كوروش هخامنشی (۵۵۰ ـ ۵۳۰ پیش ازمیلاد) پس از ورود به شهر پرشكوه باستانی بابل، برای آزادی ملتهای گوناگون از اسارت بابلیان، فرمانی صادر كرد كه بر پایه آن ۴۰ هزار نفر از بند اسارت آزاد شدند و به سرزمینهای خود بازگشتند.
این منشور ۴۵ سطری، كه به اعلامیه كوروش و منشور آزادی شهرت دارد، شرحی از ورود بدون خونریزی كوروش به شهر بابل و معرفی مقام و منصب كوروش است. كوروش در دو جا از منشور خود تكرار میكند كه او و ارتش ایران، به صورتی آشتیجویانه وارد بابل شدهاند.
به دنبال آن بر چند نكته پافشاری میكند كه از دید تاریخی اهمیت بسیار دارد. او میگوید:
من برای همه انسانها آزادی پرستش خدایانشان را برقرار كردم و فرمان دادم كه هیچ كس حق ندارد به این دلیل مورد بدرفتاری قرار بگیرد. من فرمان دادم كه هیچ خانهای ویران نشود. من صلح و آسایش را برای تمام انسانها تضمین كردم. از روی این فرمان، نسخههای گوناگونی برای ارسال به نواحی امپراتوری هخامنشی نوشته و ارسال شده است.
از زمان نگارش این فرمان تا به امروز ۲۵۵۰ سال میگذرد.
نسخه بدلی از منشور كوروش هماكنون در سازمان ملل متحد نگهداری میشود و آن را نشانهای از همزیستی و تفاهم میان ملتها میدانند.
این منشور در حفاریهای سال ۱۸۷۹ در بابل و در زیر پی دیواری، پیدا شد. این لوح كه از گل رس ساخته شده است، ۵/۲۲ سانتیمتر طول و ۱۱ سانتی متر عرض دارد و دور تا دور آن ۴۵ سطر است. لوح یاد شده به خط و زبان اكدی (بابلی نو) نوشته شده و متعلق به سال ۵۳۸ پیش از میلاد است و هماکنون درموزه بریتانیا قراردارد.
این سند بزرگ تاریخ بشر در سال های آخر قرن نوزدهم کشف شده و متضمن هنگام تسخیر شهر بابل است، کهنترین سند کتبی از دادگستری و مراعات حقوق بشر در تاریخ ایران و مایهی سرافرازی ایرانیان است و تاکنون مورد تحقیق دانشمندان کشورهای بیگانه قرار گرفته و به چندین زبان ترجمه شده و بحثهای علمی دربارهی آن انجام گرفته است. اما نوشته آن به فارسی همیشه از روی ترجمههای دیگران صورت گرفته و فرهنگستان ادب و هنر ایران که به لزوم و اهمیت ترجمه این سند به فارسی از روی اصل منشور واقف بود، تصمیم بر این مورد گرفت که این کار را بر عهده دانشمند عزیز، عبدالمجید ارفعی متخصص زبانهای باستان قرار دهد و خوشبختانه نتیجه تحقیق ایشان منتشر شده است.
هرمزد رسام باستانشناس آشوریتبار بریتانیایی، در سال ۱۸۷۹ میلادی (۱۲۵۸ خورشیدی) در كاوشهای شهر بابل و در نیایشگاه «اسگلیه» (معبد «مردوك» خدای بابل) لوح گلی را یافت كه به زودی مشخص شد منشور كوروش هخامنشی پس از تصرف بابل و شكست دادن «نبونید» پادشاه بابلیان است.
و نخستین نسخهبرداری نیز توسط «تئوفیلوس گ. پینچس» (Theophilus G. Pinches) در کتاب «سنگ نبشتههای آسیای غربی» (Cuneiform Inscription of Western Asia) معروف به «پنج راولینسون» در سال ۱۸۸۲ میلادی به چاپ رسید.
