سالها قبل كه كشور و مجله عزيز« مرزهاي بيكران فضا» را با دنيايي اندوه پشتسر گذاشتم و راهي كشور روسيه شدم، فقط يك چيز ميتوانست غم دوريم را آرام كند و آن امكان ملاقات با كيهاننوردان شوروي سابق بود. خيلي زود از بين اين كيهاننوردان دوستان زيادي پيدا كردم و اين فرصتي استثنايي براي من به عنوان يك خبرنگار بود تا لابهلاي گپ و گفتهاي دوستانه، خاطرات جذاب آنها از سفر به فضا را در ذهن مشتاقم ثبت كنم.اين خاطرات سالهاست همدم شيرين اوقات خوشم بودهاند و حالا تصميم گرفتهام شما را در اين خوشي شريك كنم. داستان اولم كه در روزنامه شماره 3483 جامجم چاپ شد درباره تجربه منحصر به فرد ولادمير ژانيبكف بود كه پاك شدنش از هر نوع آلودگي باعث بيمار شدنش در فضا شده بود و در دومين داستانم كه اينك پيش روي شما قرار دارد به تجربيات فرازميني پاول پاپوويچ و ملاقات افسانهاي او با فرازمينيان خواهم پرداخت.پاپوويچ در فرصتهايي كه ملاقاتش ميكردم نكتهها و خاطرات جالبي درباره سفرهاي فضايي و كارهايش برايم ميگفت كه شنيدني است. يك بار از او درباره موجودات فرازميني سوال كردم.او خيلي جدي گفت: من خودم با آنها روبهرو شدهام. اين ملاقات ضمن پروازم در ايستگاه مداري ساليوت ـ 3 اتفاق افتاد! وقتي تعجب مرا ديد ادامه داد: روزي بعد از پايان كار خستهكننده، در كيسه خوابم در ايستگاه كتاب ميخواندم كه خوابم گرفت. تقريبا دو ساعت تمام خوابيده بودم كه احساس كردم كسي يواشكي از دريچه ورودي داخل پايگاه شد! آن شخص يواش يواش به من نزديك شد و ناگهان به من حمله كرد.جالب آن كه فقط به من سيلي ميزد. به اين طرف و آن طرف صورتم. من سعي كردم ببينم او چه موجودي است، اما نميتوانستم. با خودم فكر ميكردم به خاطر دانش هم كه شده نبايد به او صدمهاي بزنم بنابراين تلاش ميكردم آرام باشم و يك جوري او را بگيرم.صبر كردم شايد آرام بگيرد، اما طرف خجالت نميكشيد و همچنان ادامه ميداد. بالاخره صبرم تمام شد و مشتي به او زدم كه از درد دستم از خواب بيدار شدم. معلوم شد كتابي كه قبل از خواب داشتم ميخواندم در فضاي پايگاه رها شده بوده و ورقهاي كتاب بر اثر كار دستگاههاي تهويه هوا خش خش ميكردند و به شكل دردناكي به صورتم ميخوردند!بعد از اين كه كلي با هم خنديديم ادامه داد: به طور جدي اگر بخواهي بداني بايد بگويم هيچ فضانوردي با ساكنان سيارات ديگر ملاقات نكرده است. اصولا ما امكان دسترسي به غيرزمينيان را نداريم.من عقيده دارم در حال حاضر بحث در مورد اهالي سيارات ديگر اصلا فايدهاي ندارد. گمان نميرود در چند ده سال آينده، راز آنها بر ما آشكار شود. منظومه شمسي ما اسرار بيشماري دارد. من فكر ميكنم بهتر است ما مردم زميني، اول سعي كنيم همسايگانمان را بشناسيم.
***
يك بار هم او با اشاره به تفكر ضدخدايي دوران شوروي سابق به من گفت: در سفر دومم به مدار زمين، يك بار زماني كه ايستگاه فضايي ساليوت ـ 3 در بخش شب زمين قرار داشت به بيرون نگاه كردم. ميليونها نقطه درخشان ديده ميشدند كه هر كدام نشاني از يك سياره يا ستاره بودند. بعد به فكر فرو رفتم و با خود گفتم چطور ممكن است اين ايستگاه چند متري را هزاران نفر ساخته باشند و الان صدها نفر آن را تحت نظارت و هدايت داشته باشند و آن وقت اين جهان باعظمت سازنده و كنترلكنندهاي نداشته باشد؟ بعد به خودم نهيب زدم اين حرف كه خدايي وجود ندارد كاملا بيپايه و اساس است. حتما جهان هستي سازنده و كنترلكنندهاي دارد. من در آن سفر به وجود خداوند پي بردم، اما هنوز نميتوانم در مورد شكل و ماهيتش نظري بدهم و فقط ميتوانم بگويم او هست.
درباره پاول پاپوويچ
پاول پاپوويچ متولد چهاردهم مهر 1309 خورشيدي در شهر اوزين در استان كييف جمهوري اكراين است. پس از پايان تحصيلات دبيرستاني به آكادمي نيروي هوايي روسيه روي آورد و بعدها به نيروي هوايي شوروي پيوست. در نوروز 1341 همراه يوري گاگارين و 18 نفر ديگر براي سفر به فضا انتخاب شد و به اين ترتيب يكي از نخستين ساكنان سياره زمين است كه تمرينات فضانوردي را تجربه كرده است.پاول پاپوويچ چهارمين كيهاننورد شوروي بود كه به فضا سفر كرد. پرواز دوم او سالها بعد همراه يوري آرتيوخين با ناو كيهاني سايوز ـ 14 و در ايستگاه مداري ساليوت ـ 3 صورت گرفت كه 15 روز و 17 ساعت طول كشيد و نخستين اقامت موفق كيهاننوردان شوروي در يك ايستگاه فضايي به شمار ميرود.وي در بهمن 1361 خورشيدي از پروازهاي فضايي كنارهگيري كرد و پس از اين كه سالها سمتهاي مختلفي را در مركز آموزش فضانوردان داشت به كلي از كيهاننوردي خداحافظي كرد. پاپوويچ اواخر عمر، مديريت يك انستيتو تحقيقات زمين شناسي را به عهده داشت. او سرانجام در مهر 1387 در حالي كه تنها چند روز به سالروز تولدش مانده بود در ۷۸سالگي درگذشت.او بهرغم جايگاه بالايي كه در فضانوردي روسيه داشت، فردي فروتن و خاكي بود كه نشاط و سرزندگياش هميشه مايه غبطه دوستانش ميشد. او در كار جدي بود و احساس مسئوليتش را همه تائيد ميكردند، اما به محض حاضر شدن در محافل دوستانه، با شوخيهايش همه را سرحال ميآورد. رك و راست، اما در عين حال و به قول قديميها رفيق با معرفت و گرهگشا بود.