در بازار جهانی شدند.
بیل گیتس در مراسم داخلی ایسر
ایسر علاوهبر تأسیس شرکت جدید، مرکز تولیدی خود را نیز توسعه داد. آنها تنها ۳۶ میلیون دلار هزینه برای بازاریابی مرکز تولیدی در نظر گرفتند. بهعلاوه خرید و ادغامهایی هم در آمریکا و آلمان انجام شد که انتقاد کارشناسان و شک آنها از پیشرفت ایسر را به همراه داشت. جاکانات دوباشی از کارشناسان فایننشال ورلد، آن سالها در مقالهای نوشت که تلاشهای ایسر زمانبندی نامناسبی دارند و بهنوعی یک قمار محسوب میشوند.
بحرانهای پیدرپی برای برند تایوانی، بنیانگذار آن را مجبور به استعفا در سال ۱۹۹۲ کرد. شیه متن استعفای خود را در ابتدای سال به هیئتمدیره ارائه کرد، اما آنها با درخواست او موافقت نکردند. سه ماه بعد، لیو تقاضای استعفا داد که این بار با موافقت هیئتمدیره روبهرو شد. درنهایت ۶ ماه پس از نامهی استعفای شیه، او مجددا به فعالیتهای مدیریتی روزمره در ایسر و زیرمجموعهی آمریکایی آن بازگشت. از آن زمان استراتژیهای انقلابی متعددی در ایسر پیاده شد که آنها را بار دیگر به فهرست برترینهای صنعت کامپیوتر بازگرداند.
رونمایی از اولین لپتاپ چندکارهی جهان توسط ایسر
بازگشت به اوج
شیه در سال ۱۹۹۵ مقالهای در فایننشال ورلد نوشت و تعریف خود از صنعت تایوان و وضعیت موجود بازار را شرح داد. او صنعت تولید کامپیوتر در تایوان را با رستورانهای چینی مقایسه کرد و نوشت:
غذای چینی خوب است و همهجا پیدا میشود، اما هیج تصویر یکپارچهی جهانی یا کیفیت ثابتی در آن مشاهده نمیکنیم.
تعریف بالا شباهت زیادی به صنعت کامپیوتر تایوان داشت. از نظر شیه با وجود این که اکثر کامپیوترهای شخصی در تایوان ساخته میشدند، اما با برندهای متعدد آمریکایی و ژاپنی و کیفیتهای متفاوت به فروش میرفتند. شیه تصمیم داشت تا ایسر را به مکدونالد دنیای کامپیوتر تبدیل کند. رستوران فستفودی که تصویر برندی جذاب و جهانی و کیفیتی یکپارچه و ثابت را به مردم ارائه میکرد.
اولین لپتاپ فیبر کربنی دنیا
پیادهسازی تغییر مورد نظر شیه، نیاز به تغییراتی اساسی در ماهیت تولید و توزیع ایسر داشت. آنها بهجای مونتاژ کامپیوترها در تایوان (که بیش از یک دهه انجام داده بودند)، قطعات را به ۳۲ منطقهی گوناگون در جهان صادر کردند تا فرایند مونتاژ در آن محلها انجام شود. استن قطعات کامپیوتری همچون کیس، کیبورد و ماوس را شبیه به مواد غذایی مانند سس و خردل میدانست که قابلیت جابهجایی با سرعت پایینتر و نگهداری طولانیمدتتر داشتند.
در مقابل قطعات بالا، مادربورد کامپیوتر قرار میگرفت که باید با جدیدترین فناوری روز تولید و جابهجا میشد. از نظر استن، مادربورد شبیه به گوشت همبرگر بود که باید سریع و تازه جابهجا میشد و بههمین دلیل آنها از باربریهای هوایی برای انتقال به مراکز مونتاژ کمک گرفتند. درنهایت پردازندههای مرکزی قرار داشتند که از نظر بنیانگذار استن شبیه به پنیرهای بسیار گرانقیمت برای همبرگر بودند. چنین تعاریف و رویکردهایی از سوی استن، او را مشهور به ری راک (مدیر افسانهای مکدونالد) دنیای کامپیوترهای شخصی کرد.
برندهای بزرگی که توسط ایسر خریداری شدند
رویکرد جدید ایسر، هزینههای جابهجایی را در شرکت کاهش داد و باعث شد تا برند تایوانی جدیدترین فناوریهای روز را در محصولات خود بهکار گیرد. شیه زبان برند ایسر را بهگونهای تغییر داده بود که فناوریهای روز و نوآوری را با اصطلاح «تازه» معرفی میکردند. رویکردهای جدید باعث شد تا ایسر از فناوریهای سطح پایین شرکتهای دیگر استفاده نکند و شانه به شانه با توسعههای جاری در صنعت همراه شود.
مقالههای مرتبط:
در سال ۱۹۹۲ ایسر از سیستم یونیکس چندکاربرهی خود رونمایی کرد و سپس نوبت به کامپیوترهای شخصی مبتنی بر پردازندههای ۳۸۶ و ۴۸۶ رسید. در همان سال، شبکهی پشیبانی بینالمللی از سوی برند تایوانی معرفی شد که عنصری حیاتی در موفقیت همهی بازیگران صنعت کامپیوتر در آن سالها بود. ایسر در سال ۱۹۹۳ از کامپیوتر شخصی رونمایی کرد که مجهز به تراشهی RISC و جدیدترین نسخه ازسیستمعامل ویندوز شرکت مایکروسافت بود.