نخستین آوانویسی منشور توسط «سر هنری راولینسون» (Sir H.C. Rawlinson) انجام شد و در «مجلهی انجمن سلطنتی آسیایی» (Journal of the Royal Asiatic Society) سال ۱۸۸۵ به چاپ رسید.
تاكنون میلیونها نفر از این منشور دیدن كردهاند و تحقیقات بسیاری نیز درباره آن صورت گرفته است. جالب است بدانید که چهل سال پیش منشور برای نخستین بار از موزه خارج و به ایران آورده شد.
برخی از سطرهای این استوانه بر اثر آسیبدیدگی قابل خواندن نیست، اما میتوان تا حدی سطرها را بازسازی كرد. به همین سبب است كه در خوانش بخشی از سطرهای استوانه، اتفاق نظری وجود ندارد.
در سال ۱۳۷۵ مجددا بخشی از لوحهای كه تا آن زمان گمان میشد متعلق به نبونید است، توسط «پل ریچارد برگر» مورد مطالعه دوباره قرار گرفت و مشخص شد كه بخش جداشده از استوانه كوروش است.
به این ترتیب سطرهای ۳۶ تا ۴۳ منشور كه افتادگی داشت، بازسازی شد. این بخش كه در دانشگاه ییل آمریكا نگهداری میشد، به موزه بریتانیا انتقال داده شد تا سطرهای منشور كوروش كامل شود.
مترجمان منشور در سالهای مختلف
این منشور بارها توسط دانشمندان غربی ترجمه شده است. نخستین ترجمه آن به زبان انگلیسی توسط «راولینسون» انجام گرفت (۱۸۸۰ م). سپس كسانی همانند «ویسباخ» (۱۸۹۰ م)، «ریختر» (۱۹۵۲ م)، «اوپنهایم» (۱۹۵۵ م) و نیز «لوكوک» (۱۹۹۰ م) به ترجمه آن اقدام كردهاند.
در ایران این منشور برای نخستینبار توسط دكتر عبدالمجید ارفعی، استاد فرهنگ و زبانهای خاور نزدیک باستان، به فارسی ترجمه شده است. او به پیشنهاد بنیاد فرهنگ ایران به انگلستان میرود تا عكسی از متن استوانه كه در موزه بریتانیا نگهداری میشود، تهیه كند. همزمان با تهیه عكسها یک نسخه كپی از استوانه را تهیه میكند و با بازگشت به ایران دست به كار ترجمه آن میزند. او ابتدا قطعات را شكلنویسی و سپس با زیباسازی شكلها به چاپ آن اقدام میكند.
از سویی دیگر با كمک نسخه كپی از استوانه، نكتههایی را كه از نظر شكل مشكوک بودهاند، بازسازی میكند و سطرهایی را كه واضح نبودند، به وضوح بیشتری میرساند. به این ترتیب این اثر كه همراه با توضیحاتی درباره زندگی و زمانه كوروش است، چاپ و منتشر میشود.
سطرهای آغازین منشور كوروش با چنین عبارتهایی آغاز میشود:
منم كوروش، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سرزمین سومر و اكد، شاه چهار گوشه جهان، پسر كمبوجیه شاه بزرگ، شاه انشان، نواده كوروش شاه بزرگ، شاه انشان، از نژاد چیش پیش، از دودمان سلطنتی. هنگامی كه من بابل را به آرامش تصرف كردم با سرور و شادانی كاخ شاهی را جایگاه فرمانروایی قرار دادم... .
این سطرهای ابتدایی برای شناخت كوروش و خاندان او اهمیت تاریخی بسیار دارد. با این سطرها به راحتی خاندان کوروش مشخص میشود.
مجسمه نمادین منشور کوروش در لس آنجلس
این اثر هنری توسط «سسیل بالموند» طراحی شده و برداشت مدرنی از لوح باستانی دو هزار و پانصد ساله موسوم به منشور کوروش کبیر است؛ هدیه جامعه ایرانی-آمریکایی به ایالات متحده آمریکا.
