استیون لووی، خبرنگار مجلهی وایرد، مصاحبههایی جالب با برخی از مدیران قدیمی اپل کرده است تا خاطرات خود را در زمان همکاری و حضور در Infinite Loop، مقر پیشین اپل بازگو کنند. در آن زمان استیو جابز در قید حیات بوده است و مدیران اپل از خاطرات خود با او و روزهایی که با یکدیگر داشتند، صحبت میکنند.
استیون لووی موفق شد با تیم کوک، ادی کیو، فیل شیلر، اسکات فورستال و برخی دیگر از مدیران اسبق اپل صحبت کند و گزاش جالب و مفصلی در نشریهی وایرد منتشر کند. گزارش حاضر تنها بخشی از تلاش اسیون لووی را نشان میدهد.
گرگ جوزویک، یکی از مدیران اپل، زمانی را که اولین فروشگاه اپل در Infinite Loop راهاندازی شد، خوب به یاد میآورد. همچنین جوزویک از شرایط کاری در اپل صحبت میکند. ظاهرا در ابتدا، هر یک از مدیران اپل اتاقک مربعشکلی داشتند که دفتر کار آنها بوده است؛ ولی بعدها برای هر یک از مدیران، دفتر کاری مجزا در نظر گرفته شده است.گرگ جوزویک تعریف میکند:
وقتی ساختمان جدید ساخته شد، همهی ما دوست داشتیم سریعتر به ساختمان جدید نقل مکان کنیم. در ساختمان جدید به جای آنکه هر کدام در اتاقکهای مربعشکل کار کنیم، میتوانستیم دفتر کاری خوبی برای خودمان داشته باشیم.
تعداد اتاقهای کنفرانس در ساختمان جدید زیاد بود و برای هر بخش، اتاق کنفرانس جداگانهای در نظر گرفته شده بود. با مجموعهای واقعا عجیب و البته جالب روبرو شده بودیم. گاهی خود من، اتاقهای کنفرانس را با یکدیگر اشتباه میگرفتم و نمیدانستم باید وارد کدامیک بشوم. هر اتاق کنفرانس هم نام مخصوص خودش را داشت؛ با تنوعی از نامها روبرو بودیم.
اسکات فورستال، مدیر بخش نرمافزاری اپل از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۲، معتقد است که ساختمان Infinite Loop واقعا شبیه به حلقهای نامحدود است. طراحی پرپیچوخم و مازیشکل دارد که واقعا جالب است. اسکات فورستال معتقد است:
طراحی ساختمان Infinite Loop، شبیه ماز بود. هر بار فردی را دعوت میکردم، بیبروبرگرد در ساختمان گم میشد و نمیدانست باید کجا برود. یادم میآید فقط یک بار این اتفاق نیفتاد و میهمانی که دعوت کرده بودیم، در ساختمان گم نشد. خوب یادم هست در آن برههی زمانی روی طراحی و توسعهی نمایشگر برای افراد با بینایی محدود کار میکردیم. میهمان ما فردی بود که باید با کمک سگ راهنما مسیر خود را پیدا میکرد. او تنها فردی بود که در ساختمان Infinite Loop گم نشد.
وقتی میهمان با بینایی محدود، میخواست به سرویس بهداشتی برود؛ طبق روال همیشگی منتظر بودم بعد از دادن آدرس سرویس بهداشتی، باز گردد و بگوید سرویس بهداشتی را پیدا نکرده است. من به میهمانان و مراجعین همیشه بدین صورت آدرس میدادم که از اتاق به ترتیب مسیر چپ، راست، چپ، راست، راست را بروند تا به سرویس بهداشتی برسند. این بار وقتی آدرس دادم، دیدم خبری از میهمان نشد. ظاهرا سگ راهنما، مسیر را متوجه شده بود و راه را به وی نشان داده بود.