استن شیه تصمیم داشت تا مفاهیم فستفود را بهصورت کامل در دنیای کامپیوترهای شخصی و سطح خردهفروشی پیاده کند. او میخواست به کاربران امکان انتخاب قطعات داخلی براساس نیازها را بدهد. ایسر این مفهوم را ابتدا در یک خردهفروشی اختصاصی در تایپه پیاده کردند. فرایند بهگونهای بود که ایسر را بیش از همیشه به جایگاه فستفود دنیای کامپیوتر نزدیک میکرد. در آن فروشگاه از زمان سفارش تا تحویل و شروع به کار کامپیوتر مشتری، تنها دو ساعت زمان نیاز بود.
نمونههای اولیهی ایسر اسپایر
بنیانگذار ایسر در پیادهسازی استراتژی «برند جهانی، تأثیرگذاری محلی» موفقیت بالایی داشت. او با پیادهسازی همین استراتژی توانست مفهوم فستفود را در دنیای کامپیوتر پیاده کند. ایسر در آن سالها بهجای تأسیس زیرمجموعههای متعدد با کنترل مرکزی، شبکهای از دفاتر وابستهی خودکار ایجاد کرده بود که دقیقا شبیه به شعبههای فستفود عمل میکردند. هر شعبه توسط گروهی از افراد محلی اداره میشد که تنظیمات محصولات، استراتژیهای قیمتگذاری و برنامههای تبلیغاتی را براساس مشخصات محل فعالیت خود پیاده میکردند.
هر شعبهی جهانی ایسر عموما تنها یک کارمند تایوانی داشت که ارتباطات بین سازمانی را بر عهده میگرفت. مدیریت فروش و بازاریابی بهگونهای بود که سیستم را کاملا مخالف با روندهای ساختاری سنتی تعریف میکرد که به یک دفتر مرکزی واحد گزارش میدادند. در ساختار ایسر، مجموعهای از دفاتر با اهداف و ارزشهای مشترک کار میکردند که نام، هویت و لوگوی مشترک، آنها را متحد میکرد.
ایسر اسپایر تایملاین
استراتژی ایسر، به هر شعبه ظاهری شبیه به یک شرکت محلی میداد. تصویری که منافع زیادی برای هریک از آنها بههمراه داشت که از همه مهمتر میتوان به قابلیت مخفی کردن ریشههای تایوانی ایسر اشاره کرد. در آن سالها با وجود پیشرفتهای متعدد تایوانیها، هنوز عبارت «ساخت تایوان» تأثیری منفی در ذهن بسیاری از مشتریان میگذاشت. دراینمیان استن به ریشههای شرکتش افتخار میکرد، اما اکثر شعبهها مخفی کردن تایوانی بودن برند را منجر به افزایش بازدهی فروش میدانستند.
جهانیسازی برند
ظهور و گسترش جهانی برند ایسر با استراتژی شبیه به بازی چینی Go انجام شد. آنها بهجای ورود سریع به بازارهای بزرگ، ابتدا بازارهای اطراف کوچک را احاطه کردند. تایوانیها پیش از ورود به آمریکا، بازارهای نزدیک را هدف قرار دادند. بهعنوان مثال بازارهای کمرونقتر آمریکای لاتین، جنوب شرق آسیا و غرب آسیا، مقاصد اصلی ایسر بودند. تا سال ۱۹۹۵، ایسر به بزرگترین برند کامپیوتر در مکزیک، بولیوی، شیلی، پاناما، اروگوئه، تایلند و فیلیپین تبدیل شده بود. البته روشن است که تایوان نیز در این فهرست قرار داشت!
ایسر اسپایر S3 اولین اولترابوک ایسر
روشهای توسعهی جهانی ایسر بازدهی خوب و سریعی داشتند و بسیاری از تصمیمهای غلط گذشته را به فراموش سپردند. در سال ۱۹۹۹ رکورد سوددهی شرکت با ۷۵ میلیون دلار شکسته شد که ۴۳ درصد از آن به شرکت تولید DRAM اختصاص داشت. چنین فروشی، رکورد بالاترین سال بازدهی صنعت DRAM را به خود اختصاص داد. روند توسعه بهحدی خوب پیش رفت که ایسر را از رتبهی ۱۴ به ۹ برترین تولیدکنندههای کامپیوتر در جهان رساند که اچپی، دل و توشیبا را پشت سر گذاشت. در سال ۱۹۹۴ فروش کل شرکت به ۳/۲ میلیارد دلار رسید که سود ایسر را به ۲۰۵ میلیون دلار رساند. چنین پیشرفتی موجب ثبت اولین رکورد سوددهی ایسر آمریکا نیز شد.
از میانههای دههی ۱۹۹۰، توسعهی جهانی علاوهبر مونتاژ، در تولید نیز خلاصه میشد. در سال ۱۹۹۴ یک مرکز تولید کیبورد و ماوس در مالزی تأسیس شد. از مقاصد دیگر تایوانی ها میتوان به فیلیپین اشاره کرد که میزبان کارخانهی تولید سیدی رام و مادربورد ایسوس شد. آنها قصد داشتند تا در سالهای بعد مراکزی را در آرژانتین، شیلی، تایلند، دوبی، آفریقای جنوبی، برزیل، هند، چین و شوروی سابق نیز تأسیس کنند.