متن استوانه کوروش بزرگ
متن استوانه کوروش که توسط اساتید زبانشناس دنیا ترجمه شده، در چندین سطر زیرآورده شده است. لازم به ذکر است به دلیل حساسیت این سند بزرگ تاریخی، در متن زیر از لغاتی استفاده شده که بسیار نزدیک به مفاهیم برداشتشده باستانشناسی و فرهنگی، تاریخی آن زمان است. از این رو بعضی واژگان کمی صقیل است. اما برای رعایت امانتداری در ترجمه صورت گرفته توسط اساتید بزرگ زبانشناس در ایران، دقیقا عین متن بیان شده است. در بخشهایی که کوروش شاه ایران به مردوک خدای بابل اشاره دارد، تماما براساس رویکرد سیاسی بوده، چراکه در تمامی کتیبههای موجود از دوران هخامنشی و کوروش اشاره به پرستش خدای اهورامزدا شده است.
١. …………………………………………………………………………………. [بنا کرد] (؟)
٢. ………………………………………………………………………………… گوشه ی جهان.
٣. …………………………………… ناشایستی شگرف بر سروری کشورش چیره شده بود
۴. ……………………………………… (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند
۵. (پرستشگاهی) همانند اَسنگیل Esangila [ بنا کر]د … از برای او ur و دیگر جای های مقدس
۶. با آیین هایی نه در خور ایشان، آیین پیش کشی قربانی ای نهاد که (پیش از آن) نبود. هر روز به گونهای گستاخانه و خوارکننده سخن میگفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان)
٧. بردن نذورات را (به پرستشگاه ها) برانداخت. [او (همچنین) در آیینها (به گونههایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.
٨. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل Bābilion) تباهکاری روا میداشت (و) هر روز [به آزردن (آن) سرزمین دست (می یازید)، مردمانش] را با یوغی بیآرام به نابودی میکشانید، همهی آنها را.
٩. از شکوههای ایشان انلیل Enlil خدایان (= سرور خدایان = مردوک یا مردوخ یکی از خدایان باستانی تمدن بابل است.) سخت به خشم آمد. [ جایهای مقدس رها شدند و یادنمای (آن) پرستشگاهها (= آثار) به فراموشی سپرده شد]. دیگر خدایان باشنده در میان ایشان (نیز) پرستشگاههای خویش را ترک کردند.
١٠. در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید Nabūna’id) آنان (= پیکره های خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود]، از بهر همهی باشندگان روی زمین که جایهای زندگیشان ویرانه گشته بود،
١١. و (از بهر) مردم سرزمینهای سومر Šumer و اکد Akkadî که (بسان) [ کالبد ] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان بازگردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
١٢. (مردوک) در میان همهی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.
١٣. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همهی جهان.
او (= مردوک) سرزمین گوتیان Qutî و تمامی سپاهیان مندَ Manda (= مادها)، را به فرمانبرداری از او (= کورش) واداشت. او (مردوک) -(واداشت تا)- مردم، سیاه سران، به دست کورش شکست داده شوند.
١۴. (در حالی که) او (= کورش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی میکرد، خدای بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادی به کردارهای نیک و دل (پر از) داد او ( = کورش) نگریست.
١۵. (پس) او را فرمود که به سوی شهر وی، بابل، پیش رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام برداشت.
١۶. (در حالی که) سپاهیان بیشمار او که همانند (قطره های) آب یک رود به شمارش درنمیآمدند، پوشیده در ساز و برگ جنگ، در کنار وی گام برمیداشتند.
١٧. او (= مردوک) بیهیچ کارزاری وی (= کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبونئید را -پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمیکرد- به دست او (= کورش) سپرد.
١٨. همهی مردم بابل، همگی (مردم) سومر و اکد، (همهی) شاهزادگان و فرمانروایان به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهیاش شادمان گردیده، چهرهها درخشان کردند.
١٩. سروری که به یاری وی خدایان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگی دوباره یافتند و از گزند و آسیب رها شدند، (و) همهی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را گرامی داشتند.
٢٠. من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشهی جهان،
٢١. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوهی کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیرهی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،
٢٢. از تخمهی پادشاهیای جاودانه، آن که پادشاهیش را خداوند (= مردوک) و نبو Nabu دوست میدارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهانند.