فیل شیلر از خاطرات آن روزها، نشریهی هفتگی را به یاد میآورد. در آن روزها اپل دو نشریهی Macworld و MacWEEK را منتشر میکرد. عموما همهی خبرها در فضای اینترنت منتشر نمیشد، در نشریهی هفتگی خبرهایی در مورد محصولات فاششده، منتشر میشد. فیل شیلر تعریف میکند:
درآن زمان همهچیز بسیار متفاوت با شرایط فعلی بود. خبری از گوشی هوشمند و وایفای نبود. تمام خبرها در فضای اینترنت منتشر نمیشد و انتشار مجله، کار سادهای نبود. آن زمان نشریات Macworld و MacWEEK را منتشر میکردیم و در ستونی خبرهای فاششده را نیمنگاهی میانداختیم.
تیم کوک، اولین روز کاری خودش را در اپل به یاد میآورد. روزی که تیم کوک مشغول فعالیت در اپل شد، برخی نسبت به صحبت استیو جابز در مورد نیوتن اعتراض کرده بودند. Tim Cook از بروز چنین وضعیتی ناراحت شده بود. وی تعریف میکند:
اولین روزی که در اپل مشغول کار شدم، جمعیت معترضان به استیو جابز فریاد میزدند و من مجبور شدم، خیلی آرام و آهسته وارد ساختمان شدم. از خودم میپرسیدم واقعا چه اتفاقی افتاده است؟ استیو جابز گفته بود که قصد کشتن نیوتن را دارد. وقتی جابز را دیدم به او گفتم که در جلوی ساختمان چه خبر است. استو جابز در کمال آرامش گفت :«مسئلهای نیست، نگران نباش».
فیل شیلر دربارهی روزهای خوب و خوشی که در Infinite Loop داشتند، صحبت میکند. برخی کارها تبدیل به عادت و سنت در اپل شده بود؛ مثلا بعدازظهر جمعهها، فیل شلر و جان رابینسون که روی مک و آیپاد کار میکرد، همیشه با هم جشن میگرفتند و نوشیدنی میخوردند. فیل شیلر میگوید:
سالها بود عادت کرده بودیم بعدازظهر جمعهها، نوشیدنی بخوریم و جشن بگیریم. من و جان رابینسون قبل از اینکه اپل را ترک کند و به شرکت پالم برود، هر هفته جمعه به خوردن نوشیدنی و جشن گرفتن مشغول میشدیم. هر کس لیوان مخصوص خودش را داشت که نامش در قسمت پایین آن نوشته شده بود، نوشیدنی میخوردیم و جشن میگرفتیم.
مایک اسلید که بهعنوان دستیار ویژه مدیرعامل Apple در سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴ در اپل فعالیت میکرد، در مورد خاطرات خود با Steve Jobs میگوید:
یادم میآید یک بار استیو جابز به دفتر من آمد. درب را پشت سرش بست و گفت: «میخواهم با تو دربارهی موضوعی صحبت کنم که واقعا برایم مهم است». از استیو پرسیدم: «دربارهی چه موضوعی؟» پاسخ داد: «من و لورین حسابی با هم بحثمان شده است. لورین تصور میکند که پنیر منبع پروتئین است و بچهها باید پنیر بخورند، ولی بهنظر من بچهها نباید پنیر بخورند».
به استیو جابز گفتم: «استیو حتی اگر نظرت درست باشد، اگر در این مشاجره برنده شوی، در اصل بازندهی اصلی خود تو هستی». به استیو گفتم: «نمیخواهی به لورین زنگ بزنی و صحبت کنی؟»
استیو جابز یک بار دیگر هم به دفتر من آمد. سال ۲۰۰۳ بود. گفت باید موضوعی مهمی را با من در میان بگذارد. گفت دچار بیماری سرطان لوزالمعده شده است و اوضاع وخیمی دارد. دوشنبه بود و خوب بهخاطر دارم که هر دو با هم گریه میکردیم.
نشریهی وایرد، گزارش کامل مصاحبههای انجامشده را در سایت خود قرار داده است و در مورد توسعهی اپل و انتقال به اپل پارک بهتفصیل صحبت کرده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.