ایسر اسپایر S5 باریکترین لپتاپ سال ۲۰۱۲
استن شیه در سال ۱۹۹۴ ایدهی بلندپروازانه و انقلابی دیگری را برای شرکتش بیان کرد. او میخواست ایسر را به ۲۱ کسبوکار کوچکتر با ساختار سهامی عام تقسیم کند که Acer Inc بین ۱۹ تا ۴۰ درصد از سهام هریک از آنها را در اختیار داشته باشد. هدف از این تصمیم، ایجاد حس استقلال در زیرمجموعهها بود تا رقابت سالم و روحیهی کارآفرینی در آنها تقویت شود. بهعلاوه بهبود تحقیق و توسعه و همچنین جذب سرمایه ازطریق ارائهی سهام شرکتها نیز جزو اهداف شیه بودند.
مایکل زیمرمن، نویسنده پیسی ویک در مقالهای در سال ۱۹۹۴ به بررسی دلایل تصمیم استن شیه پرداخت. او علاوهبر موارد بالا، دلیلی بهنام «۲۱ در ۲۱» را برای تصمیم تجزیهی ایسر بیان میکرد. زیمرمن در مقالهی خود نوشت:
تجزیهی زیرمجموعهها، فرصت را برای بازنشستگی شیه فراهم میکند. با چنین تصمیمی، او میراث خود را دستنخورده رها میکند و ترس تصاحب شرکتش توسط یکی از زیرمجموعهها را نخواهد داشت.
شیه در همان زمان به پیسی ویک اعلام کرده بود که در سال ۱۹۹۹ از ایسر و دنیای کسبوکار خداحافظی خواهد کرد.
در سال ۱۹۹۴ سهام Acer Computer International بهعنوان زیرمجموعهی توزیع آسیا-اقیانوسیه انجام شد. سپس نوبت به مجموعههای دیگر همچون Acer Peripherals، تولیدکنندهی لوازم جانبی همچون کیبورد و ماوس، Acer Sertek توزیعکننندهی منطقهی تایوان و ایسر آمریکا و آمریکای لاتین رسید که تا سال ۱۹۹۷ انجام شد.
ایسر Predator
درآمد ایسر در سال ۱۹۹۴ از ۳/۲ میلیارد دلار به ۵/۷ میلیارد دلار رسید که رشد ۷۵ درصدی را نشان میداد. دراینمیان شیه امید داشت تا درآمد تا سال ۱۹۹۹ و بهخاطر توسعهی فعالیت در محصولات مخصوص مصرفکننده همچون تلویزیون و دستگاه فاکس، به ۱۵ میلیارد دار برسد. فروش جهانی در اثر استراتژیهای او بهبود یافت، اما بازار آمریکا بهخاطر حضور رقبای قدرتمند و برندهای شناختهشده، آنچنان برای ایسر موفقیتآمیز نبود.
زیرساختهای ایسر آمریکا در سالهای ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷ مورد بازطراحی و بازنگری قرار گرفت تا خسارتهای وارده جبران شوند. در سال ۱۹۹۷ خسارت این بخش به ۱۴۱ میلیون دلار رسید. چنین خسارتی به شرکت اصلی هم ضربه وارد کرد، چرا که در آن زمان یک سوم از فعالیتهای اصلی ایسر در آمریکای شمالی انجام میشد. کامپیوترهای برند ایسر در رتبهی ۹ پرفروشترین کامپیوترهای آمریکا قرار داشتند. در همان سال، خرید بسیار مهمی انجام شد و کسبوکار لپتاپ تگزاس اینسترومنتس به زیرمجموعهی ایسر آمریکا پیوست.
همانطور که گفته شد ایسر در ابعاد جهانی موفقیتهای خوبی داشت. سود خالص آنها در سال ۱۹۹۷ به ۱۱۵ میلیون دلار رسید که رشد ۲۲ درصدی را بههمراه داشت. در همان سال مذاکراتی با شرکتهایی همچون IBM و اپل انجام شد تا همکاری در ساخت کامپیوترهای شخصی صورت بگیرد. در آن زمان ایسر ۳۷ مرکز مونتاژ در سرتاسر جهان داشت، اما همهی مراکز تولیدی در داخل آسیا بودند. در ادامهی سال، اولین مرکز تولیدی ایسر در مکزیک تأسیس شد تا هزینههای جابهجایی به بازارهای آمریکای لاتین کاهش پیدا کند. تا پایان سال ۱۹۹۸، ایسر به بزرگترین برند آفریقای جنوبی، مکزیک و بسیاری بازارهای درحالرشد تبدیل شده بود.
ایسر Predator
با وجود تمام موفقیتها در بازارهای درحالتوسعه، روند پیشرفت در کشورهای بزرگ همچون اروپا و کشورهای آمریکایی مورد پسند مدیران نبود. در آمریکا، سهم ایسر از ۵/۴ درصد در سال ۱۹۹۵ به ۳/۲ درصد در سال ۱۹۹۸ رسیده است. دراینمیان زیرمجموعهی آمریکا تصمیم گرفت تا محصولات سادهتر را در دستور کار تولید و مونتاژ قرار دهد. بههمیندلیل تا مدتب بعد، کامپیوترهای برند تایوانی تنها در مدارس، مراکز دولتی و کسبوکارهای آمریکا دیده میشدند.