آنگاه که من (= کورش) آشتی خواهان به بابل اندر شدم،
٢٣. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار] بابل است به خواست خود به [خویشتن گروانید] (پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم.
٢۴. (و آنگاه که) سربازان بسیار من دوستانه اندر بابل گام برمیداشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمینهای سومر و اکد بترسد.
٢۵. من (شهر) بابل و همهی (دیگر) شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان در شهر بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان، یوغی داده بود (؟) نه در خور ایشان،
٢۶. درماندگیهاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.
مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و
٢٧. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستندهی وی است و کمبوجیه، فرزند ِزاده شدهی من و همگی سپاهیانم را
٢٨. با بزرگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه [خدائیش] را ستودیم. به فرمان او (= مردوک) همهی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته
٢٩. و همگی (شاهان) جهان از زبرین دریا [دریای بالا] (= دریای مدیترانه) تا زیرین دریا [دریای پایین] (= دریای پارس = خلیج فارس)، (همهی) باشندگان سرزمینهای دور دست، همهی شاهان آموری، باشندگان در چادرها همهی آنها
٣٠. باج و ساو بسیارشان را از بهر من (= کورش)؛ به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند.
از … تا (شهر) آشور Aššur و شوش MŬŠ. ERIN = Šusan
٣١. آگاده Agade، سرزمین اشنونا Ešnunna، (شهر) زمین مه – تورنو Mê – Turnu، دیر Dēr تا (پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همهی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود، (از نو باز ساختم).
٣٢. (و نیز پیکره ی) خدایانی را که در میانهی آن شهرها (= جای ها) به جایهای نخستین بازگردانیدم و (همهی آن پیکرهها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاههای خویش بازگردانیم.
٣٣. (و نیز پیکرهی) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بیبیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی
٣۴. در نیایشگاههایشان بنشاندم - جایهایی که دل آنها شاد گردد- باشد که خدایانی که من به جای های مقدس (نخستین شان) باز گردانیدم،
٣۵. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند و هماره در پایمردی من سخنها گویند، با واژههایی نیکخواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که (با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،
٣۶. بیگمان باش، بهل تا آن زمان باز سازنده باشند … با روزهایی بیهیچ گسستگی.» همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همهی (مردم) سرزمینها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم.
٣٧. [ ……………………. یک ؟ غاز، دو اردک و ده قمری (فربه) بیش از (رسم ِمعمول ِدادن ِ) غازها، اردکها و قمریان (معین کردم)
٣٨. [……………بل]ند و بر آنها بیفزودم. در استوار گردانیدن ب[نای ] باروی «ایمگور – انلیل Imgur – Enlil» باروی بزرگ شهر بابل کوشیدم[٢٨] و
٣٩. […………….] دیوار کنارهای (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (یکی از) شاهان پیشین [ساخته و (بنایش را) به انجام نرسانیده] بود،
۴٠. [بدانسان که] بر پیرامون [شهر (به تمامی) برنیامده بود]، آنچه را که هیچ از یک شاهان پیشین (با وجود) افراد به بیگاری گرفته شدهی [ کشورش ] در بابل نساخته بودند،
۴١. [ ….. از قیر ] و آجر از نو بار دیگر بساختم و بنایشان را به انجام رسانیدم.
۴٢. [دروازههای بزرگ وسیع مر آنها را بنهادم ……. و درهایی از چوب سدر با پوششی از مفرغ، با آستانهها و پاشنه [هایی از مس ریخته شده …… هر آن جایی که دروازهها]یشان (یافت میشد)،
۴٣. استوار گردانیدم ………………………………………………………………………. نوشتهای لوحهای (در بردارندهی) نام آشور بانی پال Aššur – bāni – apli شاهی پیش از من در میان آن (= بنا) کردهام.
۴۴. ……………………………………………………………………………………….
۴۵. …………………………………………………………………………… تا به روز جاودان.
.: Weblog Themes By Pichak :.