ایسر در سال ۱۹۹۸ بار دیگر تغییرات مدیریتی را در دستور کار قرار داد. آنها فعالیتهای خود را به پنج گروه تقسیم کردند:
- Acer International Service Group
- Acer Sertek Service Group
- Acer Semiconductor Group
- Acer Information Products Group
- Acer Peripherals Group
دو سال پس از دستهبندی پنجگانهی ایسر، بازخورد آنچنان بالایی به دست نیامد. ارزش سهام باز هم روند سقوطی گرفت و مشتریان تاحدودی از روند شرکت ناراضی بودند. شیه باز هم تصمیم به تغییر زیرساختها گرفت و این بار تلاش کرد تا شکایتهای مشتریان را مبنی بر رقابت زیرمجموعههای ایسر با خودشان، در نظر بگیرد. بهعلاوه او تلاش میکرد تا ماهیت رقابتی زیربرندها حفظ شود و درنهایت کسبوکار پیمانکاری ایسر را جدا کرد. شرکت جدید بهنام Wistron Corporation به کار خود ادامه داد.
مانیتور گیمینگ ایسر Predator
تغییر ساختار ایسر در آستانهی قرن ۲۱ منجر به تشکیل برندهای مجزا برای کسبوکارهای پیمانکاری و فروش شرکت شد. بهعلاوه بسیاری از فعالیتهای کوچکتر شرکت نیز تجزیه شدند که ازاینمیان میتوان به طراحی نیمههادیها، تجهیزات الکترونیکی مخصوص مصرفکننده و نمایشگرهای LCD اشاره کرد.
نشانههای اولیه حاکی از موفقیت تغییر ساختار ایسر بود. خصوصا در اروپا شواهدی مبنی بر افزایش شهرت ایسر بهعنوان یک برند کامپیوتری به چشم میخورد. در سال ۲۰۰۳، فروش شرکت افزایش ۴۸ درصدی داشت و به ۴/۶ میلیارد دلار رسید. در همان سال، ایسر با پشت سر گذاشتن رقبای ژاپنی یعنی توشیبا و NEC بهعنوان پنجمین تولیدکنندهی بزرگ کامپیوتر در جهان به کار خود ادامه داد.
فرایندهای فروش و توزیع نیز بر اثر تغییرات ساختاری جدید دچار تحول شدند. شرکت از ابتدای قرن ۲۱ تصمیم گرفت تا فرایندهای فروش و توزیع را سادهسازی کرده و فروش مستقیم را از سیاستهای خود حذف کند. ارتباط نزدیکتر با فروشندهها و توزیعکنندهها هم در دستور کار تایوانیها قرار گرفت تا فرایندها با نظم بیشتر انجام شوند.بهعلاوه فروش با تمرکز روی شرکتهای بزرگ و ازطریق توزیعکنندههای واسط نیز جزو برنامههای اصلی تایوانیها شد.
ایسر آیکونیا، برند گوشی هوشمند و تبلت ایسر
فروش متمرکز بر کانال در اروپا، نتایج مثبتی برای ایسر بههمراه داشت. بههمین دلیل آنها تصمیم گرفتند تا استراتژی مذکور را در آمریکا هم پیاده کنند که بهمرور منجر به افزایش فروش شد. درنهایت در سال ۲۰۰۴ ایسر آمریکا به فروش سربهسری نزدیک شد. زیرمجموعهی آمریکا علاوهبر افزایش فروش، در آن سالها افزایش تمرکز روی خدمات مشتریان را نیز در دستور کار قرار داده بود.
سال ۲۰۰۴ در مجموع با نتایج مثبتی برای ایسر همراه بود. آنها جایگاه خود را در بازارهای اروپایی و آمریکا پیدا کرده بودند و بهمرور به شهرت برند تایوانی افزوده میشد. در برخی بازارها، ایسر بهعنوان بزرگترین برند لپتاپ یا کامپیوترهای دسکتاپ فعالیت میکرد. در همان سال، تغییرات مدیریتی در ایسر انجام شد و جیاتفرانکو لانچی بهعنوان مدیر ایسر آمریکا شروع به کار کرد. او سپس بهعنوان مدیر اجرایی ایسر مشغول به کار شد و جیتی وانگ که تا آن زمان مدیر بود، به سمت مدیرعامل رسید. استن شیه هم بالاخره از موقعیتش استعفا داد. او اعتقاد داشت ادارهی شرکتش را به دستان قابلی سپرده است.
مدیران ایسر برای سال ۲۰۰۵، افزایش فروش ۳۰ تا ۴۰ درصد را در سرتاسر جهان پیشبینی میکردند. آنها تصمیم داشتند تا به سومین تولیدکنندهی کامپیوترهای شخصی تبدیل شوند. برند تایوانی برای رسیدن به این هدف، توسعهی کامپیوترهای دسکتاپ را افزایش داد. در آن زمان فروش لپتاپ، ۵۸ درصد از درآمد ایسر را به خود اختصاص میداد. بههرحال در میانهی دههی ۲۰۰۰، ایسر در موقعیت خوبی خصوصا در آسیا و اروپا قرار داشت و برای رقابت شدیدتر در چین و آمریکا آماده میشد.
جدیدترین نمایشگرهای Predator
سالهای اخیر و وضعیت کنونی برند ایسر
در میانههای دههی ۲۰۰۰، لپتاپهای مخصوص مصرفکننده سهم عمدهای از بازار کامپیوترهای شخصی را به خود اختصاص می دادند و نیروی محرکهی اصلی صنعت بودند. ایسر استراتژیهای موفقی در این بخش از بازار داشت و از روند ایجاد شده فواید زیادی برد. آنها با بهرهگیری از همان کانالهای توزیع سنتی و ارتباط نزدیکتر با خردهفروشها، توانستند سهم مناسبی از بازار را به دست بیاورند. درواقع ایسر با روند رایج آن سالها مبنی بر فروش آنلاین و مشتریان تجاری همراه نشد که به موفقیت در فروش انجامید.
ایسر در سال ۲۰۰۷ شرکتهای Gateway در آمریکا و Packard Bell در اروپا را خریداری کرد. خرید این شرکتها، برند تایوانی را به سومین عرضهکنندهی کامپیوتر و دومین عرضهکنندهی لپتاپ در جهان تبدیل کرد که سوددهی مناسبی را هم بههمراه داشت. تایوانیها در آن زمان به فکر توسعهی کسبوکار برای تبدیل شدن به بزرگترین عرضهکنندهی کامپیوترهای شخصی بودند. البته تمرکز بر بازار حجیم و کمارزش PC در آن سالها، درنهایت به نفع ایسر پایان نیافت.
با شروع دههی ۲۰۱۰، چالشهای ایسر در فروش کامپیوترهای شخصی خصوصا از نوع دسکتاپ افزایش یافت. چالشها منجر به کاهش درآمد شرکت شدند که درنهایت با استعفای مدیرعامل و مدیر کل یعنی جیتی ونگ و جیم وونگ در سال ۲۰۱۳ همراه شد. در آن زمان استن شیه بار دیگر به ایسر بازگشت تا بهعنوان رئیس هیئت مدیره و مدیر موقت مشغول به کار شود.
مرکز مدیریت ایسر در آمریکا
استن شیه به محض بازگشت به ایسر بهدنبال جایگزینی در بخش مدیریت بود و درنهایت جیسون چن را بهعنوان مدیر کل و مدیرعامل انتخاب کرد. چن قبلا بهعنوان معاون ارشد فروش و بازاریابی جهانی شرکت TSMC فعالیت میکرد. او درحالحاضر نیز مدیرعامل ایسر است. ایسر اکنون نزدیک به هشت هزار کارمند در سرتاسر جهان دارد . آخرین آمارها، درآمد آنها را حدود ۷/۵ میلیارد دلار بیان میکنند.
زیرمجموعهها
ایسر برای توسعهی بینالمللی برند خود، زیرمجموعههای متعددی را در کشورهای گوناگون جهان تأسیس کرد. آنها ۹۵ هزار مرکز خردهفروشی در بیش از ۱۶۰ کشور جهان دارند. بهعلاوه، دفاتر مدیریتی منطقهای نیز در کشورهای بزرگ جهان تأسیس شدهاند.
ایسر استرالیا در سال ۱۹۹۰ تأسیس شد و امروز بهعنوان سومین عرضهکنندهی کامپیوترهای شخصی در آن منطقه پس از هیولت پکارد و دل قرار دارد. البته در بازار لپتاپ و تبلت، زیرمجموعهی ایسر حرف اول را در آسیا و نیوزیلند میزند. بهعلاوه سازمانهای دولتی و آموزشی نیز بیشتر از محصولات برند تایوانی استفاده میکنند. مرکز تعمیر، مونتاژ و تولید ایسر استرالیا در سیدنی قرار دارد.
جدیدترین لپتاپهای گیمینگ ایسر
مرکز مدیریت ایسر برای منطقهی اروپا، غرب آسیا و آفریقا در لوگانو سوئیس قرار دارد. کشورهای متعدد اروپایی همچون هلند و آلمان نیز میزبان مراکز تولیدی ایسر هستند. فعالیت برند تایوانی در هند نیز از سال ۱۹۹۹ شروع شد که عموما بر تولید محصولاتی با هدف آموزش و بازارهای پایین رده فعالیت میکند.
مرکز مدیریت ایسر در آمریکا در سنخوزهی کالیفرنیا قرار دارد. تمامی فعالیتهای مهندسی، تولید، بازاریابی و تحقیق و توسعهی برند تایوانی در همین مرکز مدیریت میشود که بازارهای ایالات متحده و کانادا را پوشش میدهد. ایسر آمریکا ابتدا در سال ۱۹۸۵ و با سه کارمند با نام مولتیتک الکترونیکس در مانتین ویو شروع به کار کرد و یک سال بعد به سنخوزه منتقل شد.
برندهای محصولات
ایسر محصولات دستههای گوناگون خود را با برندهای مجزا به فروش میرساند. برخی از برندهای آنها نیز حتی نام ایسر را هم یدک نمیکشند و بیشتر بهعنوان برندی مستقل شناخته میشوند. از مشهورترین زیربرندهای ایسر میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
Acer Extensa
ایسر اکستنزا مجموعهی لپتاپهای صنعتی و تجاری شرکت تایوانی را پوشش میدهد. این برند بهنوعی با محصولات دل ووسترو، دل لتیتیود و لنوو تینکپد رقابت میکند. برند اکستنزا ابتدا به شرکت تگزاس اینسترومنتس تعلق داشت که در سال ۱۹۹۷ کسبوکار لپتاپ و موبایل خود را به ایسر فروخت.
نمایشگر جدید گیمینگ ایسر
Acer Iconia
بازار داغ تبلتها در آستانهی دههی ۲۰۱۰، برند تایوانی را نیز مجبور به ورود کرد. آیکونیا در سال ۲۰۱۰ و در یک کنفرانس خبری در نیویورک معرفی شد که خانوادهی تبلتهای ایسر را پوشش میدهد. تایوانیها گوشیهای هوشمند خود را نیز با همین برند عرضه میکنند که از میان آنها میتوان به Iconia Smart اشاره کرد.
Acer Aspire
اسپایر را میتوان مشهورترین زیربرند ایسر نامید که اکثر کاربران خانگی با آن آشنایی دارند. تایوانیها این برند را برای پوشش خانوادهی محصولات حرفهای مخصوص مصرفکننده معرفی کردند. اسپایر خانوادهای بزرگ از محصولات ایسر را پوشش میدهد که کامپیوترهای شخصی و لپتاپ، همگی در آن قرار دارند. اولین محصول اسپایر در سال ۱۹۹۹ به نام Aspie 1151 به بازار عرضه شد و بعدها بهعنوان جایگزین زیربند AcerPower به کار خود ادامه داد.
ایسر دستهای بهنام اسپایر وان هم دارد که از سال ۲۰۰۸ به بازار معرفی شدند. اولین نمونههای اسپایر وان با تمرکز بر بازار پایینرده و استفاده از پردازندههای اتم معرفی شدند، اما در سالهای بعد نمونههای حرفهایتر نیز به بازار آمدند.
نمونهای از لپتاپهای تراولمیت
Acer TravelMate
تراولمیت دستهی دیگر لپتاپهای تجاری ایسر است که ابتدا به تگزاس اینسترومنتس تعلق داشت. لپتاپهای این دسته عموما دستگاههای سبک با کاربری تجاری هستند که مقاومت مناسب برای کارهای روزمرهی زیاد را دارند. درواقع آنها را نیز میتوان بهعنوان رقبای لپتاپهای صنعتی برندهای دیگر نام برد.
Acer Predator
ایسر از سال ۲۰۰۸ بهصورت جدی وارد بازار بازیهای ویدئویی شد. آنها ابتدا زیربرند اسپایر پردیتور را معرفی کردند که بعدا به پردیتور تغییر نام داد. امروزه پردیتور بهعنوان برندی مشهور در دنیای گیمینگ شناخته میشود و محصولات متنوعی از این برند در بازار وجود دارد.
سرعت انقراض گیاهان طی ۲۵۰ سال گذشته در اثر فعالیتهای انسانی نسبت به سرعت انقراض طبیعی بسیار بیشتر بوده است.
گیاهان اکسیژنی را که تنفس میکنیم و غذایی را که میخوریم، فراهم میکنند. آنها همچنین ستون فقرات اکوسیستمهای روی زمین هستند؛ بنابراین انقراض گیاهان برای تمام گونهها، اتفاقی بد محسوب میشود. انسانها طی روندی طولانی و بیسابقه در ۲۵۰ ساله گذشته موجب شدهاند که تقریبا ۶۰۰ گونهی گیاهی از روی زمین پاکسازی شود.
تجزیهوتحلیل موارد انقراض گیاهان در سرتاسر جهان که بهوسیلهی دانشمندانی از باغ گیاهشناسی سلطنتی کیو و دانشگاه استکهلم مستندسازی شده بود، نشان داد که از زمان انقلاب صنعتی، ۵۷۱ گونهی گیاهی شناختهشده بهکلی از حیات وحش ناپدید شدهاند. این تعداد بیش از دو برابر مجموع پرندگان، پستانداران و دوزیستانی است که طی همین دورهی زمانی منقرض شدهاند.
انقراض گیاهان با سرعتی معادل ۵۰۰ برابر نرخهای طبیعی انقراض گونههای گیاهی یا نرخ طبیعی کاهش گونهها قبل از بروز مداخلات بشری اتفاق افتاده است. اگرچه تعداد کمتری از گونههای جانوری از بین رفتهاند؛ اما نرخ کاهش آنها حتی بیشتر بوده و حداقل هزار برابر سریعتر از نرخهای طبیعی انقراض است. این مسئله نشاندهندهی تاثیر عظیم انسانها بر حیات روی زمین است. پژوهشگران در مقالهی خود که در مجلهی Nature Ecology & Evolution منتشر شده است، میگویند:
انقراض گیاهان موجب به خطر افتادن حیات دیگر موجودات، اکوسیستمها و تندرستی انسانها میشود و باید در برنامهریزیهای حفاظتی مورد توجه قرار گیرد.
قطعه قطعه کردن و تخریب پوششهای گیاهی بومی موجب تخریب زیستگاهها شده و روی گونههای آسیبپذیر تاثیر میگذارد
دکتر الیس هامفریس از دانشگاه استکهلم میگوید:
بیشتر افراد میتوانند یک پرنده یا پستاندار را که در قرنهای اخیر منقرض شده است، نام ببرند اما تعداد کمی وجود دارند که نام یک گیاه منقرضشده را بدانند. در این مطالعه، اولینبار است که ما یک مرور کلی از گیاهان منقرضشده، محل انقراض آنها و سرعت این رویداد داریم. ما درمورد تعداد گونههایی که در معرض خطر انقراض قرار دارند، زیاد میشنویم اما ارقام حاضر مربوطبه گیاهانی است که قبلا از دست دادهایم، بنابراین اطلاعات حاصل پنجرهای بینظیر رو به انقراض گیاهان در دوران مدرن باز میکند.
پژوهشگران دریافتند که بالاترین نرخ انقراض گیاهان در جزایر مناطق گرمسیری و نیز مناطق دارای آبوهوای مدیترانهای رخ داده است. این مناطق که معمولا از تنوع زیستی بالایی برخوردار و منزلگاه گونههای منحصربهفرد زیادی هستند؛ اما دربرابر فعالیتهای انسانی آسیبپذیری بیشتری دارند. گونههای گیاهی جنگلی مانند درختان و درختچهها که در محدودههای جغرافیایی کوچکی زندگی میکنند مثل آنهایی که در جزایر کوچک محصور هستند، از گونههایی بودند که احتمال گزارش انقراض آنها بیشتر بود.
مقالههای مرتبط:
پژوهشگران میگویند این یافتهها نشان میدهد که افزایش در سرعت انقراض میتواند ناشی از همان عواملی باشد که در تهدید گونههای گیاهی باقیمانده نیز نقش دارند: قطعه قطعه کردن و تخریب پوشش گیاهی بومی منجر به کاهش یا از دست رفتن زیستگاه بسیاری از گونههای دارای قلمرو محدود میشود. آیمر نیک لوگادا نویسندهی همکار مقاله میگوید:
گیاهان از تمام اشکال حیات روی زمین حمایت میکنند، آنها اکسیژنی که ما تنفس میکنیم و غذایی که ما میخوریم را فراهم میکنند و نیز تکیهگاه اکوسیستمهای موجود روی زمین هستند، بنابراین انقراض گیاهان برای تمام گونهها خبر بدی است. دانش جدید درمورد انقراض گیاهان به ما کمک خواهد کرد که بتوانیم رویدادهای آینده را پیشبینی کنیم و تلاش کنیم تا از انقراض گیاهان و دیگر موجودات در آینده پیشگیری کنیم. میلیونها گونهی دیگر ازجمله انسانها برای حیات خود به گیاهان متکی هستند بنابراین دانستن اینکه کدام گیاهان و از کدام منطقه در حال ناپدید شدن هستند، میتواند به طراحی برنامههای حفاظتی کمک کند.
پژوهشگران همچنین به این نکته اشاره میکنند که احتمالا تعداد گونههای منقرض شده و سرعت انقراض از آنچه در این پژوهش برآورد شده، بیشتر است. مثالهایی از گونههای گیاهی منحصر به فردی که ما در سالهای اخیر آنها از دست دادهایم، عبارتاند از درخت صندل شیلی (Santalum fernandezianum) که درختی بود که در جزایر خوان فرناندز رشد میکرد. حدود سال ۱۶۲۴ بود که انسانها بهخاطر چوب معطر آن را بهشدت مورد بهرهبرداری قرار دادند. در انتهای قرن ۱۹ بیشتر این نوع درختان قطع شده بودند. تصویر آخرین درخت در ۱۸ اوت ۱۹۰۸ بهوسیلهی کارل اسکاتزبرگ روی جزیرهی رابینسون کروز گرفته شد. پس از آن، این درخت دیگر در آنجا دیده نشد.
پژوهشگران همچنین به از بین رفتن تیسمیا (Thismia americana) که احتمالا یکی از خارقالعادهترین گیاهانی است که تاکنون کشف شده، اشاره کردند. این گیاه هیچ برگی نداشت و فقط گلهای آن روی سطح زمین قابل مشاهده بودند. این گیاه در سال ۱۹۱۲ درکنار خیابان تورنس در جنوب شیکاگو کشف شد. این مکان ۵ سال بعد تخریب شد و این گیاه فوقالعاده پس از آن دوباره هرگز دیده نشد و جستوجو برای یافتن آن در مناطق مشابه شیکاگو نتیجهای نداشت. دکتر ماریا ورونتسوکا یکی از نویسندگان مقاله میگوید:
برای توقف انقراض گیاهان ما نیاز داریم که کل گیاهان سرتاسر جهان را ثبت کنیم، بازماندگان گونههای جدید از گونههای مهمی هستند که باید از آنها محافظت کنیم. برای انجام این کار ما نیاز داریم که ازهرباریوم و تهیهی راهنمای شناسایی گیاهان حمایت کنیم، ما باید به فرزندان خود بیاموزیم تا گیاهان محلی خود را ببینند و بشناسند و همچنین ما برای سالهای پیش رو به گیاهشناسان نیز نیاز خواهیم داشت.
گوگل کروم و مایکروسافت اج ویژگیهای پنهان زیادی دارند، یکی از این ویژگیها ذخیرهی اسکرینشات کامل یک وبسایت بدون نیاز به هیچ افزونهای است.
در گوگل کروم و مایکروسافت اج کرومیوم ویژگی وجود دارد که با آن میتوانید بدون نیاز به هیچ افزونهای از صفحات سایتها اسکرینشات کامل یا scrolling screenshot بگیرد.
چگونه در گوگل کروم و مایکروسافت اج اسکرینشات تمام صفحه بگیریم
گوگل کروم یا مایکروسافت اج کرومیوم را بازکنید از بالای صفحه سمت راستروی سه نقطه ... کلیک کنید و سپس گزینهی More Tools را انتخاب کنید. حالا وارد گزینهی Developer Tools شوید. برای راحتی کار میتوانید از کلیدهای ترکیبی Ctrl+Shift+I در ویندوز یا Command+Shift+I در مک استفاده کنید.
حالا در پنل سمت راستروی سه نقطه ... کلیک کنید و سپس گزینهی Run Command را انتخاب کنید. برای راحتی و سرعت در کار میتوانید از کلیدهای ترکیبی Ctrl+Shift+P در ویندوز و Command+Shift+P در مکاستفاده کنید.
حالا صفحهای برای شما باز میشود که باید در خط فرمان آن Screenshot را تایپ کنید و سپس از بین گزینههای ظاهرشده، گزینهی Capture full-size screenshot را انتخاب کنید.
اگر اسکرینشات بهصورت خودکار ذخیره نشد، پنجرهای برای ذخیره عکس بازخواهد شد.
هیوندای پلیسید در مدل ۲۰۲۰ با قیمت پایهی ۳۱ هزار و ۵۵۰ دلار وارد بازار خواهد شد و توانسته از نظر قیمتی رقبایی مثل فورد اکسپلورر را هم پشت سر بگذارد.
هیوندای پلیسید (Palisade) مدل ۲۰۲۰ بهزودی وارد نمایندگیهای فروش هیوندای در ایالات متحدهی آمریکا خواهد شد. هیوندای قیمت پایهی این خودرو را ۳۱ هزار و ۵۵۰ دلار اعلام کرده است. مدل پایهی این خودرو با کد SE امکاناتی استانداردی مانند جلوپنجرهی کرومی بزرگ، چراغهای خودکار، چراغهای روشنایی در روز LED، رینگهای ۱۸ اینچی و شیشه جداکننده کابین عقب دارد.
هیوندای پلیسید توانایی حمل ۸ سرنشین را دارد. درون کابین این خودرو نیز امکاناتی مانند تهویهی خودکار، نمایشگر ۸ اینچی با قابلیت اپل کارپلی و اندروید اتو، فرمان تلسکوپی، صندلیهای ردیف دوم تاشوی برقی و محفظهی قرار دادن وسایل در کف خودرو وجود دارد. در بخش ایمنی، امکانات ایمنی استاندارد پلیسید شامل سیستم کمکی رانندگی بین خطوط، حسگر پارک عقب، سیستم کمکی هشدار پیشگیری از برخورد و سیستم تشخیص عابران پیاده هستند. همچنین کروز کنترل هوشمند با قابلیت توقف کامل خودرو و دوربین پارک عقب با خطوط راهنما از دیگر امکانات کراساور لوکس هیوندای هستند.
تیپ بعدی پلیسید SEL نام دارد و با قیمت پایهی ۳۳ هزار و ۵۰۰ دلار عرضه خواهد شد. این مدل مشخصههای ظاهری لوکستری مانند دستگیرههای در کرومی، چراغ خوشآمدگویی، باربند نقرهای رنگ و چراغ راهنمای LEDروی آینههای جانبی است. درون کابین تیپ SEL هم امکانات بیشتری وجود دارد. برخی از تجهیزات این نسخه شامل غربیلک فرمان چرمی، گرمکن صندلیهای جلو، تهویهی خودکار دوگانه، سیستم یونیزه کردن هوای کابین، صندلیهای راحت خلبانی برای ردیف دوم، تنظیم زانو برای صندلی راننده و سیستم ورود و استارت بدون کلید هستند.
آخرین و مجهزترین تیپ پلیسید لیمیتد نام دارد و با قیمت ۴۴ هزار و ۷۰۰ دلار روانهی بازار خواهد شد. مدل لیمیتد دارای جلوپنجرهای متفاوت و بسیار لوکس است. تیپ لیمیتد از سانروف دوگانه، چراغهای LED، صندوق عقب برقی، حسگر باران، سیستم تنظیم ارتفاع خودکار محور عقب و رینگهای ۲۰ اینچی بهرهمند است.
مقالههای مرتبط:
درون کابین این مدل نیز کاملا لوکستر از سایر تیپهای پلیسید است. مواردی چون تودوزی چرم ناپا، نمایشگر ۱۲.۳ اینچی مقابل راننده، نمایشگر ۱۰.۲۵ اینچی روی کنسول مرکزی، سیستم رهیاب ماهوارهای، صندلیهای مجهز به گرمکن و تهویه، نورپردازی داخلی، شارژر بدون سیم تلفن همراه، تنظیم برقی برای صندلیهای ردیف سوم، سیستم HUD، سیستم صوتی حرفهای هارمن کاردون با ۱۲ بلندگو، صندلی راننده با قابلیت تنظیم برقی در ۸ جهت و تنظیم زانوی در ۴ جهت در کابین تیپ لیمیتد مشاهده میشوند.
در بخش فنی هیوندای پلیسید شاهد بکارگیری یک موتور ۳.۸ لیتری V6 هستیم که میتواند ۲۹۱ اسببخار قدرت و ۳۵۵ نیوتونمتر گشتاور تولید کند. این موتور با جعبهدنده ۸ دنده هماهنگ شده است. هیوندای پلیسید بهصورت آپشن به همراه سیستم چهارچرخ محرک نیز قابل خریداری است که سفارش آن برای مشتریان ۱۷۰۰ دلار آب میخورد.
.: Weblog Themes By Pichak :.